پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۴۵۸- تسهیل فرایند دم کشیدن یا معمای دو مزیدی

چهارشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۵۷ ق.ظ


تو کانال تلگرامی توییتر شریف (https://t.me/sut_tw) دیدم یه پست راجع به گوردن ون وایلن (Gordon Van Wylen) گذاشتن که خیلی از دانشجوها با کتاب ترمودینامیکش می‌شناسنش. گویا چند روز پیش در سن ۱۰۰ سالگی دار فانی را وداع گفته. نوشته بودن یادش را با این تصویر از خوابگاه شریف و استفاده از کتاب معتبر او برای تسهیل فرایند دم کشیدن برنج گرامی می‌داریم. تا عکسو دیدم یاد یکی از پستای خودم افتادم و بدوبدو رفتم سراغ بلاگفا که بیام بهتون بگم منم از کتاب 80X86 IBM PC مزیدی به‌عنوان دم‌کنی استفاده می‌کردم. چون کتابش سنگین بود در قابلمه رو کیپ نگه‌می‌داشت و کیکا رو خوب درمیاورد. ولی خب حواسم نبود که پستای سال ۹۳ زیر آوارن و نمی‌تونم لینک بدم بهتون. حالا خدا رو شکر قبل از اون حادثه از وبلاگم پشتیبان گرفته بودم و می‌تونم پستو از پی‌دی‌اف نشونتون بدم. حالا قبل از اینکه توجهتون به تصویر زیر جلب بشه، یه سؤال دارم از خدمتتون. جانیس اسم خانومه؟ جانیس گلیپسی همسر مزیدی بوده؟ نویسنده‌های این دم‌کنی ما اسمشون MuhammadAli Mazidi و Janice Gillispie-Mazidi هست و من تا حالا دقت نکرده بودم جانیس هم فامیلیش مزیدی داره. حالا برام سؤال شده و نتونستم ته‌توشو دربیارم. گوگل و سایت‌ها رو هم زیرورو کردم و هیچ عکس و اطلاعات به‌دردبخوری پیدا نکردم. اسمشونو که جست‌وجو می‌کنم فقط تصویر جلد کتاباشون میاد!


۹۹/۰۸/۲۱
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۱۷)

۲۱ آبان ۹۹ ، ۱۲:۰۱ اقای ‌ میم

مزیدی زمانی که این کتابو مینوشت فکرشم نمیکرد یه روزی از کتابش به عنوان دم کنی استفاده بشه:)))

پاسخ:
یادم باشه اگه یه وقت یه کتابی نوشتم، ابتداش بنویسم دم‌کنی نیست :|
۲۱ آبان ۹۹ ، ۱۲:۱۷ اقای ‌ میم

جا داره اینجا بگم اول

من این اول شدنم رو مدیون دعای خیر پدر و مادرم و معلم کلاس اولم که همیشه میگفت تو یه روزی اولین کامنت رو میذاری و همینطور خانواده محترم رجبی هستم

بر طبل شادانه بکوب پیروز و مردانه بکوب برخیز و پرچم را ببر بر سر در خانه بکوب

:))))

پاسخ:
:))
۲۱ آبان ۹۹ ، ۱۲:۴۰ محسن رحمانی

سلام 

خخخخخخخ چرا پابه عرصه وجود نمیذاشتید؟

پاسخ:
سلام
به‌علت این رفتاری که با کتاباش میشه
۲۱ آبان ۹۹ ، ۱۳:۳۹ نیمچه مهندس ...

نچ نچ.اینطوری از کتابای کتابخونه مراقبت میکنی؟الان نادمی آیا؟

جنیس آره اسم زنه.به نظر هم میاد که همسرش باشه.شبیه فامیل های اوناست بعد از تاهل.

پاسخ:
نادم، نه والا :))
انصافاً از چیزای امانتی مواظبت بسیار می‌کنم. 
۲۱ آبان ۹۹ ، ۱۵:۱۰ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

این کتاب منو می‌بره سر کلاس ۲۶۳، ردیف اول صندلی‌ چپ دست، کج نشستم و ستون فقراتم داره نابود میشه، سرم رو انداختم پایین یادداشت می‌کنم و هر آن منتظرم استاد بهم اشاره کنه و یه سوال عجیب ازم بپرسه:/

پاسخ:
منم می‌بره کلاس برق دوی نیم‌طبقه. ردیف آخر، کنار در. و اون روزی که امتحانش تا 9 شب طول کشید و من دیر رسیدم خوابگاه و توبیخ! شدم و رفتم گریه کردم که چرا دخترا انقدر بدبختن، در حالی که پسرا می‌تونن تا صبح هم حتی بیرون باشن.

متاسفانه ما آقایون حال این همه قاطی کردن مواد را نداریم، از پودر کیک استفاده می‌کنیم. ولی درست کردن کیک مثل شما خیلی لذت بخشه.

من خودم با پودر کیک که درست می‌کنم اصلا روم نمیشه بگم کیک درست کردم.

بهتره بگم آماده کردم.

پاسخ:
من خودم دو سه بار بیشتر پودر کیک استفاده نکردم. به‌نظر طعم اینایی که خودم درست می‌کنم بهتر میشه. پودر کیک مزۀ این این کیک و کلوچه‌هایی که می‌ذاریم تو کیف بچه‌ها ببرن مدرسه رو میده

معماتون جایزه نداره؟ :دی

About the Author

Muhammad Ali Mazidi holds Master's degrees from both Southern Methodist University and the University of Texas at Dallas, and currently is a.b.d. on his Ph.D. in the Electrical Engineering Department of Southern Methodist University. He is a co-founder and chief researcher of Microprocessor Education Group, a company dedicated to bringing knowledge of microprocessors to the widest possible audience. He also teaches microprocessor-based system design at DeVry Institute of Technology in Dallas, Texas.

Janice Gillispie Mazidi has a Master of Science degree in Computer Science from the University of North Texas. After several years experience as a, software engineer in Dallas, she co-founded Microprocessor Education Group, where she is the chief technical writer, production manager, and is responsible for software development and testing.

The Mazidis have been married since 1985 and have two sons, Robert Nabil and Michael Jamal.

پاسخ:
احسنت!
اسم پسراشون چه باحاله
مزیدی ایران به دنیا اومده؟ یا عرب‌تباره؟
چجوری پیدا کردی؟ می‌خوام برم با همین روش ته‌توی رابطهٔ جورج لیکاف و رابین لیکافم دربیارم تو حوزهٔ زبان‌شناسی :))
+ خودت انتخاب کن جایزه‌تو.

اول که اسماشون رو سرچ کردم جفت‌شون با هم می‌اومدن. خواستم خانومه رو جدا پیدا کنم، اسمش رو بعلاوه ‎ -Mohammad -Aliسرچ کردم. منها رو بچسبونید قبل یه کلمه، نتایجی رو میاره که اون کلمه رو نداشته باشن. سایت اول یه توضیحات ناقصی داشت «Janice Gillispie Mazidi Janice Gillispie Mazidi has a Master of Science degree in Computer Science from the University of North Texas...» اینا رو سرچ کردم دیدم عه توی آمازون کتاب‌شون بخش دربارهٔ نویسنده داره اطلاعات کاملش هست :)

 

آقاهه که ویکی‌پدیا داره و نوشته لیسانس رو دانشگاه تبریز گرفته :))) همشهری خودتونه یحتمل!

 

جدی گرفتید جایزه رو؟ :). نمی‌دونم والا. ایده‌ای ندارم.

پاسخ:
فکر کنم یه بلایی سر گوگل من اومده ها! چون اول رفتم سراغ ویکی‌پدیاشون و اسمشون نبود.
+ چه جالب! 
+ آره جدیه. جدی بگیر :))

اگه روزی روزگاری مسیرتون به دانشگاه اسبق خورد، برید دانشکده کامپیوتر، همکف، دست راست یه اتاق کوچیک شیشه‌ای با دیوارای سبزرنگ هست که مخصوص نشریه دانشکده است و یه کتابخونه فسقلی داره که بچه‌ها می‌تونن کتاب بردارن ازش به شرطی که همونجا بخونن. کتاب دردانه که عکسشو فرستاده بودم همونجا دیدم. با کتابه یا از کتابه یه عکس بگیرید و بفرستید یا بذارید توی وبلاگ.

دیگه اگه خواستید میشه یه چیزی به رسم یادبود برام بذارید بالای کمد کتابا. می‌تونه در حد یه بسته بیسکوییت باشه. یه چیزی باشه که تا یک هفته خراب نشه و بتونم برم بردارمش :دی.

زیادی جدی گرفتم. نه؟ D:

پاسخ:
فکر خوبیه! :)) من عاشق این خلبازیام :دی
میام با کتابه سلفی می‌گیرم می‌خونم می‌ذارمش سر جاش.
احتمالاً تا پایان سال میام تهران. اگه بیام، با رعایت پروتکل‌های بهداشتی، قطعاً یه سر هم میام دانشگاه اسبقم. سه تا جغد میماجیل هم به بلوئیش و میلیونر و فاطمه بدهکارم. تو چون از خوانندگان دوران پساجغدی هستی، شاید خیلی با این هدیه ارتباط برقرار نکنی و باید یه فکر دیگه بکنم برات. 

یکی از همکلاسی‌های دانشگاهم می‌گفت: «تو همه‌اش توی حاشیه‌ای!»

منظورش این بود:

آقای مزیدی با همکاری سپهر و سرمد نعیمی کتابی۱ برای معماری میکروکنترلرهای AVR نوشته که به ما تدریس می‌شد. نسخه‌ی زبان اصلی کتاب با جمله‌ای از «بهاء الله» شروع می‌شه:

“Regard man as a mine rich in gems of inestimable value. Education can, alone, cause it to reveal its treasures, and enable mankind to benefit there from.”

در بخش زندگی‌نامه مختصر نویسندگان کتاب هم نوشته شده که سپهر نعیمی در Baháʼí Institute for Higher Education (BIHE) تحصیل کرده. من خبر نداشتم بهایی‌ها چون بعد از انقلاب از ورود به دانشگاه محروم شده بودن یک موسسه‌ی آموزش عالی زیرزمینی برای خودشون تاسیس کردن. انگار اعتبار بین‌المللی مدرک‌هایی که این موسسه صادر می‌کنه از بسیاری از دانشگاه‌های ایران بیشتره! (احتمالن به دلایل سیاسی ...)

تا این‌جا می‌شد گفت که آقای مزیدی با دو برادر (شاید هم عموزاده) بهایی همکاری کرده. اما ماجرا از جایی جالب می‌شه که در تقدیم‌نامه‌ی کتاب، نوشته شده:

This book is dedicated to the memory of Dr. Kamal Bakhtavar for all his sacrifices --Muhammad Ali Mazidi

اگه اسم «دکتر کمال بخت‌آور» رو در گوگل جست‌وجو کنیم، اولین نتایج صفحه‌ی «شهدا و مشاهیر بهایی» خواهد بود. «تاریخ اعدام: ۵ تیر ۱۳۶۰ محل: مشهد». به نظر می‌رسه ایشون در حدی به تبلیغ آیین بهایی اصرار داشته که حتا در زمان پهلوی از آزار و اذیت حکومت در امان نبوده!

این صفحه‌ها در ترجمه‌ی فارسی کتاب (با ترجمه‌ی آناهیتا نعیمی) وجود نداره.

حالا اون همکلاسی من حق داشت یا نه؟


۱. می‌تونید چند صفحه‌ی اول کتاب رو از این‌جا ببینید.

پاسخ:
کف کردم!!! چقدر اطلاعات جانبی داری :))
۲۱ آبان ۹۹ ، ۲۳:۳۴ مستر نیمــا

چه کتابایی داشتیم به چه ضخیمی. نگه داشتم همشونو خاک میخورن :)))

خواستم بگم عبور بخیر به خودم :دی

پاسخ:
من یه چندتاشونو دادم رفت. دیدم اگه بمونه نه به درد دنیام می‌خوره نه آخرتم. گفتم بذار بدم دست‌به‌دست شه.
والّا همین سالی یه بار یه کامنت هم غنیمته. آدم از یه سنی به بعد گرفتار میشه :دی

+ الان احتمالاً ابن نیما! خوابه. بیدار که شد، لُپشو به نمایندگی از همه‌مون محکمممممممممممم بکش اشکش درآد :دی

:)) بهترین استفاده 

پاسخ:
استفادۀ بهینه که میگن ینی همین. 
۲۲ آبان ۹۹ ، ۰۱:۰۴ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

زبان اسمبلی بودن زیاد ارتباط نگرفتم باهاشون...

با نیمچه مهندس موافقم  کتاب امانتی بوده هاااا :\

حضرات عکس اول چه تنبل بودن اجاقشون 100 سالی تمیز نکردن :|

پاسخ:
ما مجبور بودیم چند تا واحد از همۀ گرایشا بگذرونیم تا بعدش گرایشمونو انتخاب کنیم.
حواسم بود بهش.
عکس اول خوابگاه پسراست.
۲۲ آبان ۹۹ ، ۰۱:۳۴ پلڪــــ شیشـہ اے

:)))

 

حالا تنش تو گور نلرزه بنده خدا؟!

پاسخ:
باید خوشحالم باشه که به دردهای جانبی دانشجویان هم می‌خوره
۲۲ آبان ۹۹ ، ۰۸:۱۴ هیـ ‌‌‌ـچ

بعد از خوندن پست، کامنتا رو هم خوندم، همین جوری ریز ریز دارم می‌خندم و ترجیح هم میدم هم‌چنان تا چند ساعت آینده با خنده کامنتای جدید رو  همبخونم :)) خیلی پکیج خوبی شد این پست و کامنتاش :))

پاسخ:
من هنوز کف‌بر کامنت اون دوستی‌ام که تو حاشیه بود :))
۲۲ آبان ۹۹ ، ۰۸:۱۵ پلڪــــ شیشـہ اے

پس باقیات و صالحات شده واسش

:))

چه برنج ها و کیک ها که قراره باهاش پخته بشه.

پاسخ:
بعدشم با اون برنج‌ها و کیک‌ها هر کار نیکی بکنیم پای اونا هم نوشته میشه.

سلام

جالب بود

با اینکه تا دلتون بخواد از این جور کتاب ها تو خونه مون داریم، درعلوم متفاوت (البته همه انسانی) اما هیییییییییییییییییییییچ وقت چنین کاربری ای به ذهنم نرسیده بود.

بعد اون وقت جلد کتاب خراب نمیشه آیا؟ معمولا متقدمین از آجر برای این جور کارها بهره می گرفتند. کلی خندیدم...

پاسخ:
سلام
آجرمون کجا بود :))
فقط کتاب داشتیم ما :))
+ حواسمون به جلدش بود.