پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۲۵ و ۲۶ و ۲۷ بهمن، دانشگاه فردوسی مشهد

از پست‌های اینستاگرام:

به‌عنوان دانشجوی سابق فرهنگستان زبان و ادب فارسی و شاگرد خلف دکتر حداد عادل لازم دونستم از اتوبوسی که ما رو از هتل تا دانشگاه فردوسی (که بسی رنج برد در اون سال سی) رسوند عکس بگیرم و خدمتتون عرض کنم که به‌جای ترانسفر میشه گفت انتقال دادن، بردن، جابه‌جا کردن.

اون جمله‌ای هم که به زبان ترکی استانبولی روی اتوبوس نوشتن معنیش اینه: خدا را فراموش نکن.

اونوت = فراموش کن، اونوت ما = فراموش نکن، آلله = خدا، آللهی = خدا را

دوست خوش‌ذوقی دارم که کامنت گذاشته بود به جای ترانسفر بانوان میشه گفت: ناقل‌النساء، برندۀ بانوان، مرکبُ الخَواتین.

یکی از دوستانم هم در مورد تفکیک و اختلاط جنسیتی کامنت گذاشته بود که به تبعِ کامنتش یادداشت بعدی رو پست کردم:



این عکس، بخشی از محتوای اتوبوس ترانسفر بانوانه که در یادداشت قبلی بهش اشاره کردم. فقط اسمش برای بانوانه. هر دانشگاهی شصت‌هفتادتا انجمن علمی دانشجویی (حدوداً به تعداد رشته‌ها) داره و هر انجمنی هم یه دبیر. این دبیرها، یه دبیر دبیران هم دارن که بهش می‌گن دبیر کل، که به‌نوعی نمایندۀ انجمن‌های علمی اون دانشگاهه. این گردهمایی برای آشنا شدن دبیران کل باهم و به اشتراک گذاشتن تجربه‌ها و مشکلات و پیدا کردن راه‌حل بود. یکی از گلایه‌ها و مطالبات عجیب دبیران این بود که دانشگاه اجازۀ بازدید و اردوی علمی مختلط نمی‌ده و تلاش می‌کردن این قانون رو تغییر بدن. چرا عجیب بود برام؟ چون دورۀ کارشناسی، اون موقع که شریف بودم مختلطاً تو این اردوها و بازدیدها شرکت کرده بودم و حالا هم چون دانشگاهمون جمع مذکر (چه سالم و چه غیرسالم :دی) نداره، پیش نیومده بود مواجه بشم با چنین محدودیتی. مورد عجیب دیگه هم اینکه فهمیدم چقدر هیچی یکسان و عادلانه نیست و چقدر همه چی به حال و هوای رئیس و مسئولان و استادهای دانشگاه‌ها بستگی داره. یه تعداد از انجمن‌ها در شرایط عالی بودن و یه تعداد در بدترین شرایط ممکن.
مثلاً (اینا رو دیگه تو اینستا ننوشتم و فقط اینجا می‌گم) یه تعداد از دانشگاه‌ها به انجمنا حقوق ثابت می‌دن و در قبالش ازشون می‌خوان تو جشنواره‌ها مقام بیارن. اونا هم تعهد می‌دن که فقط در جهت منافع دانشگاه عمل کنن. یه تعداد از دانشگاه‌ها هم هیچ بودجه‌ای در نظر نمی‌گیرن و اصلاً براشون اهمیتی نداره. یه تعداد هم ساعتی حقوق می‌دن. به اندازه‌ای که کار کرده باشن. تعهدی هم نمی‌گیرن که حتماً مقام بیارید. همین دیشب برای یه برنامه‌ای با دبیران زبان‌شناسی چندتا دانشگاه جلسه داشتیم. یهو یکیشون که بیشتر از همه فعال بود و شوق و ذوق داشت گروهو ترک کرد و گفت دانشگاهشون بهش اجازۀ همکاری با ما رو نداده. چرا؟ چون ما برگزارکننده بودیم و اونا همکار بودن و امتیازو قرار بود به ما بدن. نکتۀ جالبش اینجاست که ما خودمون در جریان این امتیازها و در بند این چیزا نیستیم. بُخل و حسادتشون، و منفعت‌طلبیشون واقعاً عجیب بود برام. صبح بهشون پیشنهاد دادم که شما برگزار کن ما همکاری کنیم :| چیزی که برای من مهمه برگزاری یه رویداد علمیه نه امتیازش :| قبول کردن.
۰۲/۰۱/۱۲
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

آهنگر دادگر

واژه‌ها

نظرات (۳)

اسمش ترانسفر بانوانِ ولی بیشترش آقایون هستن:))

ما یه بار زمان مدرسه اردو میرفتیم، چون اتوبوس نداشتن اتوبوس مدارس استثنایی رو آوردن و روی اتوبوس هم قشنگ نوشته شده بود، هرکی اتوبوس رو میدید فکر میکرد ما هم کودکان استثنایی هستیم البته ما هم اونقدر جنگولک بازی درآوردیم توی اتوبوس، که هرکی میدید مطمئن میشد:))

بیایید اینجا اعتراف کنید شما چقدر حقوق میگیرید از دانشگاه:))

پاسخ:
آره :)) تعداد اونا در مقایسه با ما ده به یک بود. حالا نمی‌دونم دخترا تمایلی به دبیر شدن ندارن یا چون راه دور بود نیومده بودن خیلیاشون.

ما و ۹۹ درصد انجمنا حقوق ثابت نداریم و ندارن. اغلبشون هیچی به دانشجو نمی‌دن و می‌گن خودتون بخشی از هزینهٔ ثبت‌نام کارگاه‌ها و دوره‌ها رو بردارید. دانشگاه ما ساعتی حقوق میده. از همون بودجه‌ای که به تی‌ای‌ها و بچه‌هایی که کار دانشجویی می‌کنن حقوق میدن. چون احتمالاً سؤال بعدی اینه که ساعتی چقدر، دکتری ۸۵۰۰ ارشد ۴۵۰۰ کارشناسی ۲۵۰۰
قبلاً ۷۰ درصد پولی که شرکت‌کنندگان برای کارگاه و... می‌دادن رو می‌دادم به مدرس و سخنران، ۳۰ درصد می‌موند برای انجمن. هیچ کاری هم با اون ۳۰ درصد نمی‌کردیم (می‌تونستیم هدیه و عیدی بگیریم ولی نگرفتیم). از امسال تصمیم گرفتم اون ۳۰ درصدها رو هم بین کسانی که برنامه رو برگزار می‌کنن و پشتیبانی می‌کنن و کارهای ثبت‌نام و ضبط و... می‌کنن تقسیم کنم که اعضا رغبت داشته باشن برای همکاری.

به نظر من که با توجه به این که راننده اتوبوس ها اغلب مرد هستند این شرایط درست نیست . چون به هر حال حتی اگر همه مسافرها خانوم باشند باز هم یک نامحرم توی محیط وجود داره و از همون هوا تنفس میکنه . راه درست ترش اینه که خودرویی طراحی بشه که دو بخش داشته باشه و راننده لوکوموتیر واگن بانوان رو دنبال خودش بکشه و اسمش رو هم بذارند بانو بر یا بانو کش 

پاسخ:
بانوبر :))
من یه بار با دوستم رفتم شمال. راننده زن بود.
بذار پستشو پیدا کنم برات
این پست قبلاً رمزدار بود. در واقع بخشی از یه بازی بود که جوابش رمز پست بود و تا ۴۰ مرحله ادامه داشت و مرحلهٔ آخرش فکر کنم تصویر نتیجهٔ کنکورم بود.

دقیقا همه چیز به رئیس و مسئول و حال و هواشون بستگی داره. رئیس دانشگاه کارشناسی ما یه اخوند بود که توو طرح تفکیک جنسیتی دانشگاه ها اولین دانشگاه اقدام کرد. یادمه جلوی در دانشگاه اون خانومایی که مسئول حجاب بودن مثلا، واقعا گندش رو دراورده بودن. به معنای واقعی کلمه ایرادای بنی اسرائیلی میگرفتن. به اینکه حتی چرا ساعت دستته و کلی چیزای مسخره. بعد رئیس دانشگاهمون عوض شد و گرچع من دیگه دانشجو نبودم ولی بعدا کار داشتم رفتم دیدم خیلی چیزا عوض شده. بعد حتی نمیذاشتن دختر و پسر مثلا توو حیاط دانشگاه با هم حرفم بزنن:| اونوقت توو دانشگاه ارشدم یعنی آزااااادی به تمام معنا. بچه ها با هزار قلم ارایش و هرلباسی که دوست داشتن. دختر و پسر توو محوطه ها دور هم بگو و بخند. واقعا من دانشگاه ارشدمو هزاران برابر بیشتر از کارشناسی دوست داشتم با اینکه دومی توو تهران بود و مثلا معروف‌.

پاسخ:
دارم فکر می‌کنم وقتی تو یه دانشگاه کوچیک نه مسئولان ثبات دارن نه سیاستاشون، آدم چه انتظاری از سران کشورها داشته باشه. یادمه حتی امریکا هم سیاستاش نسبت به ایران با تغییر رئیس‌جمهورش عوض شد. وضعیتمون این‌جوریه که در بهترین حالت برای سه چهار سال می‌تونیم برنامه‌ریزی و پیش‌بینی کنیم، چه تو دانشگاه چه هر جا.