۲۵ و ۲۶ و ۲۷ بهمن، دانشگاه فردوسی مشهد
از پستهای اینستاگرام:
بهعنوان دانشجوی سابق فرهنگستان زبان و ادب فارسی و شاگرد خلف دکتر حداد عادل لازم دونستم از اتوبوسی که ما رو از هتل تا دانشگاه فردوسی (که بسی رنج برد در اون سال سی) رسوند عکس بگیرم و خدمتتون عرض کنم که بهجای ترانسفر میشه گفت انتقال دادن، بردن، جابهجا کردن.
اون جملهای هم که به زبان ترکی استانبولی روی اتوبوس نوشتن معنیش اینه: خدا را فراموش نکن.
اونوت = فراموش کن، اونوت ما = فراموش نکن، آلله = خدا، آللهی = خدا را
دوست خوشذوقی دارم که کامنت گذاشته بود به جای ترانسفر بانوان میشه گفت: ناقلالنساء، برندۀ بانوان، مرکبُ الخَواتین.
یکی از دوستانم هم در مورد تفکیک و اختلاط جنسیتی کامنت گذاشته بود که به تبعِ کامنتش یادداشت بعدی رو پست کردم:
این عکس، بخشی از محتوای اتوبوس ترانسفر بانوانه که در یادداشت قبلی بهش اشاره کردم. فقط اسمش برای بانوانه. هر دانشگاهی شصتهفتادتا انجمن علمی دانشجویی (حدوداً به تعداد رشتهها) داره و هر انجمنی هم یه دبیر. این دبیرها، یه دبیر دبیران هم دارن که بهش میگن دبیر کل، که بهنوعی نمایندۀ انجمنهای علمی اون دانشگاهه. این گردهمایی برای آشنا شدن دبیران کل باهم و به اشتراک گذاشتن تجربهها و مشکلات و پیدا کردن راهحل بود. یکی از گلایهها و مطالبات عجیب دبیران این بود که دانشگاه اجازۀ بازدید و اردوی علمی مختلط نمیده و تلاش میکردن این قانون رو تغییر بدن. چرا عجیب بود برام؟ چون دورۀ کارشناسی، اون موقع که شریف بودم مختلطاً تو این اردوها و بازدیدها شرکت کرده بودم و حالا هم چون دانشگاهمون جمع مذکر (چه سالم و چه غیرسالم :دی) نداره، پیش نیومده بود مواجه بشم با چنین محدودیتی. مورد عجیب دیگه هم اینکه فهمیدم چقدر هیچی یکسان و عادلانه نیست و چقدر همه چی به حال و هوای رئیس و مسئولان و استادهای دانشگاهها بستگی داره. یه تعداد از انجمنها در شرایط عالی بودن و یه تعداد در بدترین شرایط ممکن.
مثلاً (اینا رو دیگه تو اینستا ننوشتم و فقط اینجا میگم) یه تعداد از دانشگاهها به انجمنا حقوق ثابت میدن و در قبالش ازشون میخوان تو جشنوارهها مقام بیارن. اونا هم تعهد میدن که فقط در جهت منافع دانشگاه عمل کنن. یه تعداد از دانشگاهها هم هیچ بودجهای در نظر نمیگیرن و اصلاً براشون اهمیتی نداره. یه تعداد هم ساعتی حقوق میدن. به اندازهای که کار کرده باشن. تعهدی هم نمیگیرن که حتماً مقام بیارید. همین دیشب برای یه برنامهای با دبیران زبانشناسی چندتا دانشگاه جلسه داشتیم. یهو یکیشون که بیشتر از همه فعال بود و شوق و ذوق داشت گروهو ترک کرد و گفت دانشگاهشون بهش اجازۀ همکاری با ما رو نداده. چرا؟ چون ما برگزارکننده بودیم و اونا همکار بودن و امتیازو قرار بود به ما بدن. نکتۀ جالبش اینجاست که ما خودمون در جریان این امتیازها و در بند این چیزا نیستیم. بُخل و حسادتشون، و منفعتطلبیشون واقعاً عجیب بود برام. صبح بهشون پیشنهاد دادم که شما برگزار کن ما همکاری کنیم :| چیزی که برای من مهمه برگزاری یه رویداد علمیه نه امتیازش :| قبول کردن.
اسمش ترانسفر بانوانِ ولی بیشترش آقایون هستن:))
ما یه بار زمان مدرسه اردو میرفتیم، چون اتوبوس نداشتن اتوبوس مدارس استثنایی رو آوردن و روی اتوبوس هم قشنگ نوشته شده بود، هرکی اتوبوس رو میدید فکر میکرد ما هم کودکان استثنایی هستیم البته ما هم اونقدر جنگولک بازی درآوردیم توی اتوبوس، که هرکی میدید مطمئن میشد:))
بیایید اینجا اعتراف کنید شما چقدر حقوق میگیرید از دانشگاه:))