14- حالا این که چیزی نیست...
به میمنت و مبارکی, امروز اولین "صفر" عمرم رو گرفتم!
ادوات پیشرفته!
سوال اول, طرز کار دیود ایمپت را توضیح داده و روابط و نمودارهای لازم را رسم کنید
سوال دوم, طرز کار دیود گان را توضیح داده و روابط و نمودارهای لازم را رسم کنید
و قیافه من, چنان که گویی اولین بارم باشه اسم اینارو میشنوم!
ینی حتی دری وری هم نداشتم بنویسم
ینی حتی دریغ از یه رابطه! یه نمودار, یه خط توضیح!
هیچی دیگه,
هیچی!
یه نیم ساعت با برگهی سفید سفید سفید ور رفتم و رفتم به دکتر ف. گفتم آماده نبودم و
صفر!
حالا اینکه چیزی نیست, دیروز به یکی یه اسمسی دادم,
بعدش دلیوری نشد, کپی کردم دوباره فرستادم
صبح مامانم اسمس داده بود که آدرس خونهی مژده اینارو بفرست وسایلشو ببریم بدیم
منم اسمس دادم که "ینی الان رسیدید تبریز؟ مگه قرار نشد امروزم کرج بمونید؟"
دلیوری نشد, کپی کردم که برای بابا و امیدم بفرستم,
حواسم نبود که کپی نشد
ولی چیزی که paste و ارسال شد این بود که
"اوکی, این ایده رو قبول میکنم, پس ارتباطمون قطع میشه تا وقتی همو ببینیم!"
ینی همون متنی که دیروز داشتم برای یکی میفرستادم و دلیوری نمیشد
ینی الان قیافه خانواده رو تصور کنید که دختر خانواده بهشون اسمس داده که
اوکی, این ایده رو قبول میکنم, پس ارتباطمون قطع میشه تا وقتی همو ببینیم!
حالا اینکه چیزی نیست, دیشب یه نیم ساعت نت خوابگاه وصل شد
که تمرینا و پروژه های وامونده رو آپلود کنیم,
داشتم از سهیلا میپرسیدم به نظرت کجا باهاش قرار بذارم؟
که نتیجه اش شد این:
ینی الان یه گروه درسی رو تصور کنید متشکل از استاد و تی ای و تمرین و پروژه
به انضمام زمان و مکان قرارهای بانو تورنادو!
حالا اینکه چیزی نیست, چند روزه باد کولر اذیتم میکنه, گردنم کاملاً خشک شده,
تنظیماتشم دست ما نیست, امروز صبح دقت کنید صبح!
زنگ زدم دفتر نظارت خوابگاه که بگم این وامونده رو کلاً قطع کنن, کولر نمیخوایم
گوشیو برداشتن و گفتم, سلام, شبتون به خیر, خسته نباشید!
شبتون به خیر!
حالا اینکه چیزی نیست, دیدم هماتاقی نگار اون ور خطه! میگه خوبی نسرین؟
ینی فکر کن زنگ زده بودم واحد نگار اینا! تازه "شبشون هم به خیر"
حالا اینا که چیزی نیست... دیگه بقیه شو نمیگم