1198- صندلی داغ، یا هر چه میخواهد دل تنگت بپرس
چند روزه که حریر در حال برگزاری صندلی داغه و از بلاگرا دعوت کرده شرکت کنن و از شرکتکنندگان سؤال بپرسن. با توجه به حساسیتی که من به سؤال کردن و مورد سؤال واقع شدن و کامنتهای نوع «پرسشی» و موضوع حریم خصوصی دارم، شرکت نکردم. همیشه روی این موضوع حساسیت داشتم. پیش اومده که سر کلاس از استاد و معلمم هم سؤال نپرسیدم، چون فکر کردم ممکنه ندونه یا بقیه فکر کنن منظور دیگهای از سؤالم دارم، یا شاید جوابش تو کتاب باشه و هزار تا فرضیۀ دیگه که جلوی سؤالم رو گرفته. من حتی نامخانوادگی یکی از صمیمیترین و قدیمیترین دوستان وبلاگیمو که باهم تلفنی و ایمیلی هم در ارتباطیم و کلی چیز میز از زندگی هم میدونیم رو نمیدونم. حتی رشتۀ خیلی از هممدرسهایا و رشتۀ ارشد و دکترای خیلی از همکلاسیای کارشناسیم، مجرد یا متأهل بودنشون، یا سن و روز تولد برخیشون، شغل پدر و مادر و همسر و خودشون و محل زندگیشون. با اینکه هنوز در ارتباطیم و همو میبینیم. ینی میخوام بگم صمیمیت هم باعث نشده از نزدیکترین دوستانم هم خیلی چیزا رو بپرسم و همیشه با خودم فکر کردم اگه قرار باشه بدونم یا خودشون میگن، یا غیرمستقیم از حرفاشون میفهمم. اگر هم نمیدونم لابد لزومی نداره بدونم. البته این ویژگی خوبی نیست و روی ابعاد دیگهٔ زندگی آدم تأثیر بدی میذاره. مثلاً ممکنه یکی دو ماه از زندگی خوابگاهیت بگذره و هماتاقیت نه شمارهتو داشته باشه و نه فامیلیتو بدونه و وقتی بهش بگی خب چرا نپرسیدی بگه دیدم حساسی، منتظر بودم خودت بدی. یا تو جلسات خواستگاری ندونی از طرف چی بپرسی و سؤالات طرف هم آزاردهنده باشن برات حتی. یه وقتایی نه تنها سؤال پرسیدن، بلکه جواب دادن هم برای من عذاب بوده. یه وقتی ممکنه دوست صمیمیت راجع به کسی نظرتو بپرسه و به اطلاعات مهمی برای تشکیل زندگیش با اون کس نیاز داشته باشه و ندونه اون آدم هم دوست صمیمیته یا کسیه که خیلی خوب میشناسیش. صرفاً داره نظرتو میپرسه و تو نمیدونی تا چه حد میتونی راجع به دوستت به دوستت اطلاعات بدی و تا چه حد حریم خصوصی ملت رو رعایت کنی. حتی گاهی متهم میشی به صادقانه برخورد نکردن با قضایا. اینا رو نگفتم که از سؤال کردن بترسید و نپرسید. میخوام بگم به این صندلی داغ به چشم یه اتفاق ساده برای پرسیدن و جواب گرفتن نگاه نکنید و راجع به این مقوله و اهمیتش فکر کنید. به این فکر کنید که در طول شبانهروز چند بار مورد سؤال واقع میشید، چند تا سؤال به ذهنتون میاد و چند تاشو میپرسید و به جواب چند تاش واقعاً نیاز دارید.
چند روزه که حریر در حال برگزاری صندلی داغه و از بلاگرا دعوت کرده شرکت کنن و از شرکتکنندگان سؤال بپرسن. امروزو بهعنوان روزِ روی صندلی داغ نشستن بلاگر محبوب شما تعیین کرده بود و ظاهراً من هم تو لیست محبوبین بودم. محبوبیت لباس گشادیه که اندازۀ قد و قوارۀ من نیست، ولی حالا که میگین تو این برنامه شرکت کنم، شرکت میکنم. از این لحظه تا فردا ۹ صبح، ۲۴ ساعت کامنتها بازه و شما میتونید هر سؤالی، تکرار میکنم هر سؤالی و تأکید میکنم هر سؤالی که دلتون میخواد در مورد من بدونید و نگفتم یا نمیدونید رو بپرسید. دوست دارم بدونم چیا رو هنوز نمیدونید و دوست دارید بدونید و نگفتم تو این مدتی که باهم در ارتباط بودیم. کامنتهاتون رو با چرا، آیا، چجوری، کِی، کی، چی، کجا، کدوم، و چند شروع کنید و تهش علامت سؤال بذارید. اگه صلاح دونستم صادقانه جواب میدم و اگه نه که به حرفهایترین و شیکترین شکل ممکن میپیچونمتون :دی امروز روز خوبیه، چهارشنبه چهارمین روز از چهارمین ماه میلادی و من عاشق عدد چهارم. مهربونترین و خوشاخلاقترین و عاشقانه و عارفانهترین حالت ممکنم رو دارم. پس این فرصت طلایی و استثنایی رو از دست ندید و بپرسید. پیشفرضهای ذهنی و هر آنچه از قبل میدونستید رو دور بریزید و دوباره بپرسید :)
و کلام آخر اینکه تا اطلاع ثانوی تو این وبلاگم و اینجا مینویسم: http://persianacademy.blog.ir