۱۵۰۰- یلدای ازیادرفته
چند شب پیش دانشگاه پیام داده بود و دعوتمون کرده بود تو ویژهبرنامههای مجازی و مسابقاتی که برامون تدارک دیده بودن شرکت کنیم. سه چهار روز فرصت داده بودن فیلم و عکس و دابسمشهای یلدایی و قصهگوییهای مادربزرگا و پدربزرگامونو بفرستیم و نمادهای شب یلدا رو نام ببریم. دیدم فیلم درست و حسابی ندارم، دابسمش بلد نیستم، پدربزرگ و مادربزرگم هم عمرشونو دادن به شما. شرکت نکردم. امشب برای خالی نبودن عریضه در پاسخ به نمادهای یلدا کداماند نوشتم پارچهٔ ترمه بهعنوان سفره، کرسی، دیوان حافظ، شاهنامه، انار، هندوانه، خرمالو، آجیل، لبو، باقلا، پشمک، نقل و شیرینی. داشتم دنبال عکس میگشتم. عکسامو با تاریخشون ذخیره میکنم. با این تصور که از سال ۹۴ شب یلدا پیش خانواده بودم، تصمیم گرفتم همون عکسهای ۸۹ تا ۹۳ خوابگاهو براشون بفرستم. اتفاقی موقع گشتن دنبال عکسهای سیام آذر و اول دی، متوجه شدم سال ۹۷ تو این تاریخ تو قطار بودم و داشتم میرفتم تهران. من که سال ۹۷ دانشجو نبودم. کلاس نداشتم. عکسها رو زدم جلوتر و یادم اومد باید میرفتم تهران پی پایاننامهام. یادم اومد اون سال بهخاطر سفر من یلدا رو یه شب زودتر گرفتیم. یادم اومد شب یلدا تو قطار بودم. یادم اومد بلیتمو برای عصر گرفته بودم که صبح زود تهران باشم. زمستون بود. میترسیدم از جاده و برف و اتوبوس. اومدم سراغ وبلاگم. فکر کردم لابد خاطرهای یادداشتی چیزی از اون موقع اینجا دارم. داشتم. اون شب تو قطار با گوشیم نوشته بودم:
«سال ۹۱ اومدم تو وبلاگم نوشتم این سومین یلداییه که خونه نیستم و در کنار خانواده نیستم. نوشتم خوابگاهم. نوشتم با دوستامم. نوشتم بد نمیگذره، ولی میگذره دیگه. میگذره دیگه رو با غصه گفتم. گفتم و هر سال اومدم یه دونه گذاشتم روی این سومین و چهارمین و پنجمین و حالا اومدم بگم امسال هم اولین یلداییه که تنهام. نه تنها خونه نیستم و در کنار خانواده نیستم بلکه حتی خوابگاه هم نیستم و دوستامم نیستن. صبح باید تهران باشم و تو قطارم. خودمم و خودم. حتی تو کوپه هم کسی نیست.». بعداً که همکوپهایام سوار شده بودن باهم رفته بودیم رستوران قطار و این عکسو گرفته بودم و عنوان پستمم گذاشته بودم: شب بود، شبم سرکش و دیوانه شبی بود...
جدی فراموش کرده بودی؟ متفاوتترین یلدا بوده.
امیدوارم یلداهای شیرین و خوش زیادی در کنار خانواده و دوستان پیش رو داشته باشی عزیزم.