۱۸۱۱- نمیچرخه دیگه، ندارم دیگه، نیست دیگه
داشتیم غیبت یکی از استادان باسواد و ساده و البته بیمنطق که از مریدان شفیعیه رو میکردیم که بحث مرید و مراد شد و صحبت رفت سمت خواستهها و آرزوها. اونجا که گفت «مراد بهمعنیِ خواسته و نیت زیاد دارم» و اونجا که گفتم «من همونم ندارم دیگه»، پشت اون «دیگه»ای که تهِ جملهم گفتم خیلی حرف بود. قدر یه کتاب، یه رمان چندجلدی. لااقل اندازۀ اون شصتوهشتادتا پستی که تو وبلاگ کاملاً شخصی و بدون خوانندهم نوشتهام و نمینویسم «دیگه». این واژه از نظر معنیشناسی انقدر مهمه که هر سال به انحای مختلف تو سؤالای پایانترم و کنکور زبانشناسی میاد. نمونههایی که «دیگه» داره رو میدن و تفسیر و تحلیل میخوان، تعریف و توضیح میخوان. وقتی میگی دیگه سیگار نمیشم، ینی قبلاً میکشیدی. فرق داره با سیگار نمیکشمِ خالی. وقتی میگی دیگه اونجا نمیرم ینی قبلاً میرفتی. یا وقتی میگی بانیمد دیگه کد تخفیف صد درصد نمیده یعنی قبلاً میداد و گرفتی یه همچین چیزی ازش.