۱۹۸۰- جادهنوشت
دارم برمیگردم تهران. چند روز فرهنگستان به همه مرخصی داد و چند روزم خودم گرفتم گذاشتم روش که یه سر بیام تبریز نفسی تازه کنم. لپتاپم هم نیاوردم که واقعاً استراحت کنم. دو هفتهٔ اول تیرماه دو شیفت کار کردم که دو هفتهٔ آخرو مرخصی بگیرم. تنها اومدم و تنها برمیگردم. برادرم موند تهران و مامان رفت پیشش. منم این چند روز با بابا بودم. دندونپزشکی رفتم، خرید کردم، دیدنِ اقوام و آشناها هم رفتم. از دو نفر که مریضحال بودن هم عیادت کردم. شاید یکیشونو دیگه نبینم. دیروز از بابا خواست براش وصیتنامه بنویسه و بهعنوان شاهد امضاش کنه. انگار سالهاست از این شهر دور بودم. بهسختی خاطراتو یادم میارم. یادم رفته کیا مردهن، کیا هنوز زندهن. چند سال کرونا بینمون فاصله انداخت و بعد که اوضاع درست شد من رفتم تهران. بعضیا رو سالهاست که ندیدم. امسال تعطیلات نوروز هم تهران بودم و ندیدم اقوام رو.
قبل از اینکه بیام تبریز یه روز رفتم مشهد. شنبه شب با قطار رفتم و یکشنبه مشهد بودم. هفدهم. چند نفر از اقوام و آشناهامونم مشهد بودن. عزیزترینهاشون. بهشون زنگ زدم و به هوای اینکه میخوام تماس تصویری بگیرم موقعیت دقیقشونو پیدا کردم و تو حرم غافلگیرشون کردم. به این صورت که نشسته بودن تو صف نماز و آروم از پشت زدم روی شونهشون که میشه به منم جا بدین بشینم؟ مات و مبهوت فقط نگام میکردن. خشکشون زده بود. یکیشون از خوشحالی کم مونده بود گریه کنه. فیلمای این مهاجرتکردههایی که یهو برمیگردن و خانوادهشونو غافلگیر و خوشحال میکننو دیدین؟ یه همچین صحنهای. یه روز بیشتر نموندم و تو همون یه روز سرما هم خوردم. نمیدونم چجوری تو این گرما تونستم سرما بخورم ولی خوردم. رفتم دارالشفای امام رضا. نصفهشب بود. مسئول داروخانه گفت این وقت شب سیستم بیمه قطعه و صبح باز میشه. آزاد حساب کرد.
محرّمِ پارسال کرج بودم. اون سالم برادرم اومده بود تبریز و من اونجا تنها بودم. نگارم تهران تنها بود. دعوتم کرد خونهشون که تنها نباشیم. رفتم. هر روز میرفتیم مسجد، برای مراسم عزاداری. یه بارم رفتیم هیئت دانشگاه شریف. در مورد کرج و خونهٔ کرج کم نوشتم تو وبلاگم. یکی از صدها اتفاق پیشبینینشده و موقتی پارسال بود که لزومی ندیدم بهش بپردازم.
قرار بود با بابا برگردم تهران، ولی ماشینمون بهشدت آسیب دیده و تعمیرگاهه. اون یکی رو هم چند وقت پیش فروختیم پولشو بذاریم رو پول رهن خونه. سهلانگاری کردم و بلیت برگشتو نگرفتم که هر موقع خواستم برگردم حضوری برم ترمینال بلیت بگیرم. حواسم نبود که این وقت سال بلیت سخت گیر میاد. نزدیک اربعین هم کلاً گیر نمیاد. بعد از یه ساعت به این در و اون در زدن به هر زحمتی بود بابا یه بلیت پیدا کرد. گرونتر. از الان دلم براش تنگه تا وقتی که دوباره ببینمش.
خوابم میام و خوابم نمیبره. اینکه صبح برسم تهران و مستقیم برم سر کار جزو پیشبینیهام نبود. لذا کلیدای اتاق و کمد و کشوی فرهنگستانو خونه جا گذاشتم و همرام نیست. راننده هم وسط راه اون مبلغی که اضافهتر گرفته بودو پس داد.
درود و خسته نباشید
مشکل ماشین چی بوده مگه؟ واشر زده؟
اجارهبها هر سال بالاتر میره با تورم ولی درآمدها نه، متأسفانه همکاران ظلمی آشکار هست که در حق کارمند و کارگر میکنند، از اون طرف بانک آینده رو که نصف تورم به خاطر خلق پول بیپشتوانه اون بانک بوده رو دوباره کمک مالی میکنن😶
انشاءالله عاقبتمون با این اوضاع ختم به خیر بشه.