پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

دیشب جایی مهمان بودم. رشته‌پلو با عدس، بدون کشمش، با ته‌دیگ سیب‌زمینی درست کرده بودن. من کشمش دوست ندارم. یک بشقاب هم برای زن همسایه بردن. هنوز اونجا بودم که زن همسایه یک کاسۀ بزرگ هندوانه آوُرد برای تشکر بابت رشته‌پلو با عدسی که کشمش نداشت. از طعم و عطر و رنگ و بوی غذا تعریف کرد و تشکر کرد و سر صحبت باز شد. داشتیم راجع به غذاها حرف می‌زدیم که برای اولین بار کلمۀ «قابلی» رو از زن همسایه شنیدم. گفت شبیه همین رشته‌پلو با عدسه و یه بار براتون درست می‌کنم میارم. گفت اگه به همینا، گوشت و لوبیا و فلان چیز و بهمان چیز اضافه کنی میشه قابلی. یه فهرست دارم از کلماتی که برای اولین بار می‌شنوم و برام عجیبن. می‌نویسم که یادم نرن. قابلی رو هم به اون لیست اضافه کردم. نمی‌تونستم تصور کنم چه شکلی میشه این غذا. من حتی همین رشته‌پلوی خودمون رو هم بلد نبودم و نمی‌دونستم رشته رو کی توش می‌ریزن که که نرم بشه و خمیر نشه چه رسد به قابلی‌ای که نه خورده بودم و نه دیده بودم. همون‌جا گوگل کردم: قابلی + غذا. اولین نتیجۀ گوگل یک غذای افغانستانی بود. داخل پرانتز هم نوشته بود کابلی. با خودم گفتم شاید به شهر کابل مربوط میشه. فیلم آموزش درست کردنشو نشون زن همسایه دادم و پرسیدم اونی که شما میگی اینه؟ خانومی که یاد می‌داد به گویش افغانستان حرف می‌زد. دید و گفت نه، این نیست و هویج نداره مال ما. این بار گوگل کردم: قابلی تبریز. اولین نتیجه، فیلم یک زن تبریزی بود که با لهجۀ ترکی داشت طرز درست کردن قابلی رو یاد می‌داد. فیلمو نشون زن همسایه دادم و گفتم این شکلیه؟ گفت آره. گفتم پس این قابلی با اون کابلی افغانستان فرق داره. با خودم فکر کردم شاید این پسوندِ لی همون پسوند دارندگی و نسبت خودمونه که لو هم تلفظ میشه. بستگی به مصوت‌های قبلش داره که لی تلفظ بشه یا لو. مثلاً ما به چیزی که رنگی باشه می‌گیم رنگ‌لی. یعنی دارای رنگ. آق‌قویون‌لوها و قره‌قویون‌لوها هم سلسله‌هایی بودن که گوسفندهای سفید و مشکی داشتن. آق یعنی سفید، قره ینی مشکی، قویون هم ینی گوسفند. لو هم که همون پسوندیه که گفتم. فکر کردم معنی قابلی تبریز هم تو همین مایه‌هاست. غذایی که قاب داره، یا دارای قابه. قاب چیه؟ نمی‌دونم. لابد همون قابیه که تو بشقاب هم هست و معنی ظرف میده. بُش به زبان ما یعنی خالی. بشقاب هم میشه ظرف خالی. احتمالاً قابلی هم ینی چیزی که ظرف داره. ولی خب چرا باید اسم غذا، چیزی باشه که ظرف داره؟ اصولاً ظرفه که باید غذا داشته باشه نه اینکه غذا چیزی باشه که ظرف داشته باشه.

امروز عصر داشتم زندگی‌نامۀ خودنوشت شهید سلیمانی رو می‌خوندم. کتاب برای خودم نیست. از کسی امانت گرفته‌ام و قول داده‌ام چندروزه پسش بدم. اپ طاقچه هم داره. وقتی کتابو دستم گرفتم، اولین نکته‌ای که توجهم رو به خودش جلب کرد ویراستارش بود. ویراستار کتاب برای من مهمه. کتابی که ویرایش نشده باشه رو نمی‌خونم اصولاً. وقتی اسم آقای باقری، کسی که ویراستاری رو ازش یادم گرفتم رو به‌عنوان ویراستار این کتاب دیدم جا خوردم. تعجب کردم. از اون تعجب‌ها که وقتی می‌بینم فلانی نماز می‌خونه یا حجاب نداره و در کل وقتایی که می‌بینم فلانی که فلانه، بهمان کارو هم می‌کنه می‌کنم. انقدر برام عجیب بود که گوگل کردم تا مطمئن شم ویراستارش واقعاً آقای باقریه و تشابه اسمی نیست. بعد با خودم گفتم مگه چندتا ویراستار با این اسم و فامیل داریم؟ اصلاً همین که خودم دارم این کتاب رو می‌خونم چقدر به خودم میاد که حالا ویرایشش به فلانی بیاد یا نیاد. شروع کردم به خوندن: عشیرۀ ما را خواهرم هاجر می‌شناسد. او در علم نَسَب‌شناسیِ طایفه اول است... چند صفحه‌ای پیش رفته بودم که ناگهان فریاد زدم اِ اینا هم قبولی دارن. با صدای بلند تکرار می‌کردم قبولی، قابلی، قبولی. گوگلش کردم و این بار کردستان و بندر لنگه و کرمان هم جزو نتایج بود. بعد با ذوق رفتم برای اهل بیت توضیح بدم که یه غذا پیدا کردم که هم افغانستان داره هم ما داریم هم جنوبیا دارن هم کردستان داره. وجه اشتراکشونم برنج و حبوباته. البته نمی‌دونم ریشه‌ش قبولِ زبان عربیه یا چی. چون کرمانیا به‌عنوان نذری هم می‌دن. از یکی از دوستان کرمانیم که فرهنگ لغت کرمانی داره خواستم چک کنه و اون اینو گفت. گفت تلفظش قِبولیه. اینا رو به اهل بیت توضیح دادم و دیدم اون‌ها به اندازۀ من ذوق‌زده نشدن و خب که چی خاصی تو چشاشونه. حتی تمایلی به خوردنش هم ندارن. اینستا هم که جای این حرف‌ها نبود. اومدم لااقل اینجا این تشابه و اشتراک رو ثبت و ضبط کنم.

پ.ن۱. اسم کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم» هست. این صفحۀ بیست‌ونهشه.

پ.ن۲. زندگی‌نامه‌ها رو بیشتر از داستان‌ها و رمان‌های خیالی دوست دارم. به‌ویژه اگه خودنوشت باشن. شاید یه روز خودمم یکیشو نوشتم.


۰۱/۱۰/۱۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

آقای م. ب.

م. ف.

همسایه‌ی مامان بزرگم اینا

کتاب

نظرات (۲۵)

بیزده قابلی پیشیروخ.

یارما اصلی موادی دی بو غذانین. 

چوخ دادی اولار:)

پاسخ:
احسنت! خوب شد «یارما» رو یادم انداختی.این خانم همسایه گفت یارما هم می‌ریزن توش. 
ولی ما چون یارما نداریم تو سبد غذاییمون، نمی‌دونم چیه و فارسیش چیه. احتمالاً یه چیزی تو مایه‌های برنجه. آخرین بار یارما رو تو خونهٔ مادربزرگم اینا دیدم، وقتی نوجوان بودم. خودمون استفاده نمی‌کنیم.
۱۹ دی ۰۱ ، ۲۰:۲۵ فاطمه صاد

من  قابلی ‌پلو خوردم و باید بگم خوشمزه‌است شاید ظاهرش با غذاهای خودمون فرق داشته باشه و در نگاه اول رغبت نکنیم بریم سمتش ولی با قاشق اول نمک‌گیرش میشی ولی خب ادویه‌اش زیاده، برای خودشون نرماله و هر چقدر بریزی کمه و برای ذائقه‌ی ما زیاده :)

 

در مورد قیمه‌نجفی هم همین برام پیش اومد، سال‌ها به خاطر قیافش نمی‌خوردم و چه اشتباهی کردم واقعا...

اصلا بحث غذا میشه من دست و پام شل میشه :)))

پاسخ:
قیمه‌نجفی! :))) برم تو اون لیستم بنویسم. نشنیده بودم تا حالا اسمشو.

منم فکر می‌کردم قابلی یه غذای افغانستانیه و دوست دارم تجربه‌اش کنم، تعریفشم زیاد شنیدم و جالب بود که تو ایران هم چند شهر مختلف این غذا رو دارند.

یارما؟ اصلا نشنیده بودم!آیا نوعی حبوباته؟

کماج و بلغورشیر رو شنیدی؟ 

پاسخ:
یارما یه واژهٔ ترکیه. فارسیش احتمالاً ماش یا بلغوره. مادربزرگم تو آش می‌ریخت. تا جایی که یادمه شبیه برنج خردشده و زرد بود.

کماج یه جور نونه؟
بلغورشیر نشنیدم. احتمالاً بلغوریه که تو شیر می‌ریزن. بلغور همون گندمه؟ :))

آسیاب شدهٔ گندمه. همون بلغور:)

پاسخ:
چه جالب. جنسش دقیقاً گندمه؟ ینی اگه گندم رو خودمون با آسیاب خرد کنیم میشه یارما؟ مردم خودشون آسیاب می‌کنن؟

یعنی آش و دلمه رو بدون بلغور درست می‌کنین؟ 

مگه می‌شه؟😅

جزو مواد پرکاربرده خونه ما.

پاسخ:
خودم تا حالا دلمه درست نکردم ولی آش دو سه بار تو خوابگاه درست کردم و فقط برنج ریختم. برنجو انقدر جوشوندم که کاملاً خرد و له بشه تو آش.
الان از مامانم پرسیدم یارما رو تو چیا می‌ریزی؟ گفت دلمه و آش. گفتم پس چرا تا حالا ندیدم؟ :)) ولی اینم گفت که چون سنگینه و با معدهٔ همه سازگار نیست کم می‌ریزم و مصرفمون انقدر نیست که من تموم شدن یارما رو دیده باشم. صد سال پیش یه کم خریده و همونو داریم هنوز.
دلیل اینکه من ندیدم اینه که ما دلمه و آش کم درست می‌کنیم. مثلاً دلمه رو سالی یه بار مامانم به‌صورت انبوه! درست می‌کنه می‌ذاره فریزر. حالا اگه همون یه بار من خونه نباشم، یارما رو نمی‌بینم. مقدارشم که خودش گفت کم می‌ریزه. آش هم چون پاک کردن سبزیاش سخته جزو غذاهای پرکاربرد خونه‌مون نیست. من اگه دو دیقه بشینم پای پاک کردن سبزی، در حد مرگ گردن و کتفم درد می‌گیره‌

اگه بلغور باشه من خیلی آش بلغور دوست دارم.

اره کماج یه نوع نون بیرجندیه. خمیر و زیر زغال میذارن بعد که نون پخته شد با برس تمیزش می‌کنند و با اشکنه کشک می‌خورندش( نان قطور و سفتیه اما با اشکنه کشک خوشمزه می‌شه)

بلغورشیر و من بلد نیستم اما خوردم و خیلی خوشمزه است، فکر کنم بلغوریه که با شیر می‌پزن در حدی که شیر کاملا به خورد بلغور بره بعد اونو خشک می‌کنند و با برنج می‌پزن.

پاسخ:
آره بلغوره. مصرف سرانهٔ بلغور تو خونهٔ ما به صد گرم در سال هم نمی‌رسه.
کماج تبریز خیلی نرمه. اسمسو گوگل کنی عکسشو میاره. بنویس کماج تبریز. ماه رمضونا از قنادیا می‌گیریم برای افطار. اگه خونهٔ کسی دعوت باشیم هم بزرگشو می‌گیریم براشون می‌بریم.
۲۰ دی ۰۱ ، ۰۰:۰۲ پلڪــــ شیشـہ اے

من همیشه حیرت میکنم از دستگاه تحلیلت‌. خیلی خفنی شما. حظ کردم. مطلب جالبی بود.

چه اسم جالبی

ما میگیم یارمه. همون بلغور گندمه. لابه لای پلو هم خوشمزه است. یه مدت که خیلی اوضاع اقتصادی مون خراب بود مامانم پلو عدس کشمش و یارمه چندبار پختن که سردی عدس و بگیره. خیلی خوش طعم بود. بعد مدتها انگار غذامون اعیونی شده بود. 

پاسخ:
چشاتون خفن می‌بینه، خفنی از خودتونه، لطف دارید :))
سفره‌تون همیشه رنگین ^-^

من قابلی پلو رو اولین بار تو فیلم خاک و مرجان شنیدم، انگار غذای مهمونی باشه تو افغانستان

پاسخ:
ندیدم این فیلمو، ولی آره، گویا غذای مجلسیشونه.
۲۰ دی ۰۱ ، ۰۸:۵۵ حامد سپهر

الان هوس رشته با عدس کردم که مرحوم مادر میپخت:) معلومه الان خیلی گشنمه؟:)) توی این رشته برنج استفاده نمیکنن و با نیمرو میخورن 

قابلی نه خوردم و نه دیدم البته احساس میکنم یه جایی شنیدم به هر نوع غذایی که خیلی پرملات باشه میگن قابلی 

یارما هم همون بلغوره که گندم یا جو رو میپزن بعد خشک میکنن و بعد آسیاب میکنن طوری‌که زیاد آرد نشه و توی آش استفاده میکنن 

حالا که بحث غذا شد یه جور پیتزای سنتی هم من خیلی دوست دارم که طرفای زنجان، توی شبِ چهارشنبه‌سوری درست میکنن که اسمش شش‌اندازه و خیلی خوشمزه هست و چون توش شش جور مواد استفاده میشه بهش میگن شش‌انداز

 

 

 

پاسخ:
روحشون شاد.
این وقت صبح طبیعیه آدم گشنه باشه خب :))
تو اون فرهنگ واژه‌های کرمانی هم اتفاقاً نوشته بود با نیمرو می‌خورن.

شش‌انداز! چه اسم جالبی :)) 

قدیما آسیاب بود لونجا خرد می‌کردن. الان ما از یه خانمی می‌خریم که خودش آسیاب می‌کنه. خرده‌های گندمه دیگه آره:)

 

پاسخ:
کامنت بعدی راجع به قویماخه. قربون دستت یه نگاهی به جواب اون کامنتم بنداز ببینم شما هم از این مراسما دارید یا نه

منم اتفاقا دیروز اسم یه دسر یا شاید صبحونه جدید رو یاد گرفتم . یکی توییت زده بود گویماخ بعد برف بازی >>>>

 

از کامنت هاش چیزی متوجه نشدم چون همه ترکی نوشته بودن . منم نمیناختمش که ازش بپرسم گویماخ چیه و چطوری درست میشه

 

توی گوگل سرچ کردم دیدم اسم های دیگه هم داره . فکر کنم خوشمزه باشه

پاسخ:
فارسیش میشه کاچی. موادش تقریباً همون مواد حلواییه که موقع فوت آدما درست می‌کنن، ولی خیلی شل و آبکیه. با قاشق می‌خورن. من دوست ندارم زیاد. در حد یه قاشق می‌خورم ولی بیشترش حالمو به هم می‌زنه. معمولاً به خانومی که تازه ازدواج کرده یا بچه‌دار شده می‌دن. نمی‌دونم خاصیتش چیه ولی توصیه میشه اینا زیاد بخورن. لابد براشون خوبه. بعد جالبه که وقتی کسی ازدواج می‌کنه یا بچه‌دار میشه، زیاد درست می‌کنن و به مهمونا هم می‌دن. من دو بار خوردم. یه بار وقتی یکی از دخترای فامیل ازدواج کرد، رفتیم خونه‌شون برای مراسم پاتختی یا یه همچین چیزی. بعد از مراسم عروسی بود. یه دیگ درست کرده بودن کنار میوه و شیرینی، تو کاسه به مهمونا هم می‌دادن. یه بارم یکی از دخترای فامیل بچه‌دار شده بود. دعوتمون کرده بودن بریم کادو بدیم :)) اونجا کنار میوه و شیرینی تو یه کاسه از اینا هم می‌دادن. همیشه برام سؤاله که مهمونا چرا باید بخورن؟ :|

بازم خدا رو شکر میتونیم در مورد بعضی از غذاها حرف بزنیم . بعضی هاشون انگار ممنوع شدن . وضعیت جوری شده که وقتی برای یه دوستی داشتم شرایط رو توضیح میدادم فکر میکرد دارم شوخی میکنم .

خیلی بده که وقتی داری اتفاقات واقعی رو تعریف میکنی فکر کنن داری شوخی میکنی . درد داره :)

پاسخ:
الان با یکی از دوستان تو تلگرام دارم راجع به تفاله و تیلیف حرف می‌زنم. ما تو ترکی به تفاله چای، تیلیف می‌گیم. به‌نظرم همون tea laef هست.

آره داریم:)

می‌گن به خاطر زردچوبه و زعفران و کره‌ای که داره برای زن زائو یا برای بعد از اولین رابطه، مفیده:)

من دوست دارم خیلی خوشمزه است.

البته فقط مال مامانم خوشمزه است:)

بقیۀ جاها خیلی استقبال نمی‌کنم ازش:)

پاسخ:
احتمالاً بنیان‌گذار این رسم که به مهمون هم بدیم خودش خیلی دوست داشته و نخواسته طرف تنهایی مستفیض بشه از این نعمت.

میزان خوشمزگیش به نوع کره و مقدار زغفران بستگی داره احتمالاً.
۲۰ دی ۰۱ ، ۱۹:۳۲ مهدیار پردیس

این پست ثابت کرد که حتی پست‌ها هم می‌تونن بو داشته باشن!

پاسخ:
و حتی کامنت‌ها. حتی کله‌ها هم می‌تونن بوی قرمه‌سبزی بدن :دی
۲۰ دی ۰۱ ، ۲۰:۱۱ معلوم الحال

سلام

من گوبولی رو خوردم و باید بگم که خوشمزه ست. البته بعضی جاها با ادویه کم درست میکنن که باید دقت لازم رو در انتخاب محل سرو به خرج بدین.

کابلی یا قابلی افغانها هم اسمش رو شنیدم و اونهایی که باهاشون در تعامل هستند میگن که غذای خیلی خوشمزه و پرگوشتیه.

 

پاسخ:
سلام
گوبولی؟ ینی به قبول عربی ربطی نداره؟
گوبولی معنیش تو گویشتون چیه؟

گفتی ویرایش کتاب برات مهمه . به نظرت بهترین فونت فارسی چیه ؟ من فونت تنها رو برای زبان فارسی خیلی دوست دارم.تنظیم کردم که مرورگرم همه نوشته های فارسی و عربی رو با فونت تنها نمایش بده

 

 

پاسخ:
بهترین فونت برای چه متنی؟ تبریک تولد و کارت دعوت یا یه متن علمی یا پوستر؟
من جزوه‌های ارشدمو با فونت بی نازنین نوشتم. بعد دیدم بی میترا فضای کمتری می‌گیره و جزوه‌های دکتری رو با این فونت نوشتم. برای من این مهمه که فضای کمی اشغال بشه.
ایران سنس گویا بهتر از ایناست ولی من ندارم.

راستش توی ذهنم برای زبان فارسی این تفکیک رو قائل نشده بودم که فونت متن علمی با متن غیر علمی باید فرق داشته باشه ولی خب حرفتون منطقیه

پاسخ:
به‌نظرم حتی شعر دیوان حافظی که می‌ذاریم تو سفره هفت‌سین و یلدا هم باید فرق داشته باشه با فونت دیوان حافظ دانشجوی ادبیات. نستعلیق قشنگه ولی قشنگی به درد دانشجو نمی‌خوره.

همیشه خانواده به من میگن تو نقش بزرگی در نابود کردن سنت ها داشتی . البته از اولش هم زیاد اهل هفت سین و حافظ و شب یلدا نبودیم و اونایی که این چیزا اهمیت میدادن پدربزرگ ها و مادربزرگ هام  بودن. چند سال پیش من یه کاج مصنوعی خریدم و در عمل انجام شده قرارشون دادم و بعدش به این نتیجه رسیدن که قشنگه و همیشه باشه . دیگه از اون موقع به بعد کاجه همیشه هست . نزدیک کریسمس تزئینش میکنن و در بقیه ایام بدون تزئینه .

پاسخ:
چه جالب.
مشکل من بیشتر با عرف‌هاست تا سنت‌ها.
۲۰ دی ۰۱ ، ۲۲:۲۸ معلوم الحال

فکر نمیکنم ربطی به قبول داشته باشه ولی اسم و غذای عربیه و باید از دوستای عربم بپرسم. توی گویش جنوبی گوبول معنای خاصی نداره یا شاید هم من ازش بی اطلاعم. :)

پاسخ:
چون یه جا دیدم نوشته بود نخودپلو، گفتم شاید معنی نخود بده.
حتی ذهنم سمت بقل و بقالی هم رفت. گفتم شدید قبل، تغییر آوایی بقل باشن. البته نمی‌دونم بقالی دقیقاً ینی چی و بقال‌ها چی می‌فروختن قدیم.
۲۰ دی ۰۱ ، ۲۳:۱۶ معلوم الحال

بقال ها قدیم قال میفروختن :) مینشستن توی سایه، روی سه پایه و همینجوری بیکار با هم حرف میزدن (قال) و غیبت میکردن. اینگونه بوده که بقال و چقال به وجود اومدن د:

پاسخ:
شایدم باقلا می‌فروختن. همونی که شمالیا به‌صورت باقلاقاتق می‌خورن
۲۱ دی ۰۱ ، ۰۶:۰۸ اقای ‌ میم

کلیت پست برای من یه خب که چی داشت

پاسخ:
لزوماً هر مطلبی برای همه جالب نیست.
۲۱ دی ۰۱ ، ۰۸:۰۴ مهدیار پردیس

و حتی بعضی سرها می‌تونن رنگی (سبز) باشن و زبانی که اتفاقی اونم رنگیه (سرخ) باعث بر باد رفتنشون بشه!

پاسخ:
دنبال دردسر گشتن، پا روی دم کسی گذاشتن.
جالبه تو فارسی می‌گن دم شیر، تو انگلیسی می‌گن دم سگ. تازه نه سگ خالی، بلکه یه صفتی هم اضافه می‌کنن (دور از جون بعضیا) :| (ترسیدم عین عبارت انگلیسیشو بگم شر درست شه)

داستان این سر سبز و اینا چیه ؟ من کامنت بدی گذاشتم ؟ این که گفتم یه سری غذاها ممنوعن ؟ خب به جز بحث های امروزه از قدیم حتی گوشت خوک هم ممنوع بوده . شراب هم ممنوع بوده . میگم خدا رو شکر حداقل همه ی غذاها ممنوع نیستن. اگر همه چی ممنوع میشد شرایط برای امت سخت میشد . ولی خب قبلا هم گفتم من به محدودیت های کامنت گیرنده فکر میکنم و کامنت میذارم با این حال میتونید حذف کنید یا تایید نکنید . اگر هم نگران من هستید که من زیارتم رو رفتم . دورام رو هم زدم . ناتیگ تو لوز

پاسخ:
نه بابا. ارتباطی به کامنت شما نداره. 
در حال حاضر با بعضی از غذاها یه سری شعار و هشتگ ساخته شده و منظورمون اونا بودن :|
۲۱ دی ۰۱ ، ۱۵:۳۰ مهدیار پردیس

حله حله 😁

۲۲ دی ۰۱ ، ۱۲:۲۳ مهندس خانوم

چه جالب ما هم به تفاله چای و تفاله هر چیزی می گیم تِلف!! ما سمت خراسانیم. 

 

یه نکته جالب دیگه هم اینکه دو سه روز پیش داشتم به پسوند "لو" فکر می کردم با خودم گفتم احتمالا ترکی هست و یادم باشه ازت بپرسم که دیدم تو پستت بهش اشاره کردی. 

پاسخ:
با ترکی خراسان آشنا نیستم زیاد، ولی حدسم اینه که تیلیف انگلیسیه و از انگلیسی وارد زبان ما شده