پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آقای ع. م. ادوات» ثبت شده است

به بستن و غیر فعال کردن کامنتا اکتفا می‌کنم و درسته که دیشب موقع خوردن سحری انقدر با سالاد و چنگال بازی کردم که اذانو گفتن و درسته که مامان یهو برگشت گفت کاش می‌دونستم چی تو سرته و درسته که کسی نمیدونه چی تو سرمه ولی خب یه عده شعور و ظرفیت و استحقاق داشتن شماره آدمو ندارن دیگه! همین جوری دوست دارن برای آدم شعر بفرستن... دست خودشونم نیست... بی شعور آفریده شدن!!! البته به نظرم از اول این جوری نبودنااااااااااااااا آدما بعداً بی شعور میشن... ینی انقدر از خودت شعور نشون میدی که نمیدونم چرا یهو بی‌شعور میشن و درسته که هیچ کدوم از نرم افزارهای بلاکم به درد لای جرز دیوار هم نمی‌خورن؛ ولی خب خوشحالم که امروز ایمیل نمره ها اومد و آز مدار مخو با 20 پاس کردم! نمره آز پالس 20 نشد ولی خب 19 هم برادر بیسته به نظرم!!! هر چند آقای TA پدرمونو درآورد با شبیه سازیاش, هر چند 1 واحد بیشتر نبودن ولی لازم می‌دونم از پشت همین تریبون یادی از هر دو TA بکنم... حتی اینم درسته که پالسو افتاده بودم  ولی خب امروز خبر رسید که پاس شدم ینی می‌دونستم پاس میشمااااااااااااااا ینی از من داغون تراش پاس شده بودن ولی خب به هر حال شنیدن کی بود مانند دیدن!!! حتی مدار مخ هم پاس شدم ولی خب اون ادوات لعنتی رو پاس نشدم... ینی کافی بود برم باهاش ینی با استاده حرف بزنمااااااااااااا ولی خب لزومی ندیدم با کسی که همه‌جوره رو اعصاب و روانمه حرف بزنم, درس اصلیم که نبود... اختیاری از ارشد و دکترا برداشته بودم که واحد مازاد محسوب میشه و باید باباجون هزینه شو تقبل کنه ولی خب خیلی زور داره یه درسیو اختیاری برداری و بابتش هزینه بدی و انرژی بذاری و پاس هم نشی و در واقع گند بزنه به معدلت در واقع 

چند روز پیش, آقای میم زنگ زده که خانم فلانی؟ نمره ها اومده! این نمره 17 شمایی؟

گفتم نه خیر!!! ندیدم نمره هارو ولی اون کمترین نمره هر چی هست, من اونم

برگشته میگه خب کمترین نمره که زیر دهه,

گفتم خب من اونم دیگه! من اون زیر دهم!!!

و خب تمام تلاشمو کردم به اعصابم مسلط باشم و 

اونم تمام تلاشش رو کرد که دلداری بده و 20 اش نره تو چش و چالم

حالا اگه فکر کردین میرم التماس میکنم یا نندازه یا با 9.75 بندازه زهی خیال باطل!!!

من همون 8 خودمو با هیچ نمره ی دیگه ای عوض نمی‌کنم

بله!!! یه همچین اسکولی هستم من که اگه میانترم 0 نمی‌گرفتم با 18 پاس می‌کردم درسو

همه‌ی اینا درسته... اینم درسته که استاد پروژه میل زده که:

Dear Project II students
Ba salaam
Due to many incoming questions from you regarding the format of the report, the following guide lines are given for Project 2 course in general

Regarding your grade, you should give the filled grade form (obtained from "Amoozesh") to your project supervisor and your supervisor's grades can be handed in to your course instructor anyway at his convenience, or otherwise stated by your course instructorBest wishes and regards
M.F

با اینکه دکتر میم. ف برایمان بهترین ها را آرزو کرده, ولی خب زمان تحویل پایان نامه به صورت صحافی شده 10 روز پس از پایان امتحانات پایان ترم مقرر گردیده بود و مهلت مقرر به پایان رسیده و من هنوز هیچی تایپ نکردم؛ چرا؟ چون استاد درس پروژه ام گفته بودم تا 31 تیر وقت داری! پس لازم بود به دکتر میم. ف می‌گفتم که آقااااااااااااااااااااااا؛ به ما گفتن تا 31 ام! که خب گفتم و همچین جوابی دریافت کردم:

Hi dear

While I gave you the guidelines, the final decision and say is your your course instructor and you should follow him
Best wishes
M.F

   ...و این ینی عزیزم شما تا همون 31 ام وقت داری و خیالت راحت! بشین با آرامش, پایان نامه تو تایپ کن
(اینم منم: (همین الان یهویی



۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۳:۳۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

در واقع جزوه جای شکر گزاریه؟! 

جزوه جای درآوردن چش و چال ملته در واقع؟!!!

voice در واقع?!!

من جزوه ننوشتم, این با اون سنش voice?!!!

من میانترم از 30, 1 گرفتم, این اون وقت, 30!!!

30 از 30؟!!

این بشر به روح اعتقاد داره یا نه!!!؟

داره یا نداره!!!؟



در واقع این بار به قول حافظ, یاد باد آن روزگاران یاد باد!!!

آن روزگاران که من جزوه که می‌نوشتم هیچ, با voice کاملش می‌کردم و یه عده دوربین!!! میاوردن فیلم‌برداری می‌کردن که مباداااااااااا نکته ای از نکات اون درسای کوفتی از دستمون دربره و جزوه ناقص تحویل ملت بدیم!!! بله عزیزان من, یاد باد آن روزگاران, اون جلسه آمار دکتر ن. که همین هم‌کلاسی محترم که دوربین میاورد, رفته بود انقلاب کتاب بگیره و 10 دقیقه دیر می‌رسید سر کلاس, اون وقت از روز قبلش اسمس داده بود صدای استادو ضبط کنم! تا مباداااااااااا نکته ای از نکات اون درسای کوفتی از دستمون دربره و جزوه ناقص تحویل ملت بدیم!!!

یاد باد آن روزگاران و این روزگاران هم یاد باد که یکی در میون کلاسارو پیچوندیم و جزوه ننوشتیم در واقع!!!

ولی به هر حال جزوه جای درآوردن چش و چال ملت نیست, 30 شدی که شدی, مبارکت باشه, این گفتن داره عایا در واقع اونم تو جزوه در واقع!!!

من که می‌افتم در واقع, بذار حداقل شب آخری خوش باشم در واقع!!!

من چرا انقدر پست میذارم این روزا در واقع؟!

درد و در واقع!!! 

بعداً نوشت: در واقع میانترم اولی از 30, 9 گرفتم, دومی از 20, 1 در واقع 

۲۵ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۲
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)





در واقع به قول رهی معیری, یادِ ایامی که در گلشن فغانی داشتم!!

یاد ایامی که خودم جزوه ها می‌نوشتم! جزوه می‌نوشتماااا در واقع!

اسکن می‌کردم و ایمیل می‌کردم برای ملت! در واقع!

یاد ایامی که جزوه های من رقیب نداشت! در واقع!

دروغ چرا, بگی نگی یه رقیب کوچیک شما بخون قَدَر داشت

ولی اون بنده خدا زودتر از من از صحنه روزگار محو شد در واقع!

یاد جزوه های خودم به خیر! در واقع!

در واقع آخه این چه جزوه ایه تو هم تو هم نوشته همه چیو در واقع!

پس این خطوط کاغذ برای چیه آخه در واقع!

ادوات هم خره در واقع!

در واقع الان به 10 هم راضی ام در واقع!

فقط پاس شم در واقع!

خدایا در واقع 

۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۸
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

30- همین الان یهویی!

دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۶ ق.ظ

در حالی که دارم این آهنگ موزون رو گوش میدم و در حالی که خوشحالم:



چندین روز پیش:



پ.ن: الان این آهنگ عربیه رو بیشتر به خاطر ریتمش گوش می‌دم نه محتوا, 

ولی اگه ترجمه‌شو میخواین, کامنت گذاشتم

۰۴ خرداد ۹۴ ، ۰۲:۴۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

2- به غیر از محبت گناهی ندارد

شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۳۸ ق.ظ

سلام 

ساعت 5 صبه و دارم اینو گوش میدم

ای بی وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من

این سکوت مرا ناشنیده مگیر

ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر 

سوز و ساز دلم را ندیده مگیر


امشب که تو ، در کنار منی ، غمگسار منی 

سایه از سر من تا سپیده مگیر

ای اشک من ، خیز و پرده مشو ، پیش چشم ترم 

وقت دیدن او ، راه دیده مگیر


دل دیوانه ی من به غیر از محبت گناهی ندارد ، خدا داند

شده چون مرغ طوفان که جز بی پناهی ، پناهی ندارد ، خدا داند

منم آن ابر وحشی که در هر بیابان به تلخی سرشکی بیفشاند

به جز این اشک سوزان ، دل نا امیدم گواهی ندارد ، خدا داند


دلم گیرد هر زمان بهانه ی تو ، سرم دارد شور جاودانه ی تو

روی دل بود به سوی آستانه ی تو

تا آید شب ، در میان تیرگی ها ، گشاید تن ، روح من به شور و غوغا

رو کند چو مرغ وحشی ، سوی خانه تو


یکشنبه سر کلاس ادوات, آقای میم. همون دانشجو ارشد یا دکترا 

که نصف وقت کلاس صرف پاسخ‌دهی به سوالات ایشون میشه 

بهم گفت خانم خ. من شماره یا ایمیلتون رو ندارم و در مورد مسائل درسی و امتحان که یه چیزی رو با بچه ها هماهنگ می‌کنیم, به شما دسترسی نداریم


یه برگه درآوردم و اسم و شماره و ایمیلم رو نوشتم

عصر اون روز یه ایمیل زد که هر جا هر مشکلی بود که کمکی از دستم بربیاد در خدمتم

بعدشم یه اسمس داد که بهتون ایمیل زدم و

تموم!


" زن باس تو خونه بشینه برای شوهرش انار دون کنه, سبزی پاک کنه, 

قرمه سبزی درست کنه و پاسخگوی ونگ ونگ بچه‌هاش باشه

نه اینکه راه بیافته خیابونارو متر کنه دنبال تبدیل SMA بگرده و 

با هر مرد و نامردی چشم تو چشم و هم کلام بشه! "

(بخشی از سخنان گوهر بار شیخ تورنادو دامت برکاتها و دام ظلها العالی, 

در یکی از سخنرانی‌های اخیر, به مناسبت روز مرد!)


حالا گشتم و گشتم و گشتم و رسیدم به این الکتریکی نزدیک خوابگاه پسرا, 

دیدم بسته است, یه یادداشت نوشته بود که اگه نباشم با فلان شماره تماس بگیرید

یه هفت هشت ده بیست دیقه ای با خودم درگیر بودم که زنگ بزنم یا نه! 

اگه زنگ بزنم و شماره‌مو سیو کنه

اصن اگه وایبر و تلگرام داشته باشه و اسممو بفهمه و عکسمو ببینه چی!؟ 

اگه سریش بشه چی, اصن کدوم دختری خودش زنگ میزنه به مغازه دار, 

لابد میفهمه خوابگاهی ام دیگه, لابد حدس میزنه شریفی ام, 

دخترام که یکی دو تا خوابگاه بیشتر ندارن, بعدش میاد واحدمونم پیدا میکنه حتی


دل به دریا زدم و گفتم اصن به درک! زنگ می‌زنم!

زنگ زدم به یارو و دیدم بنده خدا آدم خوبیه! ینی از آهنگ پیشواز موبایلش فهمیدم اینو! 

گفتم شماره شمارو از روی شیشه مغازه تون برداشتم, تبدیل SMA یا BNC دارید؟

گفت نه نداریم و 

منو به خیر و ایشونو به سلامت!


روبه روی مغازه, کنار یه ماشین ایستاده بودم و داشتم فکر می‌کردم, 

که این جور ترسیدنا و احتیاط ها دلیل داره, 

از آدمایی که فقط اسمشون مرده

باید دختر باشی تا با گوشت و پوست و استخونت ترس از مزاحم رو تجربه کرده باشی

ترس از اسمس های گاه و بی‌گاه؛ ترس از بودنش, حضورش در لحظه لحظه‌هات

از آرامشی که نداری

داشتم به آرامش نداشته‌ی اخیرم فکر می‌کردم

که یهو همچین بی هوا یه گربه از زیر ماشین پرید بیرون و 

بنده یه جیغ ملایم تحویل اصناف و عابرین دادم و 

با تیکه ی اون پسره مواجه شدم که داشت رد میشد و صحنه رو دید و فرمود "بپا نخوردت!"

۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۵:۳۸
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)