پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۹۳۷- مصاحبۀ استخدامی آموزش‌وپرورش - بخش اول

يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۲، ۰۵:۴۶ ب.ظ

داستان از اینجا شروع شد که دکتر رضامراد صحرایی (چه اسم باحالی داره) وزیر آموزش‌وپرورش شد. از اونجایی که ایشون استاد زبان‌شناسی هستن و از اونجایی که یکی از مطالبات برحقّ دانشجویان زبان‌شناسی بحث اشتغال و حضور رشته‌شون تو دفترچه‌های آزمون استخدامی بود، ایشون در اولین اقدام زبان‌شناسی رو وارد دفترچۀ آزمون استخدامی آموزش‌وپرورش کردن. بعد، اون شب که من این اطلاعیه رو داشتم تو کانال‌ها و گروه‌ها می‌پراکندم که ملت رو آگاه کنم با خودم گفتم بد نیست خودمم امتحان کنم ببینم چجوریه. این در حالی بود که تا قبل از اون حتی یه بارم فکر معلم شدن به ذهنم خطور نکرده بود. ینی تو انشاهای می‌خواهید در آینده چه‌کاره شویدِ من از دکتر و مهندس و خلبان و وکیل و پلیس و آتشنشان شدن بود تا گلفروشی و نقاشی، ولی معلمی خیر. حالا به لطف حضور دکتر صحرایی در وزارت آموزش‌وپرورش با مدرک لیسانسم می‌تونستم تو آزمون دبیری ریاضی و فیزیک شرکت کنم و با مدرک ارشد و دکتری تو آزمون دبیری ادبیات و زبان فارسی. اولی رو بیشتر دوست داشتم ولی دومی رو انتخاب کردم که مرتبط باشه به فضای فعلیم. منابع آزمون رو تا جایی که تونستم و در دسترسم بود پیدا کردم و خوندم. سؤالا سه نوع بود. عمومی، اختصاصی، تخصصی. سؤالات عمومی شامل سؤالات ریاضی و دینی و سیاسی بود. ریاضی رو عالی زدم و بقیه رو متوسط به بالا. سؤالات اختصاصی شامل قوانین آموزش‌وپرورش و روان‌شناسی و تدریس بود که کمتر از متوسط زدم. سؤالات تخصصی هم شامل سؤالات نظم و نثر و تاریخ ادبیات و عروض و قافیه و زبان فارسی و املا و نگارش و ویرایش بود که نظم و نثرو عالی زدم و و بقیه رو متوسط به بالا. اگه می‌دونستم سؤال املا و نگارش و ویرایش هم می‌دن اول اونا رو جواب می‌دادم و وقتمو برای عروض و قافیه‌ای که تخصصم نبود تلف نمی‌کردم. علی ایُ حال، کتبی رو قبول شدم و دعوت به مصاحبه شدم.

اینجا یکی از مدارسیه که محل مصاحبه‌ست. تقریباً همه چادری بودن. در واقع همه با چادر اومده بودن!



نتایج آزمون کتبی قرار بود اواخر مرداد اعلام بشه و نشد. وقتی اعلام شد که ما کربلا بودیم و با آی‌پی اونجا نمی‌تونستم وارد سایت سنجش بشم. یه فیلترشکن ایرانی نصب کردم و آی‌پیمو تغییر دادم و نتایج رو دیدم. تنها کسی که خوشحال شد خودم بودم :)) خانواده می‌گفتن اگه قرار بود دبیر ادبیات بشی، همون اول دبیرستان انسانی می‌خوندی و لیسانس ادبیات می‌گرفتی و دبیر می‌شدی. دیگه ریاضی فیزیک خوندن و برق برای چی بود. اصلاً این دکترا خوندنت برای چیه وقتی می‌خوای معلم بشی. باید ظرف چهل‌وهشت ساعت مدارکمو برای اعلام حضور در مصاحبه تو پنجرۀ واحد خدمات الکترونیک وزارت آموزش‌وپرورش آپلود می‌کردم. با همون فیلترشکن ایرانی وارد سایتشون شدم ولی کد ورود پیامک نشد. به نگار گفتم اونم امتحان کنه از ایران. کد ورود بعد از چند ساعت پیامک شد که به دردم نمی‌خورد دیگه. عکس کارت ملی و شناسنامه‌م هم نداشتم. همراهم هم نبودن که عکس بگیرم. روز آخر وقتی داشتیم برمی‌گشتیم یه بار دیگه تلاش کردم وارد سایت بشم و تونستم. یادم افتاد یه بار از شناسنامه‌م عکس گرفته بودم و با تلگرام برای بابا فرستاده بودم. از تلگرامم برداشتم و آپلود کردم. ولی دیگه مدرک کارشناسی و ارشدمو نداشتم و عکسشم برای کسی نفرستاده بودم. با توجه به تموم شدن اون مهلت چهل‌وهشت‌ساعته دیگه بی‌خیال مصاحبه شدم.

شنبه از مرز رد شدیم و دیگه نرفتیم تبریز. با ماشین خودمون مستقیم اومدیم تهران. تصمیم داشتم یه کم استراحت کنم و اسلایدهای دفاع دوشنبه رو آماده کنم که پیامک اومد زمان مصاحبۀ شما یکشنبه نُهِ صبحه. حالا همون بابایی که از انتخابم و قبولیم خوشحال نبود گیر داده بود که چمدونا رو ول کن برو مدارکتو آپلود کن و زود بخواب که فردا مصاحبه داری. تا حدودای دو دوونیم شب بیدار بودم و بقیۀ مدارکمو تو اون سایت آپلود می‌کردم. بابا هم بیدار بود و چند دقیقه یه بار ساعتو اعلام می‌کرد که بخوابم که زود بیدار شم. بعداً فهمیدم به‌خاطر سفر اربعین، اون مهلت چهل‌وهشت‌ساعته تمدید شده. گویا باید کپی این مدارکو شنبه به‌صورت حضوری هم می‌بردم براشون تا تشکیل پرونده بدن. ولی چون اطلاع نداشتم، یکشنبه بدون تشکیل پرونده رفتم مصاحبه. در واقع پرونده‌م همونایی بود که تو سایت آپلود کرده بودم. گفتن بعداً باید به‌صورت کاغذی هم بیاری و یه مبلغی رو هم به حسابشون واریز کنی. اون روز که قراره به‌صورت کاغدی ببرم، همون‌جا بینایی و شنوایی و قد و وزن و دندونامم قراره چک کنن! دوستِ یکی از دوستام شایعه کرده بود که از دخترهای مجرد، گواهی برای اثبات اینکه ازدواج نکردن هم می‌خوان. یه عده هم باور کرده بودن. از اونجایی که هیچی از اینا بعید نیست نتونستم با قطعیت رد کنم، ولی باور هم نکردم. از یکی از دوستان وبلاگیم که دختره و مجرده و تازه استخدام آموزش‌وپرورش شده پرسیدم و تکذیب کرد.

یه مصاحبهٔ عقیدتی داشتن که یکشنبه برگزار شد و البته همچنان در حال برگزاریه. از شانس من، نوبتم افتاده بود یکشنبه. نوبت مصاحبۀ عقدیتی بعضیا اواخر شهریوره. و یه مصاحبهٔ علمی که نمی‌دونم کی قراره برگزار بشه. تو بخش عقیدتی از نماز و روزه و وضو و غسل و تیمم و حجاب تا راهپیمایی و انتخابات و ولایت فقیه پرسیدن. اسم چندتا مرجع تقلید و شهید رو هم خواستن بگم. منم کم نیاوردم و همه رو مفصّل جواب دادم. حتی قرآنو گذاشتن جلوم بخونم و معنی کنم. خوشبختانه در مورد اندازهٔ کفن میّت صحبتی نشد. چون اونو بلد نبودم. اذان و اقامه رو هم بلد نیستم و خوشبختانه اینم نپرسیدن. جمله‌هاشو بلدما، ولی تعدادشو دقیقاً نمی‌دونم چیو چهار بار می‌گن چیو دو بار چیو یه بار. یه سؤالو چند بار به چند روش مختلف می‌پرسیدن تا اگه دروغ گفته باشی دستت رو بشه. اگه الکی می‌گفتی راهپیمایی شرکت می‌کنی بعداً مسیرشو می‌پرسیدن. اگه الکی می‌گفتی نماز جمعه می‌رم مسیر مصلی و جایی که موقع نماز می‌شینی رو می‌پرسیدن. انقدر سؤال‌پیچ می‌کردن بفهمن راست می‌گی یا نه. در مورد راهپیمایی و نماز جمعه خواستم بپیچونمشون نشد. نه می‌خواستم دروغ بگم نه می‌خواستم بگم نرفتم. آخرش گفتم نرفتم ولی اگه فرصت و موقعیتش پیش بیاد می‌رم. صفحهٔ آخر شناسنامه رو هم چک می‌کردن که ببینن چندتا مُهر انتخابات داره.

قبل از همۀ این سؤال‌ها و جواب‌ها، ظاهرتو بررسی می‌کنن. از لباس و کفش و ناخن و مو تا آرایش و چشم و ابرو. مصاحبه‌کننده یه خانم بود. شبیه معلم‌های دینی بود. اون روز مقنعه پوشیده بودم. گفت همیشه می‌پوشی؟ گفتم معمولاً روسری می‌پوشم. گفت روسریتو چجوری می‌بندی، از کی چادر می‌پوشی، چرا می‌پوشی و چجوری می‌پوشی. من مقنعه‌مو خیلی جلو نمی‌کشم و یه ذره از ریشۀ موهام معلومه. حتی به اینم دقت کرد و گفت نسبت به دیده شدن ریشۀ موهات حساسی یا نه. گفتم حجابم همیشه همین‌جوریه که می‌بینید. گفت همیشه چادر می‌پوشی؟ گفتم موقع کوه‌نوردی نه، ولی در کل آره چادری‌ام. و صد البته که در مورد اتفاقات اخیر و حجاب اجباری و اختیاری سؤال کرد. بعد پرسید آخرین بار کی نماز خوندی؟ گفتم صبح. دقیقاً چه ساعتی؟ گفتم والّا حدودای پنج بود. هنوز آفتاب نزده بود. خوندم و بعدش خوابیدم. یک ساعت و ده دقیقه به سؤال و جواب راجع به همین چیزا گذشت. تعداد فرزندان هم امتیاز داشت. در واقع در شرایط برابر، اولویت با اوناست که بچه دارن. 

اگه یه روز تو این مملکت یه کاره‌ای بشم حتماً یه تجدیدنظر تو نحوهٔ استخدام می‌کنم. راجع به اینکه نماز جماعت شرکت می‌کنی و نمازتو اول وقت می‌خونی و کدوم قسمت نمازو دوست داری و چرا و چگونه هم پرسید. من گفتم قنوت. بعد پرسید تو قنوت چه ذکری می‌گی؟ تمام اذکار نمازو پرسید. به ترتیب هم نپرسید. اول تشهد و سلام، یه ربع بعد رکوع و سجده، موقع خداحافظی هم حمد و توحید. بعد از اینکه پرسید نماز آیات به چند روش خونده میشه، پرسید تو به کدوم روش می‌خونی؟ فرق مرجع تقلید و ولایت فقیه رو هم پرسید. و اینکه برای ولایت فقیه چی کار کردی تا حالا؟ گفتم نزدیک‌ترین برخوردم باهاشون این بود که ماه رمضون افطاری دعوت بودم، خاطره‌شو نوشتم و هنوز دارم فحششو می‌خورم. اینو با خنده گفتم. خانومه گفت اِ! رفتی دیدار رهبری؟! گفتم آره :| گفت کِی؟ گفتم دقیقاً یادم نیست بیست‌ونهم یا سی‌ام فروردین بود. اواخر ماه رمضون. یه کم فکر کردم و گفتم روز تولد رهبر بود. بیست‌ونهم. سریع تو پرونده‌م نوشت اینا رو :))

به‌عنوان معلم، در مورد برخوردم با مدیر هم پرسید. اینکه اگه مدیر بگه نمره‌ها رو زیاد کن که میانگین بره بالا چی کار می‌کنی؟ گفتم نمرۀ مفت به کسی نمی‌دم. نهایتش اینه که بگم یه فعالیت فوق برنامه بکنن تا در ازاش نمره‌شونو افزایش بدم ولی الکی نمودار نمی‌زنم روی نمره‌ها :)) در مورد سفرهایی که رفتم هم سؤال کردن. گفتم دیروز از کربلا برگشتم. گفت قبول باشه و اینم نوشت تو پرونده‌م. یکی از سؤالا هم در مورد دوستام بود. اینکه با چه معیار و ملاکی انتخابشون می‌کنم. گفتم اولویتم اوناییه که شبیه من باشن به‌لحاظ سلیقه و اخلاق و رفتار ولی در کل با همه می‌تونم ارتباط برقرار کنم و دوست بشم. بعد دیدم آقایون هم شامل این «همه» میشه، اضافه کردم که البته موقع دوست پیدا کردن دخترا در اولویتن و توضیح می‌دادم که دختری که شبیهم نباشه اولویتش بالاتر از پسریه که شبیهم باشه :| اینجا بود که ندای درونی گفت بس کن نسرین بیشتر از این توضیح نده دیگه این مبحثو :| :))

علاوه بر این سؤالات شفاهی، یه سری از سؤالاشونم کتبی بود. همون‌جا که روی صندلی نشسته بودیم گذاشتیم روی پامون جواب دادیم. میز و اینا نبود. 

سؤالات کتبی:

دیدم علاقه‌مند رو غلط نوشتن، تذکر دادم غلط ننویسن.


+ در موردن آرایش کردن خانوما هم پرسیدن.

۰۲/۰۶/۱۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

بابا

نگار

نظرات (۳۱)

فقط اونجا که علاقمند رو تذکر دادین :))

 

+ چی شد که با وجود علاقه بیشتر به ریاضی و فیزیک، این مسیر رو در پیش گرفتین؟ خودم احساس می‌کنم که شرایط مشابهی دارم.

پاسخ:
چون‌که معلمی که مدرکش دکتراست مزایا و رتبۀ بالاتری نسبت به معلمی که لیسانسه داره.

فقط اومدم بابت فحش‌هایی که احتمالا قراره بهتون بدن همدردی کنم 🥲🌱 

 

 

+شما که دست به نحقیقاتتون خوبه، درسته که استخدامیا ۲ سال قراره آموزش ببینن بعد بفرستنشون مدرسه یا الکی میگن و از مهر مشغول میشن؟

پاسخ:
هر کی فحش بده آینه :))

نه بابا آموزش می‌بینن بعد. 

بله

منظورم این بود که بیشتر از علاقه‌، به رتبه و مزایا اهمیت میدین؟

پاسخ:
بله. یه دلیلشم همون‌طور که گفتم نزدیک بودن به فضای ذهنی الانمه. الان با زبان فارسی بیشتر درگیرم تا ریاضی و فیزیک.

چقدر قشنگ توضیح دادی. من اگه میخواستم بنویسم احتمالا تو رسمی نوشتن غرق میشدم و اخرشم منظورم رو نمیتونستم خوب برسونم

ایشالا که موفق باشی هرجا میری

پاسخ:
البته فرصت کم و نبودِ میز و فضای استرس‌آلود یه کم کیفیت توضیحاتمو پایین آورده. جا برای توضیح هم کم گذاشته بودن به‌نظرم.

من هم آزمون دادم و دعوت به مصاحبه شدم ولی هنوز نرفتم

تازه برا معلم ابتدایی هم آزمون و مصاحبه دادم و هنوز جوابش نیومده 

ظاهرا برا امسال هم نیرو خیلی کم دارن و همین قبولیا رو میفرسن سر کلاس. تا جایی که من متوجه شدم.

 

تازه من چند سال هم معلم پاره وقت بودم و باز دلم نمیخواست استخدام بشم ولی از پارسال نظرم عوض شد و هی دارم آزمون استخدامی میدم!! 

پاسخ:
آره انگار کمبود دارن، مخصوصاً تو بخش آقایون. خودشون تو سایتشون نوشته بودن تعداد شرکت‌کنندگان آقا خیلی کم بوده امسال.
۱۹ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۴۳ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

اگه کسی معلمی رو دوست داشته باشه واقعا شغل خوبی هست.

برای خانم‌ها این شغل عالی هست.

ان‌شاءالله هر چه خیر باشه.

این کمبود در تهران هست یا کل کشور ؟ بیشتر چه مقاطعی و چه رشته‌هایی؟

پاسخ:
اینو تو کانالشون نوشته بودن برای آزمون استخدامی آموزگاری
مدیر پروژه‌های استخدامی وزارت آموزش و پرورش:
بررسی‌های تکمیلی آزمون آموزگار دوره ابتدایی به اتمام رسیده است و تا اوایل هفته آینده نتایج اعلام می‌شود، ۲۸ هزار ظرفیت جذب آموزگار داشتیم که ۶۰ هزار نفر ارزیابی شدند اما بیش از ۱۱ هزار شغل خالی مانده‌ است البته این مربوط به قبل از آغاز فرایند ارزیابی است.
بخشی از این ظرفیت خالی مربوط به سهمیه‌ها است و طبق قانون نمی‌توانیم آن را از طریق داوطلب آزاد تکمیل کنیم و بخشی نیز مربوط به جنسیت مرد است، شاهد آن هستیم که اکثر پذیرفته‌شدگان رشته‌های مورد نیاز دوره ابتدایی مانند علوم تربیتی، روانشناسی و ادبیات در دانشگاه زنان هستند.
در تهران بیش از ۲ هزار ردیف برای مردان خالی مانده است.

صدیقی مشاور وزیر آموزش و پرورش:
برای آزمون آموزگاری امسال که ۲۸ هزار نفر جذب خواهند شد، ۵۹ هزار نفر حائز حداقل ها برای ورود به ارزیابی تکمیلی شدند.
از بین این ۲۸ هزار ظرفیتی که داریم، بیش از ۱۱ هزار نقطه "شغل محل" خالی است چراکه یا این نقطه شغل محل‌ها در شهرهای بزرگ است که داوطلبان مرد انگیزه حضور در آن را به دلایلی از جمله سطح درآمد کارمندی پایین ندارند، یا این نقطه شغل‌ها در محل‌هایی هستند که برای مثال اگر ۱۰ نفر ظرفیت داشته‌ایم تنها ۵ نفر شرکت کننده بوده‌اند و یا حد نصاب را گرفته‌اند. از این رو شاید به تعابیری بتوان گفت ما برای حدود ۱۷ هزار شغل محل رقابت جدی داریم.

معلمی هم شغل بی ارزشی نیست! منظورم دربرابر برقه که خونواده گفتن. مخصوصا توو وضعیت کنونی مملکت بهترین شغل برای یه خانومه علی الخصوص خانوم متاهل. از نظر ساعات کاری و اینا میگم. اما به نظرم چون پرتللشی هدفت رو بذار برای هیئت علمی شدن و استاد دانشگاه.

من نمیدونم سوالاتی که همه یا اکثریت دروغ جواب میدن یا با ملاحظات جواب میدن چرا باید اصلا پرسیده بشه؟!

پاسخ:
بابا خودش بازنشستهٔ آموزش و پرورشه. اکثر دوستان خانوادگی ما که همکارای بابا هستن معلمن و کاملاً اشراف داریم به فضاش. منظور بابا اینه که تو خیلی چیزا (تفریح و ازدواج و کنار خانواده بودن و...) رو فدای شرایط الانت کردی و اگر می‌خواستی معلم بشی از خیلی وقت پیشا، بدون اون هزینه‌ها هم می‌تونستی.
فضای دانشگاه خیلی داغونه. واقعاً هیچ تمایلی برای اینکه پا جای پای استادهام بذارم ندارم. 
خوشبختانه یه گزینهٔ دیگه هم دارم و اونم فرهنگستانه. ایراد اونجا هم حقوق پایینشه
+ شاید می‌خوان ببینن چجوری دروغ می‌گی :))
۱۹ شهریور ۰۲ ، ۲۲:۰۳ محمدعلی ‌‌

ایشالا این هم برای تجربه رفتین دیگه؟ برای تجربه چه جاهایی میرین :))) 

فکر نکنم هیچوقت بتونم توی چنین مصاحبه‌ای شرکت کنم. وسطش دعوام می‌شه و داد می‌زنم. -_-

البته معلمی خیلی شغل خوبیه. اینکه بین این‌همه بی‌سوادِ فرهنگیان، یک‌نفر خوب و حرفه‌ای هم بره معلم شه خوشحالم می‌کنه. ولی شرایطش رو می‌بینین دیگه. آدم دلش نمیاد کسی رو بهش تشویق کنه!! 

پاسخ:
ایشالا هر چی خدا بخواد.

دعوام نشد ولی با این یادآوری که یکی از ویژگی‌های من اینه که از ملت سؤال نمی‌پرسم و انتظار دارم ازم چیزی نپرسن و بدم میاد بازجویی بشم، اونجا با هر پرسش یه نفس عمیق می‌کشیدم و به این فکر می‌کردم که خب این سؤالو تحمل کردم، سؤال بعدی چی می‌تونه باشه :))

احتمالاً از این معلمای ادبیات می‌شم که زنگای تفریح اشکالات ریاضی و فیزیک بچه‌ها رو جواب می‌ده :))
ولی کار روتین و فلان ساعت تا فلان ساعت سختمه. عادت دارم به پروژه‌هایی که زمان دست خودم باشه.
۱۹ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۰۹ آرزو {لبخند}

خطت چه خوبه شباهنگ :) خوب و خوانا البته. بعضی خط‌ها در عین قشنگ بودن زیاد خوانا نیستن.

 

پاسخ:
مرسی. اگه تکیه‌گاه مناسبی داشتم یه کم بهتر می‌شد. رو هوا و روی دیوار و روی پام نوشتم. با مشقت و بدبختی :))
۱۹ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۱۳ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

اینکه خیلی ریز می‌شن اشتباه محض هست تو مصاحبه، همین‌که بفهمند طرف وطن‌پرست و با ایمان هست کافیه. آقای محمد‌علی چرا فقط برای تجربه، چرا نباید بین معلم‌ها که ذهن آینده سازهای مملکت زیر دستشون هست آدم مذهبی وطن پرست باهوش وجود داشته باشه؟🙂

و اینکه کلا در این زمینه وا بدن هم جالب نیست، در حکومت و دولت ایدولوژیک انتظار دارین ذهن بچه‌ها رو بسپرن دست لامذهب‌ها؟🙄🤦‍♂️🤔

فارغ از همه عیب‌ها و ایرادهای سیستم.🙂

پاسخ:
انتقادی که به این روش دارم اینه که یا دارن فقط مذهبیا رو جذب می‌کنن، یا دروغ‌گوها رو. در واقع اونایی که خودشونو به دروغ، مذهبی نشون می‌دن.
الان من کلی دوست غیرمذهبی باسواد و بااخلاق دارم که دروغ نمی‌گن و چون دروغ نمی‌گن جایی تو این سیستم آموزشی ندارن.

برای ما که وبلاگت رو دنبال می‌کنیم داستان زندگیت مثل یک سریال هست که هر چند وقت یک بار یهو twist می‌خوره و یه شوک غیرمنتظره به مخاطب میده. رفتنت به آموزش پرورش هم از اون اتفاقات غیر قابل پیش‌بینی بود 😁

ایشالا که هر مسیری میری موفق و خوشحال باشی 😊

پاسخ:
راستش خودمم با شما شوکه می‌شم تو هر قسمت از این سریال. یکی از شوک‌های غیرمتتظره هم می‌تونست این باشه که چند ماه پیش به پیشنهاد ازدواج فلانی جواب مثبت می‌دادم و حالا به‌جای اینکه تنهایی پاشه بیاد اونجا دوتایی پا می‌شدیم میومدیم پیشت :| اصلاً همین‌که فلانی روبه‌روم نشسته بود این پیشنهادو می‌داد برای خودم شوک بود.

چه حیف چه مسیر خوبی داشت پیش می‌رفت 😢

پاسخ:
الخیر فی ما وقع!

از طرز سوالات ، این طور بر میاد که سیستم دنبال افراد مطیع و بله قربان گوی خودش می گرده . من بودم از گرسنگی هم داشتم جان می دادم ، هرگز تن به ذلت و خواری این نوع مصاحبه نمی دادم .

مصاحبه فقط باید در زمینه های علمی و اخلاقی که فطرت انسان هست باشه و لاغیر . چه معنی داره بپرسن راهپیمایی شرکت کردی یا نه و یا چه کاری برای ولایت فقیه کردی ؟

البته احترام به عقاید و نظرات دیگران واجبه . ولی به نظر من اینجور گزینش ، هیچ ارزشی نداره . 

متاسفم برای نسلی که زیر دست این جور معلم هایی که طی این مصاحبه ها گزینش میشن ، پرورش پیدا می کنند .

باز هم ببخشید این رو میگم ولی نقطه نظر شخصی من هست و ممکنه درست نباشه : من در کل از معلم ها خوشم نمیاد . من معلم ها رو افراد رفاه طلب و تنبل و مفت خور می دونم . در مقایسه با کاگری که در گرما و سرما زحمت می کشه و 8 ساعت در روز و کل سال کار می کنه ، معلم ها حداکثر 5 ساعت در روز و اونم سرجمع اگه 8 ماه در سال کار بکنند . به نظر من این حقوقی که به معلم ها میدن زیاد هست و این بی عدالتی هست که کارگر با این سختی کار بکنه ولی معلم ها توی تابستون زیر باد خنک کولر و روی صندلی راحت بشینند و توی زمستون کنار بخاری و حقوقشونم حتی از کارگر بیشتر باشه .

در هر حال این نظر من هست .

خوبه من تو هیچ مصاحبه ای بعد از سفر خارجی ام شرکت نکردم . وگرنه تا می نوشتم رفتم پاتایا ، بلافاصله قبولم نمی کردند .

پیشاپیش معذرت میخوام اگر از هر جای نوشته ی من ، برداشت بدی داشتید . صرفا نظرم رو گفتم .

پاسخ:
به‌لحاظ دینی و سیاسی، آره دنبال یه فرد مطیع هستن ولی در رابطه با کار و بحث نمره دادن مطمئن نیستم دنبال چنین کسی باشن. اگر منی که گفتم تابع مدیر نیستم و نمرهٔ مفت نمی‌دم رو جذب کنن فرضیهٔ شما رد میشه.
نحوهٔ گزینششون اشتباهه ولی رویکرد من نسبت به سیستم‌های اشتباه اینه که وارد شو، قوی شو، و اصلاحش کن. 
هر کاری سختیای خودشو داره، ولی قبول دارم که کارهای یدی! مثل کارگری سخت‌ترن. اینم در نظر بگیرید که کار کسایی که مستقیماً با آدما سروکار دارن حساس‌تره.

سلام :)

تو مصاحبه آموزگاری برا ما این سوال کتبی ها نبود ولی گزینش عمومی دقیقا همینا رو پرسید خانمه و البته اول کل مشخصات خونواده رو پرسیدن(سن و کار و تاهل و تعداد فرزند و...) خیلی هم اشراف داشتن رو همه چی، یکی از داداشای من پُست مدیریتی داره و از فامیل های نزدیک خانمش هم یه نفر پُست مهمتر داره، زمان و نحوه آشنایی برادرم با خانمش رو پرسید که ببینه این دو کنتاکت زمانی دارن یا چی؟! و تهش پرسید چرا بابات هیچ وقت ارتقا خاصی تو کارش نخواسته و اغلب مناطق محروم بوده؟! که جواب دادم: تا جایی که من میدونم حس میکرده جایی که هست مفیدتره و...

البته برا ما مصاحبه کلش یه روز بود، تدریس و ایفا نقش و ارزیابی مدارک و گزینش عمومی و بحث گروهی.

تجربه جالبی بود.

پاسخ:
مشخصات خانواده رو شب قبل تو سایت آپلود کرده بودم. پشت برگهٔ سؤالات کتبی هم مجدداً مشخصات خانواده رو پرسیده بودن که دیگه عکس اونو نگرفتم براتون :))
از منم پرسید نزدیک‌ترین برخوردت با معلمی چجوری بوده؟ منظورش این بود چقدر آشنام با فضاش. گفتم در حد آشنایی با فضای کاری بابام و همکاراش.
تهران چون جمعیت متقاضیان زیاده، تقسیم کردن.

نه اینکه بگم معلمی شغل خوبی نیست ولی احساسم اینه که معلمی برای کسی مثل شما با اینهمه پتانسیل و خلاقیت و انرژی کمه و چطور بگم یجور محدود کردن خودتونه.

اینکه سی‌سال پای تخته کچ بخوری(البته الان پای وایت‌برد و بوی ماژیکه) و آخرش بازنشسته بشی و تمام، بنظرم این مسیری نیست که شما بخوای بری دنبالش

 

پاسخ:
قطعاً اینو نمی‌خوام من.

یه چیزی هم در مورد این مصاحبه‌ها بگم چون خودم قبل از استخدامم چنتا مصاحبه‌ی کاری انجام داده بودم که یکیش برای شغل مراقبت پرواز نیروی هوایی بود اونجا هم توی مصاحبه‌های فنی و مهارتی و تستهای ورزشی و سلامت من بهترین نمره رو آورده بودم ولی توی مصاحبه‌ی عقیدتی یه سوالهایی ازم پرسیدن که من برگشتم به مصاحبه کننده گفتم عذر میخوام انگار من اینجا اشتباهی اومدم چون من برای شغل مراقبت پرواز اومدم برای مصاحبه ولی انگار شما با این سوالها آخوند استخدام کنید!! یعنی چی که من باید خط اول دعای ندبه رو حفظ باشم!! خب مرد حسابی من اگه مراسم دعای ندبه هم برم با خودم کتاب دعا میبرم که از روش بخونم ، چه نیازی هست حفظش کنم!!

متاسفانه سالهاست با این روشها نیرو استخدام میشه و نیروهای واقعی توی پستهای واقعی قرار نمیگیرن و نتیجه‌ش میشه کارمند ناراضی، کارگر از زیر کار دررو، معلم بی اعصاب و ...

پاسخ:
من با اون بخش قد و وزن و دندون هم مشکل دارم. مگه می‌خوان مانکن استخدام کنن؟ بینایی و شنوایی کافیه دیگه.

خیلی کنجکاوشدم نمره تو بدونم باتوجه به اینکه هوش سرشاری داری

پاسخ:
نه انقدرام سرشار نیستم. اون دوتا درسی رو هم که عالی زدم به‌نظرم وظیفه‌م بود عالی بزنم :))

نمرهٔ چی؟ 
مثل کنکور نیست که رتبه بگن. یه ترازی مشخص می‌کنن که به اون که بررسی دعوت به مصاحبه میشی.
هر بارم متناسب با شرکت‌کنندگان فرق می‌کنه این تراز. پس به دردت نمی‌خوره دونستنش.

هر سیستمی ارزشهای خودش رو بازتولید میکنه. و این کاملا طبیعیه. و اینجا یه بخشی از ارزشها هم دینی و سیاسی هستن. من صددرصد با این روش گزینش موافق نیستم، صددرصد هم مخالف نیستم.مخصوصا که‌ ارزشهای این سیستم صرفا مذهبی و سیاسی نیست. کما اینکه در همین مصاحبه ای که طراحی کردن برای آموزش و پرورش، واقعا میشد توانایی های مختلفی که برای معلمی نیاز هست رو تا حد نسبتا خوبی سنجید. توانایی تدریس خلاق، توانایی ارتباط مناسب با والدین، توانایی حل مساله، ذهن سیال و پویا، سوابق فعالیتهای فرهنگی و.. هم جزو ارزشها و ویژگیهایی بود که داشتن میسنجیدن واقعا.

 

راستش من خودم نمره آزمونم از هرکی که میشناختم یا توی گروهها صحبت میکردن و یا روزهای مصاحبه دیدم بالاتر بود، مصاحبه م هم خیلی خوب دادم و از ارزیابها بازخورد مثبت گرفتم، اما میدونم اگر قبول بشم، خیلیا میگن آره دیگه چون چادریه و چون امتیاز تاهل و بچه داره، قبول شده! 

پاسخ:
حالا ما رو با حجابمون می‌سنجن. پسرا رو‌ از روی چی ارزیابی می‌کنن؟

سلام

من از اون‌هایی هستم که باید در وصفم بنویسن فلانی در یک خانواده‌ی فرهنگی چشم به جهان گشود. پدرم، تقریبا تمام عموها و دایی‌هام و همسرانشون همگی استخدام یا بازنشسته‌ی آموزش و پرورش هستن.

متاسفانه سال‌هاست پرتکرارترین خبری که داره از صنف فرهنگیان به گوش می‌رسه اینه که معوقات ما رو پرداخت نکردن. با عرض معذرت تصویری از خودشون ساختن انگار دستشون همیشه جلوی دولت درازه. اون وزارت‌خونه هم اگر هنر بکنه فقط بتونه حقوق این همه کارمند رو پرداخت بکنه؛ تحقیق و توسعه و باقی کارها بماند. کمتر دیدم کسی اعتراض بکنه چرا فلانی شده مسئول تالیف کتاب‌های درسی یا چرا این بلا به سر کتاب‌های درسی ادبیات اومده.

من هم با بعضی از دوستان موافقم که حرفه‌ی معلمی با شرایطی که امروز داره برای فردی به شایستگی شما یه مقدار کوچیکه و لیاقت و ظرفیت شما به مراتب بیشتره. ولی در نهایت تصمیم و حس خودتون مهمه. من در طول دوران دبیرستان یکی دو معلم ادبیات داشتم که مدرک دکتری داشتن (اکثرشون هم ارشد) و چه‌قدر خوش‌حالم که اون‌ها معلمی رو انتخاب کرده بودن چون برای یک عمر در من حس خوبی نسبت به زبان و ادبیات فارسی ایجاد کردن. تا حد خوبی مطمئن هستم که شما هم می‌تونید چنین نقشی در زندگی دانش‌آموزهاتون داشته باشید البته اگر اون چارچوب بسته‌ی آموزش و پرورش کتاب‌های درسی چرندش (و کنکور) فرصت نفس کشیدن بده.

در رابطه با مصاحبه‌های شغلی هم من تکلیفم رو از دوران نوجوونی با خودم روشن کردم. من اهل ریاکاری نیستم و ازش متنفرم و چه بد که حکومت اسلامی افراد رو به ریاکاری سوق می‌ده. من مسیری رو رفتم (دانشگاه دولتی و بخش خصوصی) که هرگز در معرض چنین مصاحبه‌هایی قرار نگیرم، چون می‌دونستم قطعا رد خواهم شد. اگر هم رد نشم بعدا یک عمر باید در محل کار و هزار سناریوی دیگه مشغول وانمود کردن و دروغگویی باشم. جاهایی رفتم که شاید سختی بیشتری تحمل کنم شاید امنیت شغلی کمتری داشته باشم اما حداقل مطمئن هستم من رو «فقط» به خاطر لیاقت‌های حرفه‌ایم پذیرفتن نه به خاطر این‌که شبیه اعضای فلان حوزه یا فلان پایگاه هستم. شما هم به نظرم خلاف این ماجرا عمل نکردید، در آزمون که صلاحیت علمیتون تایید شده و در گزینش هم نشانی از ریاکاری دیده نمی‌شه خصوصا در بخش کتبی که تصویرش رو ارسال کردید. مثلا همون اشاره به تلگرام یا فعالیت در فضای مجازی بدون ریسک نیست.

نوع مقایسه‌ی معلمی با کارگری هم به نظرم درست نیست. معلمی فقط این نیست که بیای یک چیزی رو تکرار کنی و بری که همون هم کار سختیه. ممکنه ساعت کمتری به شکل مستقیم مشغول کار باشی اما نیاز به ساعت‌هایی داری برای مطالعه؛ برای آماده کردن مطالب و آزمون‌ها. نیاز به زمان داری برای هماهنگ شدن با شیوه‌ها و منابع جدید آموزش و سنجش که مصوب شده و... البته مشکل اینه که بسیاری از معلم‌ها چنین کارهایی رو نمی‌کنن و به قول یه نفر: «معلمی شغل دوم یا سومشونه»

به هر حال امیدوارم هر چه که خیره براتون رقم بخوره. ممنون که این برگ از دفتر زندگیتون رو با ما به اشتراک گذاشتید.

پاسخ:
منم از شما ممنونم بابت نظر جامع و کاملتون.
با شما هم‌نظرم تقریباً

ایشالله استخدام شی حقوق بگیری مستقل بشی کیف کنی 🌹

پاسخ:
مرسی. ولی من با این چیزا کیف نمی‌کنم.

میدونی؟ عاشق روحیه جالبتم. فکرشم نمیکردم وارد آموزش پرورش بشی.

پاسخ:
با این اخلاق و روحیه‌ای که دارم، اینجا تهش نیست. با ما همراه باشید تا به قول ملیکا تو هر قسمت بازم شگفت‌زده‌تون کنم.

پاداش سکوت رو گرفتی. مبارکه. استخدام شدی. بعد از ننگ بیت رهبری رفتن  و پشت سرش نماز خوندن حالا همه ی اینا رو گفتی که تو پرونده ات بنویسه. اصلا هم نون به نرخ روز خوردن و ریا نیست. تو که از خودشون و جواب همه ی سوالاتش ن رو مثبت دادی دیگه چرا الکی میگی مشکل دارم. نماز جماعت و اعتقاد به جمهوری اسلامی و نظام و رهبری و حجاب اجباری. واقعا خجالت نمی کشی؟ حکومت امثال تو رو برای معلمی می خواد دیگه. افراد محافظه کار و بله قربان گو که تبلیغاتشون رو کنی و با محتوای کتاب ها مشکلی نداشته باشی. دختران و زنان این سرزمین کف خیابون مبارزه کردند تا شماها با این اعتقادات مزخرف استخدام بشین.

در ضمن ما که شک نداشتیم جنابعالی مخبری و آمار کامنت ها رو میدی به سپاهی ها و بسیجی ها. خوبه خودت اعتراف کردی که اینکار رو می کنی

پاسخ:
با واژه به واژهٔ این کامنت ریسه رفتم از خنده :)))))))))))

چرا این سری با فیلترشکن اومدی؟ حالا چجوری آمار و اطلاعاتتو به بچه‌های بالا بدم؟ :))

و آیا می‌دونی تهمت زدن طبق قانون همین کشور، جرم محسوب میشه و می‌تونم ازت شکایت کنم و اعادهٔ حیثیت کنم و اگه نتونی ثابت کنی که من مخبرم، مجازات می‌شی؟ بگذریم که تهمت زدن گناه هم هست.
۲۱ شهریور ۰۲ ، ۱۶:۰۸ مهدیار (مترسک)

چند سال پیش دوست عزیزی بهم پیشنهاد کرد که برم دنبال معلمی. حالا در گذریم که چند ساله لکنت زبان جزو موارد رد کننده محسوب می‌شه و حتی اگه بالاترین رتبه و امتیاز رو هم بیارم به خاطر این موضوع ردم می‌کنن (یعنی اگه حضرت موسی بخواد معلم بشه، ردش می‌کنن) اما جدای از اون، سوالی برام پیش اومد که آیا واقعاً من در حد و حدود و لیاقت و تواناییِ تربیت نسلی بهتر از امروز و متناسب با فردای کشورم هستم یا نه؟

هنوز هم گاهی بهش فکر می‌کنم و هنوز هم وقتی فکرش از سرم می‌گذره، تمام تن و بدنم می‌لرزه و با یه «نه» بزرگ خودمو سرکوب می‌کنم! واقعاً مسئولیت سنگینیه و از دست هر کسی بر نمیاد؛ کمااینکه تقریباً همه‌مون فقط تعداد خیلی کمی معلم تاثیرگذاری داشتیم که آموزش‌هاشون به درد فردامون (یعنی امروزمون) خورده باشه و کمک کرده باشه نسلی بهتر وارد جامعه شده باشه.

پاسخ:
چه عجیب که لکنت جزو این موارده. بین استادهامون استاد شمارهٔ ۱۱ لکنت دارن و عضو هیئت‌علمی فرهنگستان هم هستن.
یکی از اشتباهات آدمای امثال شما و حتی من اینه که کمال‌گرا هستیم و فکر می‌کنیم در حد فلان جا نیستیم. نتیجهٔ پا پس کشیدن ماها میشه تصاحب فلان بخش‌ها، با آدمایی که سزاوار اونجا نیستن.
۲۱ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۲۱ مهدیار (مترسک)

آخه دقیقا مشکل همینه که 44 سال مناصب مختلف (از مهم‌ترین‌ها تا حتی معمولی‌ها) به دست افرادی اداره شده که غالباً متخصص نبودن و ریشۀ تقریباً همۀ مشکلات کشور ما هم دقیقاً همینه (چقدر تنوین توی جمله‌ام استفاده کردم!) و منی که منتقد وضع موجودم و دلم نمی‌خواد این شیوه ادامه‌دار باشه، قطع به یقین کاری رو انجام نمیدم که درست نمی‌دونمش. من هرگز دلم نمی‌خواد شبیه آدمایی زندگی و رفتار کنم که بی‌فکر و نسنجیده کار انجام میدن، مشکل روی مشکل سوار می‌کنن و آخرشم همۀ تقصیرات رو گردن ایکس و ایگرگ و زد می‌اندازن تا ثابت کنن اونا بهترینن و اگه نشده تقصیر بقیه بوده که نشده! دیگه خودت بهتر می‌دونی منظورم چیه و چه مصداق‌هایی براش وجود داره، وارد مثال نمیشم تا بحث به درازا نکشه و از حوصلۀ مخاطب خارج نشه.

پاسخ:
موافقم، ولی برای اصلاحش راهی جز این نیست که وارد بشی. از بیرون کاری از دستت برنمیاد. حداقلش اینه می‌ری می‌بینی اون تو هم کاری از دستت برنیومد و میای بیرون :| یا میندازنت بیرون :))
۲۱ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۴۳ مهدیار (مترسک)

خب الان فرق من با اون مهندس عمرانی که چند سالی رییس تربیت‌بدنی بود چیه؟ :)) اونم به همین نیت اومد و دقیقاً هم همینی که گفتی سرش اومد :))

پاسخ:
اولاً با یک گل بهار نمیشه
ثانیاً به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
۲۱ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۴۴ معلوم الحال

چه خط قِشنگی دارین :)

پاسخ:
قابل شما رو نداره. بعد از اینکه دکتر شدم باید عوضش کنم مثل دکترا بنویسم :))

سلام، زیارت قبول. ان‌شاءالله که خیر براتون رقم بخوره و با توجه به روحیه‌ی حقیقت جویی که در شما وجود داره به گمانم از جهت تربیتی گزینه‌ی خیلی مناسبی برای معلمی هستین بحث دانش تخصصی هم که الحمدلله عالی

فقط خیلی دوست دارم بدونم در جواب سوال حجاب اجباری چی گفتین؟

پاسخ:
سلام
ممنونم. لطف دارید.
با صراحت این سؤالو نپرسیدن. گفتن پوشش باید چجوری باشه؟ گفتم متناسب با شیوه‌نامه‌ها و قوانین اون مکان.
۲۱ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۲۲ معلوم الحال

دیگه فایده نداره. خشت اول چون نهد زبانشناس کج، تا دکتراااااااااااا میرود فوتتش کج

پاسخ:
امسال زبان‌شناسی تو آزمون استخدامی وزارت بهداشت هم اومده! گویا قرار بود زبان‌شناسی هم جزو رشته‌های مجاز شغل گفتاردرمانی بشه و بالاخره از امروز شده :)) لذا اگه به سرم بزنه که شرکت کنم و تهش تو بیمارستان کار کنم، خطم هم باید تغییر بدم و مثل دکترا نسخه بپیچم :دی

امسال شما یا امثال شما؟ ؛)

پاسخ:
:)) درستش کردم
یه بارم تخم‌مرغ عسلی رو نوشته بودم اصلی 
۲۱ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۲۸ معلوم الحال

آره خواستم به آزمون وزارت بهداشتم اشاره کنم که گفتم حتما خودتون در جریانید.

 

به بچه های زبانی و ترکی استانبولی اینام بگین برای آزمون استخدامی وزارت امور خارجه بخونن

 

با تشکر

دانشجوی زبان سابق

پاسخ:
آره گفتیم، در جریانن.

پاسخ هایی بسیار منطقی و سنجیده به سوالات دادید به گونه ای که در هر سوال به تمامی ابعاد و زوایا دقت کردین و کاملا مشخصه که کلامتون بوی تجربه و پختگی میده و از طرفی پاسخ هاتون رنگ و بوی کاملا صادقانه ای داره یعنی سعی کردین که در کمال صداقت، بهترین پاسخ رو که از دیدگاهتون درسته رو بدین نه اینکه چون هدفتون قبولیه، پاسخ هایی رو بدین که حرف دلتون نیست صرفا به خاطر اینکه روی نظرشون تأثیر بذاره و باعث قبولی تون بشه. به نظرم اگه عقلانیت و انصاف را در دستور کار قرار بدن، یکی مثل شما رو جذب میکنن که ظاهر و باطنتون یکیه. همین صداقتتون، شرط لازم و کافی جهت قبول شدنه. در ضمن وبلاگتون رو از دانشگاه سابقتون یعنی شریف میخونم و براتون آرزوی قبولی و موفقیت را دارم

پاسخ:
از لطف جنابعالی کمال تشکر را دارم و این اطمینان خاطر را به شما می‌دهم که این یک حرکت آزمایشی است و صرفاً می‌خوام ببینم با شرایط فعلی قبول میشم یا نه. تصمیم ندارم جذب بشم. آرزوها و دعاهاتونو خرج این موضوع نکنید :))