پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

عید تا عید ۵ (رمز: ل****) برند

دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۸، ۰۷:۴۴ ب.ظ

پشت در اتاق جلسه داشتم سلفی می‌گرفتم. من و اتاق مصوبات فرهنگستان، همین الان یهویی. خوب نشد. دوباره گوشیو گرفتم و یک دو سه. داشتم می‌گفتم سیب که آقای هوشنگ مرادی کرمانی از اتاق اومد بیرون. هول شدم. گوشیو قایم کردم. گفت چی کار می‌کردی؟ گفتم استاد با اجازه‌تون داشتم سلفی می‌گرفتم. منتظر دکتر حدادم. گفتم تا بیان، تو اینستام چند تا پست بذارم. خندید و رفت. دوباره گوشیو گرفتم بالا و داشتم انحنای لب و لبخندم رو تنظیم می‌کردم که یادم افتاد باید می‌گفتم خودعکس. چند بار گفتم خودعکس و گرفتم. دکتر اومد. سلام و احوالپرسی کردم و اجازه گرفتم که تو جلسه حضور داشته باشم. نیازی به اجازه نبود؛ اما من دوست دارم به بهانۀ اجازه گرفتن هم که شده با استادهام هم‌کلام و هم‌صحبت بشم. اصلاً عمداً ایستاده بودم دم در که هر استادی که رد میشه، میره تو یا میاد بیرون بپرسه چی کار دارم و من جواب بدم، حالمو بپرسه و تشکر کنم. 

جلسۀ گروه بازاریابی بود. متخصصین، معادل فارسی برند رو پس آورده بودن می‌گفتن جا نیفتاده و مردم همین برند رو می‌گن. خوبه معادل‌ها رو خودشون پیشنهاد می‌دن و فرهنگستان فقط تأیید می‌کنه. حالا پسش آورده بودن. این‌جور مواقع یا باید خودشون یه معادل جدید پیشنهاد بدن، یا معادل جدیدی که استادهای فرهنگستان پیشنهاد میدن رو بپذیرن، یا فرهنگستان همین برند رو مثل تلفن و رادیو و تلویزیون قبول و تصویب کنه. برخی از اساتید می‌گفتن بازم به معادل فارسیش فرصت بدیم. برخی می‌گفتن اجازه بدیم مردم پیشنهاد بدن. برخی هم معادل‌هایی رو پیشنهاد می‌دادن، اما متخصصین این حوزه معادل‌های فارسی رو قبول نمی‌کردن. می‌گفتن نام و نشان و هم‌خانواده‌هاشون مفهوم برند رو نمی‌رسونن. یکی از اساتید گفت مثلاً همین دانشگاه شریف، برنده. اسم شریف که اومد قلبم تندتر زد. یه جوری که انگار قبلش نمی‌زد. انگار جون گرفته باشم. دستمو گذاشتم روی زانوهام. به‌وضوح داشتن می‌لرزیدن. دکتر حداد داشت یه چیزایی برای خودش یادداشت می‌کرد. این جلسات، جلسات بحث نیست. متخصص‌ها بحث‌ها رو باید قبلاً بین خودشون بکنن و اینجا واژۀ نهایی رو بیارن و تأییدیه بگیرن. ولی گویا بین خودشون به نتیجه نرسیده بودن. از بحث‌هاشون متوجه شدم اگر هم قراره معادلی تصویب بشه، ترجیح می‌دن هم‌خانوادۀ شناس باشه. روی یه تیکه کاغذ نوشتم شناسند چطوره؟ هم هم‌خانوادۀ شناس هست، هم بر وزن برند هست، هم مخفف شناسنده هست. برگه رو نشون خانم میم دادم. از نماینده‌های فرهنگستانه و باهاش راحتم. در واقع یه جورایی باهاش دوستم. گفتم شما مطرح کنید. میکروفنش رو روشن کرد و اشاره کرد به من و معرفیم کرد. واژه‌ای که ساخته بودم رو پیشنهاد داد و توضیح مختصری که روی کاغذ نوشته بودم رو خوند. گفتن اینم پیشنهاد خوبیه. اما هنوز سر معادل فارسی برند دعوا بود. بعد از یک‌ونیم ساعت بحث، معادل خوب و قابل‌قبولی تصویب نشد. گفتن بازم روش فکر کنید و هفتۀ آینده تصمیم می‌گیریم که چی کارش کنیم. معادل فارسی بقیۀ واژه‌ها رو تصویب کردن و جلسه تموم شد. 

هفتۀ آینده تهران نبودم و نمی‌دونم نتیجۀ بحثشون چی شد. اون روز جلسه که تموم شد، همه رفتن. معمولاً سعی می‌کنم آخرین نفری باشم که اونجا رو ترک می‌کنم. وقتی همه رفتن، میزو دور می‌زنم ببینم چه رد و اثری ازشون مونده که به غنیمت ببرم. غنایم معنوی. رفتم سر میز دکتر حداد که از یادداشت‌هاش عکس بگیرم. نمی‌دونم اون یادداشت‌ها رو بعداً کی برمی‌داره و چی سرشون میاد. یواشکی عکس گرفتم و فرار کردم. هر کی تو جلسه هر چی گفته بود رو نوشته بود. دیدم پیشنهاد و نظر منم نوشته. وقتی اسم خودم و معادل پیشنهادیم رو کنار اسم اون همه استاد صاحب‌نظر دیدم چشمام دو تا قلب شد از شدت ذوق.


۹۸/۰۵/۲۱
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

آهنگر دادگر

واژه‌ها