۱۷۴۰- دستاندرکاران ۳
دو سال پیش با یکی از اعضای تیم پروژه و استادی که باهاش کار میکردیم برای یه مجلهای یه مقاله فرستادیم. مقاله رو پذیرفتن، ولی از اونجایی که تعداد متقاضیها زیاد بود، گفتن وایستید تو نوبت تا نوبت انتشارش برسه. تو این دو سال استادمون از مقام استادیاری به دانشیاری ارتقا پیدا کرد و منی که اون موقع هنوز تو کنکور دکتری هم شرکت نکرده بودم، دانشجوی دکتری شدم و همکارم که دانشجوی دکتری بود، دفاع کرد و فارغالتحصیل شد. پارسال به مجله ایمیل زدم و گفتم که ما دیگه اون آدم سابق نیستیم. عناوین جدیدمونو براشون فرستادم و گفتم موقع چاپ اینا رو بنویسن. گفتن باشه و همچنان تو نوبت بودیم. بالاخره دیروز ایمیل زدن که عنوان جدولها و منابع فارسی رو ترجمه کنید پینوشتها رو چک کنید و یه چکیدۀ مبسوط هم بنویسید و تا دوازدهم بفرستید. و اگه نفرستید، میمونید برای دور بعد. چکیدۀ معمولی رو همون دو سال پیش نوشته بودم، ولی چکیدۀ مبسوطِ دو سه صفحهای رو بلد نبودم چجوری مینویسن و چی توش میگنجونن. ایمیلشونو فوروارد کردم برای استاد و همکارم که تو پست دستاندرکاران۱ اعصابم از همکاری باهاشون خطخطی بود و تو پست دستاندرکاران۲ دلخوریم تا حدودی رفع شده بود. صرفاً جهت اطلاع براشون فرستادم و انتظار نداشتم کاری انجام بدن و فکر میکردم همۀ این کارا رو خودم باید انجام بدم. استادم امشب پیام داد که شمارۀ پىنوشتها رو درست کردم، عنوان انگلیسى هم براى نمودارها و جدولها گذاشتم. الان باید چکیدۀ مبسوط نوشته بشه و منابع فارسى به انگلیسى ترجمه بشه و در فهرست منابع بیاد. همکارم هم پیام داد که چکیدۀ مبسوط انگلیسی رو هم من آماده میکنم و سعی میکنم تا سهشنبه براتون بفرستم.
الان فقط ترجمۀ منابع مونده که کاری نداره و من و این همه خوشبختی محال بهنظر میرسه :|
تبریک میگم این پیروزی رو :)) صدبار بقیه رو خوشبخت کردین، حالا نوبت خودتون شده :دی