1120- یِری بُش دی
ما ترکها یه رسمی داریم، که البته ممکنه سایر هموطنان هم این رسمو داشته باشن؛ اینجوریه که اگه کسی بره مسافرت یا سربازی، بقیه کادو میگیرن براش یا یه کم پول میذارن تو پاکت و میرن خونهش و به نزدیکانش میگن "یِری بُش دی بُش اُلماسین" ینی جاش خالیه، خالی نباشه. منظور از بیان این جمله اینه که اینی که رفته مسافرت یا سربازی برگرده و جاش تو خونهتون خالی نمونه. بُش ینی خالی. این کلمه رو توی بُشقاب هم دارید و داریم، که به معنی ظرف خالیه.
حالا اگه طرف عروسی کنه، بقیه کادو میگیرن یا یه کم (یه کم که چه عرض کنم، مقدار هنگفتی) پول میذارن تو پاکت و به این پول میگن جهازپایی (جهاز که جهیزیه است و پای هم ینی سهم. در کل ینی سهمی از جهیزیه). میبرن میدن به مامان و بابای اونی که عروسی کرده و بهشون میگن "یِری بُش دی بُش اُلسون" ینی جاش خالیه، خالی بمونه. منظور از بیان این جمله اینه که اینی که رفته خونۀ شوهر، یا زن گرفته، برنگرده و جاش تو خونهتون خالی بمونه. همونطور که عرض کردم بُش ینی خالی. این کلمه رو توی بُشقاب هم دارید و داریم، که به معنی ظرف خالیه. و اگه کسی دور از جونِ شما بمیره هم باز میرن خونهش و به بازماندگانش میگن "یِری بُش دی بُش اُلسون" ینی جاش خالیه، خالی بمونه. که به واقع نمیدونم منظورشون یا بهتره بگم منظورمون از یه همچون جملهای چیه.
رفته بودیم خونۀ پسرخاله اینا که بهشون بگیم جای میترا خالیه، خالی بمونه :))) حالا چون اینا الان ماهعسل تشریف دارن، من معتقدم باید میگفتیم تا یه هفته جاش خالی نباشه، بعد که برگشتن جاش خالی باشه. یه رسم دیگه هم داریم که معمولاً ماهعسل میریم ترکیه. و از پشت همین تریبون آرزو میکنم که بارالها! شوهری به من ارزانی بدار که مثل خودم، از این کشورِ دوست و برادر، ترکیه، بدش بیاد و به جاش بریم ایرانگردی کنیم. آمین یا ربالعالمین :| بله عرض میکردم. رفتیم و جملۀ مذکور رو گفتیم و پاکته رو دادیم و دیگه داشتیم کمکم رفع زحمت میکردیم که چشمم افتاد به ترازو. از مامان میترا اجازه گرفتم برم روی وزنه. یه سالی میشه که خودمو وزن نکردم. وقتی ایستادم روش چشامو بستم و تو دلم گفتم لطفاً 44 باش. نه یه گرم کمتر، نه یه گرم بیشتر. چشامو که باز کردم یهو جیغ زدم و خندیدم. بارالها کاش ازت یه چیز دیگه خواسته بودم.
مدرسه که میرفتم (دههی هشتاد رو عرض میکنم. اون موقع شماها هنوز به دنیا نیومده بودید :دی)، 39 کیلو بودم. تو کلاسمون سه نفر 39 کیلو بودن و رقابت تنگاتنگی بین من و زهرا و مهسا بود. بابا قول داده بود اگه 50 کیلو شدم برام موبایل بخره. تا سوم دبیرستان (کلاس دوازدهمِ شما نسلِ جدید) تمام تلاشمو کردم و شدم 40 :))) سوم دبیرستان به جوونیم رحم کردن و موبایله رو برام خریدن. منم قول دادم به تلاشم ادامه بدم. پریشب بابا گفت اگه 60 بشی برات ماشین میخرم. گفتم بمیرم هم به 60 نمیرسم. از محالاته و امکان نداره. 4 کیلو تخفیف گرفتم ازش و روی بیامدبلیو توافق کردیم. حالا اگه 56 بشم برام ماشین میخرن.
یاد میکروی هولدن و ارگ نیکولا افتادم.
این وزنهبردارا و کشتیگیرا چی کار میکنن یهو ده بیست کیلو کم و زیاد میشن؟
امروز روز تولد قمریمه. یه دلیل اینکه تولد قمریمو بیشتر از شمسی دوست دارم اینه که هر سال ده روز میاد عقبتر و اینجوری من میتونم متولد همۀ ماههای سال باشم :)
چند روزه ناناستاپ (لاینقطع!) گوش میدم:
من دارم بهار بهار میبازم به روزگار، دلمو ورق ورق صدامو هوار هــــــــــوار
ببینید: deathofstars.blogfa.com/post/432
و نیز nebula.blog.ir/post/388