۱۳۷۸- ز نازکی ز ندامت ز بیم صبح قیامت
عکسنوشت ۱۳۷۸. نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهی؛ خدای را که مبادا دل از نشانه بیافتد. شَوَم چو ابر بهاران ز جوش اشک چو باران، که دانه دانه برآید که دانه دانه بیافتد. اَلا غریب خراسان، رضا مشو که بمیرد؛ اگر که مرغک زاری از آشیانه بیافتد. خیال کن که غزالم، بیا و ضامن من شو؛ بیا که آتش صیاد از زبانه بیافتد.
عکسِ دومین سفر مشهد؛ با پدربزرگ و مادربزرگ و عمهها، سال ۷۸
+ بیاید با روشهای نوین کادودهی آشناتون کنم. تولد مامان شب یلداست. من تصمیم داشتم برم کیک بگیرم غافلگیرش کنم؛ بعد دیدم خودش داره برای یلدا کیک درست میکنه دیگه بیرون نرفتم. هیچ کدوم هم به رومون نیاوردیم تولدشه و برنامهای نداشتیم. شب کیکو آورد گذاشت روی میز و بابا یواشکی گفت میدونی تولد مامانته؟ گفتم آره. گفت چی کار کنیم براش؟ گفتم چیزی به ذهنم نرسید براش بخرم. پولشو میدیم هر چی خواست خودش بخره. یه مبلغی رو بابا گذاشت تو پاکت و یه مبلغی داداشم گذاشت تو پاکت و منم رو مقوا به سادهترین شکل ممکن نوشتم تولدت مبارک. بعد چون پول نقد نداشتم، کادومو کارتبهکارت کردم و موقع گرفتن عکس از کیک و کادوها! (عکسو یادگاری برای خودم میگرفتم)، گفتم مامان گوشیشو بیاره اسمس بانک و مبلغ منم بیافته تو عکس :))
++ چرا از کل میز یلدا عکس نگرفتم؟ چون ینی چی آخه. واقعاً درک نمیکنم این از سفرۀ هفتسین و یلدا عکس گرفتن رو، و چون به نظر خودم کار مسخرهایه، خودم این کار مسخره رو مرتکب نمیشم. آره درسته وقتی خوابگاه بودم عکسای یلدا رو نشونتون میدادم، ولی اونجا خوابگاه بود و سفرههامون در عین سادگی و نداری بود. در عین بیکسی و تنهایی و غم و غربت بود و چار تا چیپس و پفک آه حسرت کسی رو در پی نداشت. ولی من همین عکس سادۀ کیک بدون فِرمونم که میذارم (شیشۀ فر شکسته، تو قابلمه درست کردیم :دی)، هزار تا فکر و خیال میکنم که نکنه یکی مامان نداشته باشه و غصه بخوره، نکنه یکی بابا نداشته باشه و غصه بخوره، نکنه یکی فر نداشته باشه و غصه بخوره، نکنه یکی پول نداشته باشه و غصه بخوره و کلاً یکی به هر دلیلی غصه بخوره. رعایت کنیم خلاصه. به عکساتون برنخوره ها، ولی دیگه چار تا دونه پسته و پشمک که نشون دادن نداره :| (اگر روی لینکها کلیک کردید و رسیدید به جملۀ وای لباس و اسباببازی بچه بالای ده تومنه و چقدر گرونه و اینا، نخندید به این وای ده تومن گفتنم. اون موقع رفتوبرگشتم هم ده تومن نمیشد. ینی اگه کوپه ششتخته که چهارهزاروهفتصد تومن بود میگرفتم با کمتر از ده تومن میتونستم برم خونه و برگردم.)
+++ چهار سال پیش حافظ بهم گفته بود ای دلِ غمدیده حالت به شود دل بد مکن. حالا بعد چهار سال سؤال من اینه که در دیدۀ من حسرت رخسار تو تا کی؟ در سینۀ من آتش هجران تو تا چند؟
++++ دیماه، چهارشنبهها، طبق برنامه.
+++++ این هم برای تهرانیهایی که به فیلمهای روانشناسی علاقه دارند (شرکت دوستمه. مهلت ثبتنام تا فرداست، ظرفیت محدوده، زمان پخش هم فرداست. و رایگانه):