۱۴۵۹- ریزندۀ ماست توی قیمهها و قیمهها توی ماست
از اینکه که چجوری تفکر سیستمی و سیستم داینامیک و مدلهای اقتصاد و نوآوری دانشکدۀ مدیریت رو به ترویج واژههای مصوب فرهنگستان ربط دادم و از پایاننامهم دفاع کردم که بگذریم، میرسیم به این مدل از هَله که سهشنبه استادمون داشت برامون تشریح و تبیینش میکرد. هی میگفت هله اینجوری گفته و اونجوری گفته و منم از اونجایی که نمیشناختمش، تو ذهنم داشتم دنبال آخرین باری که اسمشو شنیدم میگشتم. صفحۀ آخر کتاب که بخش اَعلامه! رو باز کردم ببینم اسم کوچیکش چی بوده. موریس. اورکا اورکا گویان برگشتم سر کلاس و مدل. یادم افتاده بود که موریس هله، یکی از گزینههای سؤال تروبتسکویِ کنکور دکتری بود. همون سؤال ۶۷ که مطمئن نبودم و شصت بار گزینهشو از پاسخنامهم پاک کردم و علامت زدم. استاد پرسید نظرتون راجع به این فیلتری که تو این مدل هست چیه؟ باید باشه؟ میشه نباشه؟ و خب ذهن من رفت سمت فیلتر و سنتز مدار و فیلترهایی که بعضی از سیگنالها رو رد میکردن و بعضی رو نه. بهنظرم مقدار سلف و خازنهای اون فیلتر به نوع دیکشنری بستگی داشت. میخواستم اینو به زبان زبانشناسانه توضیح بدم و بگم یه وقتایی این فیلتر باید قوی باشه هر چیزی رو رد نکنه و یه وقتایی چون نیاز داریم به کلی واژهٔ جدید، باید همهٔ چیزایی که طبق قاعده ساخته شدنو رد کنه. سعی کردم به هر جون کندنی بود منظورمو برسونم و ربطش دادم به فرهنگ مصوبات و فرهنگهای لغت عمومی مثل دهخدا و معین و عمید و یه سری فرهنگ تخصصی. استاد از ایده و نکتۀ من خوشش اومد و حتی در ادامه بین صحبتاش میگفت همونطور که خانم فلانی گفتن میتونیم فلان چیزو اینجوری هم در نظر بگیریم.
دو روزه دارم مقاومت میکنم نرم سراغ جزوۀ فیلتر دکتر صاد و بیخیال این مدل ساختواژی و ارتباطش به سلف و خازن بشم.
عکس رو که دیدم و قبل از اینکه به ادامهی نوشتهت دربارهی سلف و خازن برسم، برا منم یه سیستم کنترلی حلقه بسته تداعی شد :)) قشنگ فیدبکم داره میگیره😅