پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۷۰۵- ای نامه که می‌روی به سوی حضرت‌عالی

دوشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۰۷ ب.ظ

نزدیک ظهر مسئول آموزش دانشکدۀ ارشدم با شمارۀ همراه شخصیش تماس گرفته بود و از اونجایی که گوشیم اغلب روی حالت بی‌صداست و سرم گرم سایت نمایشگاه کتاب و انتخاب کتاب بود صدای لرزشش رو متوجه نشده بودم. بعداً بهش پیام دادم و عذرخواهی کردم و زنگ زدم آموزش که اگه رفته بود و نبود و جواب نداد مزاحم شمارۀ شخصیش نشم. البته خانم میم روی این چیزا حساس نیست و نصف شبم زنگ بزنی کارتو پیگیری می‌کنه، ولی یه هم‌کلاسی داشتم که کارمند اونجا بود و حساس بود روی این چیزا. حدودای دو زنگ زدم و جواب داد و گفت بچه‌ها پایان‌نامه‌تو خوندن و حالا باید تأییدیۀ استاد راهنماتو بگیری که بعدش صحافی کنی که بعدش ما هم مدرک ارشدتو بفرستیم برای دانشگاه دورۀ دکتری. منظورش از بچه‌ها دو نفر از ورودیای بعد از ما بودن که یکیش سربازیشو اونجا سپری می‌کنه و یکیشم فکر کنم استخدام شده. اون هم‌کلاسی حساسم هم چندین ساله که کارمند اونجاست و جزو بچه‌ها نیست. گفتم خب چجوری تأییدیه بگیرم از استادم؟ مگه بچه‌ها تأیید نکردن؟ گفت یه نامه خطاب به استادت بنویس بگو پایان‌نامه‌تو بر اساس شیوه‌نامۀ جدید اصلاح کردی و نظر استاد داور و استاد راهنما و مشاورها رو اعمال کردی و برامون ایمیل کردی و بچه‌ها چک کردن و همه چی درسته و حالا می‌خوای صحافی کنی. ازش بخواه اصلاحات رو تأیید کنه و بهت اجازه بده که صحافی کنی. تلفنی هم نمیشه و باید حتماً نامه بنویسی براش. پرسیدم قبل از من کسی این کارو انجام نداده که من نمونۀ نامه‌شو ببینم؟ شش هفت نفر قبل از من دفاع کرده بودن؛ پنج نفر از ورودیای خودمون و دو سه نفر از ورودیای بعدیمون. چند نفرم تقریباً همزمان با من دفاع کردن. گفت نه، اونا هنوز نیومدن دنبال مدرکشون. گفتم دو نفرشون یه سال قبل از من دکترا قبول شدن؛ اونام نیومدن دنبال مدرک ارشدشون تا حالا؟ گفت نه تو اولین دانشجویی هستی که پیگیر مدرکتی. گفتم باشه پس تا شب نامه رو می‌نویسم می‌فرستم براتون که برسونید دست استاد راهنما. 

در حال حاضر ضمن اینکه الهی بمیرم برای مدرک‌هایی که کسی تا حالا نرفته سراغشون که حتی بگیرن بذارن درِ کوزه آبشو بخورن، برای خودم هم که دارم دو خط جملۀ ساده و شفاف رو می‌پیچونم که رسمی و اداری و پرطمطراقش کنم که تهش تأییدیۀ اصلاحات رو بگیرم هم بمیرم الهی. تازه امروز دوز سوم واکسنم هم زدم و بازوی راستم هم اوف شده و فردا هشت صبم جلسه دارم (حین نوشتن این سطر استادم پیام داد که میشه جلسه بمونه برای ساعت ۱۰ و گفتم بله چرا که نه). البته اگه زلزله نیاد و میکروفن استاد یاری کنه :|

بعد حالا کل نامه‌ای که نوشتم یه طرف، اون «صمیمانه از حمایت‌ها و رهنمودهای حضرت‌عالی سپاس‌گزاری می‌شودِ» تهش هم یه طرف.

نظرات (۵)

من هر روز از این‌نامه‌های( مزید استحضار حضرت‌عالی) دارم می‌نویسم و هنوز این کلمه برام نامانوسه و احساس پاچه‌خواری بهم دست می‌ده.

پاسخ:
من موقع نوشتن این‌جور نامه‌ها حس می‌کنم رعیتم و جلوی کدخدایی خانی سلطانی نشستم و مصدع اوقاتشم :|
۰۵ بهمن ۰۰ ، ۰۶:۰۶ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

پس ایمیل چی‌ می‌شه؟عهد نامه نگاری گذشته دیگه 😐

چرا مدارکشون رو نبردن هنوز ؟ شاید گواهی موقت جاش بردن 🤔

پاسخ:
حضرت‌عالی ایمیلش کجا بود :))
فقط به اونایی که دکترا قبول شده بودن یه چیز موقتی داده بودن که اسمش روشه دیگه موقتیه. هی به من می‌گفتن اصل مدرکتو بیار. برای گرفتن اصلشم اول باید صحافی پایان‌نامه رو می‌دادیم که چون هنوز شیوه‌نامه و لوگو! نداشتیم منتظر بودیم.

احتمالا کسی تا حالا متن درست و حسابی برا نوشتن همچین نامه‌ایی پیدا نکرده که بنویسه و بره دنبال مدرکش:)) شما اولین نفر میشی بعدش متن نامه رو میتونی بفروشی به بقیه:)

پاسخ:
این سال پایینیا چند وقت پیش پایان‌نامه‌م هم می‌خواستن. درست کردن فونت و حاشیه و فاصلهٔ خطوط و سربرگ و پابرگ و اینا خیلی دنگ و فنگ داره و برای اینم مشتری داشتم. مردم منتظر یه قالب آماده‌ان که محتواشونو توش کپی پیست کنن.

اقا جدی من خریدار اون قالب پایان نامه‌ت هستم.

پاسخ:
خونِ دل‌ها خورده‌ام براش. بالأخص برای سکشن‌بندی و شمارهٔ صفحاتش که می‌خواستم صفحهٔ اول هر فصل بدون شماره باشه ولی حساب بشه تو شمارش.
یه بیماری هم دارم که بدم میاد جمله‌م انتهای صفحه نصفه بمونه. با فونت و اندازه‌ای که تعیین شده بود، انقدر جملاتم رو تغییر می‌دادم پاراگراف وقتی تموم بشه که صفحه تموم میشه :|

سلام

خونِ دل‌ها خورده‌ام ... 112 روزه درگیر پیگیری فرایند دفاع از طرح هستم ... یعنی به استاد محترم پیام می‌دهم، جواب یک بله یا نه هست ... دو هفته طول میکشه ... یعنی دیوانه شدم ... یک استاد راهنما و دو استاد مشاور، هیچ کدام طرح را نخواندند و بعد 112 طرح ناخوانده روز تایید کردند (اگر می‌خواندند چقدر طول می‌کشید) و الان من به دنبال یافتن یک داور هستم ... من بدو داور بدو ...

پاسخ:
سلام
انصافاً استادها کار منو می‌خوندن. و چون می‌خوندن سال‌ها طول می‌کشید یه جواب بله بگیرم ازشون :))