پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

2- به غیر از محبت گناهی ندارد

شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۳۸ ق.ظ

سلام 

ساعت 5 صبه و دارم اینو گوش میدم

ای بی وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من

این سکوت مرا ناشنیده مگیر

ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر 

سوز و ساز دلم را ندیده مگیر


امشب که تو ، در کنار منی ، غمگسار منی 

سایه از سر من تا سپیده مگیر

ای اشک من ، خیز و پرده مشو ، پیش چشم ترم 

وقت دیدن او ، راه دیده مگیر


دل دیوانه ی من به غیر از محبت گناهی ندارد ، خدا داند

شده چون مرغ طوفان که جز بی پناهی ، پناهی ندارد ، خدا داند

منم آن ابر وحشی که در هر بیابان به تلخی سرشکی بیفشاند

به جز این اشک سوزان ، دل نا امیدم گواهی ندارد ، خدا داند


دلم گیرد هر زمان بهانه ی تو ، سرم دارد شور جاودانه ی تو

روی دل بود به سوی آستانه ی تو

تا آید شب ، در میان تیرگی ها ، گشاید تن ، روح من به شور و غوغا

رو کند چو مرغ وحشی ، سوی خانه تو


یکشنبه سر کلاس ادوات, آقای میم. همون دانشجو ارشد یا دکترا 

که نصف وقت کلاس صرف پاسخ‌دهی به سوالات ایشون میشه 

بهم گفت خانم خ. من شماره یا ایمیلتون رو ندارم و در مورد مسائل درسی و امتحان که یه چیزی رو با بچه ها هماهنگ می‌کنیم, به شما دسترسی نداریم


یه برگه درآوردم و اسم و شماره و ایمیلم رو نوشتم

عصر اون روز یه ایمیل زد که هر جا هر مشکلی بود که کمکی از دستم بربیاد در خدمتم

بعدشم یه اسمس داد که بهتون ایمیل زدم و

تموم!


" زن باس تو خونه بشینه برای شوهرش انار دون کنه, سبزی پاک کنه, 

قرمه سبزی درست کنه و پاسخگوی ونگ ونگ بچه‌هاش باشه

نه اینکه راه بیافته خیابونارو متر کنه دنبال تبدیل SMA بگرده و 

با هر مرد و نامردی چشم تو چشم و هم کلام بشه! "

(بخشی از سخنان گوهر بار شیخ تورنادو دامت برکاتها و دام ظلها العالی, 

در یکی از سخنرانی‌های اخیر, به مناسبت روز مرد!)


حالا گشتم و گشتم و گشتم و رسیدم به این الکتریکی نزدیک خوابگاه پسرا, 

دیدم بسته است, یه یادداشت نوشته بود که اگه نباشم با فلان شماره تماس بگیرید

یه هفت هشت ده بیست دیقه ای با خودم درگیر بودم که زنگ بزنم یا نه! 

اگه زنگ بزنم و شماره‌مو سیو کنه

اصن اگه وایبر و تلگرام داشته باشه و اسممو بفهمه و عکسمو ببینه چی!؟ 

اگه سریش بشه چی, اصن کدوم دختری خودش زنگ میزنه به مغازه دار, 

لابد میفهمه خوابگاهی ام دیگه, لابد حدس میزنه شریفی ام, 

دخترام که یکی دو تا خوابگاه بیشتر ندارن, بعدش میاد واحدمونم پیدا میکنه حتی


دل به دریا زدم و گفتم اصن به درک! زنگ می‌زنم!

زنگ زدم به یارو و دیدم بنده خدا آدم خوبیه! ینی از آهنگ پیشواز موبایلش فهمیدم اینو! 

گفتم شماره شمارو از روی شیشه مغازه تون برداشتم, تبدیل SMA یا BNC دارید؟

گفت نه نداریم و 

منو به خیر و ایشونو به سلامت!


روبه روی مغازه, کنار یه ماشین ایستاده بودم و داشتم فکر می‌کردم, 

که این جور ترسیدنا و احتیاط ها دلیل داره, 

از آدمایی که فقط اسمشون مرده

باید دختر باشی تا با گوشت و پوست و استخونت ترس از مزاحم رو تجربه کرده باشی

ترس از اسمس های گاه و بی‌گاه؛ ترس از بودنش, حضورش در لحظه لحظه‌هات

از آرامشی که نداری

داشتم به آرامش نداشته‌ی اخیرم فکر می‌کردم

که یهو همچین بی هوا یه گربه از زیر ماشین پرید بیرون و 

بنده یه جیغ ملایم تحویل اصناف و عابرین دادم و 

با تیکه ی اون پسره مواجه شدم که داشت رد میشد و صحنه رو دید و فرمود "بپا نخوردت!"

۹۴/۰۲/۱۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

آقای ع. م. ادوات

بنده خدای شماره1