635- یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟ پس چه شد دیگر کجا رفت؟ خاطرات خوب و شیرین...
من و مراد؛ وقتی باهم قهریم :))))
حدودای 5 صبح خوابیدم و قرار بود شش و نیم مامان زنگ بزنه بیدارم کنه
زنگ زد و بیدارم کرد و بهش گفتم یه چند دیقه دیگه هم زنگ بزن ببین بیدارم یا نه
اینو گفتم و دوباره خوابیدم :))))
هفت امید زنگ زد و اصن یادم نیست چی گفت و چی گفتم و قطع کردم خوابیدم
دوباره زنگ زدن و به هر زحمتی بود هفت و نیم خوابگاه رو به مقصد جبههی علم و دانش و مبارزه با دیو جهل و نادانی ترک نمودم و به شدت بارون میومد و چتر برنداشتم و میدونستم یه ربع قبل مترو و یه ربع بعد مترو راهم پیاده است ولی با چتر میونه خوبی ندارم و اصن برای همینه چترم بعد 16 سال هنوز سالمه و هنوز دارمش و دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی (لینک)
در مواجهه با بارون دو برخورد متضاد دارم:
اگه تو خونه باشم و پشت پنجره، دلم حسابی میگیره و تحت این شرایط از بارون بدم میاد
ولی اگه بیرون باشم و زیر بارون و چترم نداشته باشم و حسابی خیس شم، در این صورت عاشق بارونم
مترو مسیر قائم دیر به دیر میاد و وقتی رسیدم داشت درارو میبست که حرکت کنه و بره و من با واگن خانوما که ابتدا و انتهای قطاره خیلی فاصله داشتم و باید تصمیم میگرفتم که همون جا قسمت مختلط که همهشون آقایون بودن سوار شم یا یه ربع بیست دیقه دیگه صبر کنم و سوار شدم و خوشحالم که نسل اون دسته از آقایونی که شرایط رو درک میکنن و جاشونو با آدم عوض میکنن منقرض نشده هنوز!
پیاده که شدم تا برسم فرهنگستان، بارون به حدی شدید شد که دم در کلاس از چادر و مانتوم آب میچکید، چنان که گویی از زیر دوش بیرون اومده باشم و همزمان با من یکی از بچههام رسید و اوضاع اون انقدر وخیم بود که رفت از یکی از کارمندا لباس بگیره، عوض کنه
حالا تو اون هاگیرواگیر، اون شعر آهنگر که میگه باران ببار بر من و شهر و دیار من، باران ببار بر من و باغ و بهار من، باران بشوی دود و دم از آسمان شهر، باران ببر غبار غم از روزگار من مدام تو ذهنم ریپیت میشد!!!
مسئول پارکینگ به یکی از بچهها اجازه نداده بود ماشینشو پارکینگ بذاره و بیرون گذاشته بود و یه تیکه رو پیاده اومده بود و اونم تا حدودی خیس شده بود و وقتی رفتار مسئول پارکینگو به مسئول آموزش گزارش کرد، مسئول آموزش گفت زین پس اینجا هر کی بهتون گفت بالا چشتون ابروئه بگید ما از آهنگر نامه داریم و راحت باشید کلاً :دی
اون همکلاسیم که معلمه قبل امتحان بهم میخک داد، گفت برای کاهش استرسه و گفتم نمیخوام. نه اعتقاد دارم به این چیزای گیاهی و نه خوشم میاد و نه دوست دارم و... گفت بیگیر بخور باباااااااااا! سوسول!!!
گفت همهمون خوردیم و بخور آروم شی و منم داشتم قورتش میدادم که گفت بذار همونجوری تو دهنت باشه ولی خب من قورتش دادم! لامصب مزهی داروی بیحسی دندونپزشکیو میداد
8 تا سوال بود که 7 تاشو باید جواب میدادیم و من اون از همه آسونتره رو که همه اونو جواب دادهبودن بلد نبودم، ینی یادم نبود، ینی حتی یه جمله چرت و دری وری طور هم در موردش یادم نیومد بنویسم و به جاش به سوال بعدی جواب دادم و خداروشکر یکی از سوالات اختیاری بود!!! و یه سوال نیم نمرهای رو هم ناقص جواب دادم... ینی منظور سوالو متوجه نشدم، ینی این گفته بود GTT چیه و چی میگه و من نوشتم چیه ولی اینکه چی میگه رو ننوشتم و البته بلد بودم و نمیدونستم منظورش اینه که نظریه همگانیهای زبان رو توضیح بدیم و GTT این نظریه رو میگه و من نمیدونستم این نظریه همونه که GTT میگه!
عکسامون رو برگهی سوالات بود و ملت کلی ذوق کرده بودن و از اونجایی که دانشگاه سابقم از این ادا و اطوارا داشت من ذوق خاصی نداشتم نسبت به این حرکت! به هر کی یه برگه دادن و جوابارو قرار بود تو اون بنویسیم و همه همون یه برگه رو پر کردیم و تحویل دادیم و اون دختره رتبه1 که همزمان با من رسیده بود و خیس شده بود، هفت صفحه جواب نوشت! چی نوشت رو کسی نمیدونه، خودشم نمیدونه! و ما همهمون نیم ساعته برگههامونو تحویل دادیم و اون بشرِ عجیبالخلقه یکی دو ساعت بعد ما تموم کرد! وی مرا یاد همکلاسیای سابقم میندازه! اصن روح اونا در وی حلول و شایدم هلول کرده! (چرا من املای این هلول/حلول یادم نمیمونه؟!)
علیایُحال، نیم ساعت امروز کجا و چهار پنج ساعتای دانشگاه سابق که تا شب زمان امتحانو تمدید میکردن کجا!!!
اون دختره که نذاشته بودن ماشینشو بذاره پارکینگ، هفته پیش کرمان بود و کلمپه آورده بود و سر جلسه کلمپه پخش شد و از اونجایی که کلمپه توش خرماست من دوست ندارم! اصن من شیرینی دوست ندارم و شکلات البته شیرینی محسوب نمیشه!
کلمپه
چه حس خوبیه ملت جزوه آدمو پرینت کنن و همه همونو بخونن!
به هر حال بعداً اگه استاد شدم :دی به کارم میان این جزوهها...
اینم از امتحان پایانترم اصطلاحشناسی
نمیخواستم خاطره امروزو بنویسم ولی یاد این دو تا پست افتادم و حس خوبی که الان برام دارن و
نوشتم که حس خوب این پست هم بمونه برای فرداها!
+ یادی از گذشتهها - امتحان پایانترم سیسمخ
+ یادی از گذشتهها - امتحان پایانترم کارگاه برق