1111- مدرسۀ جمهوری اسلامی
از صبحِ خروسخون تا بوق سگ داشتم «بیست چهل و هشت» بازی میکردم. هندزفری به گوش، گوشیمو زده بودم شارژ و تا خود شب تو شارژ بود که وسط بازی باتری خالی نکنه یه وقت. نتیجه اینکه رکورد قبلی خودمو زدم و همزمان چند ساعت مکالمهی انگلیسی جهت تقویت زبان هم گوش دادم. عذاب وجدان هم نداشتم که وقتم به چنین بطالتی صرف شد. شب (دقیقاً نمیدونم چه موقع از شب) تو اخبار (سرم تو گوشیم بود و با تمام قوا داشتم بیست چهل و هشت بازی میکردم و نمیدونم کدوم کانال و کدوم خبر) میگفت معاون یا وزیرِ نمیدونم آموزش و پرورش یا یه چیزی تو این مایهها گفته به مدارس تیزهوشان و نمونه دولتی اعتقادی ندارم و مخالف اینم که تمام امکانات در اختیار افراد خاص و ثروتمند قرار بگیره و دانشآموزان محروم، محروم بمونن.
خب من، شما و هر عقل سلیم و هر آدم منصفی مخالفه که تمام امکاناتو در اختیار یه عدهی خاص قرار بدن و عدهای دیگر از اون امکانات محروم بمونن. این گفتن داره؟ لابد داره دیگه. لابد لازمه هر چند وقت یه بار یه بلندگو دستمون بگیریم و به بقیه بگیم ما مخالف اینیم که تمام امکانات در اختیار افراد خاص و ثروتمند قرار بگیره.
من ابتدائی تو یه مدرسهی معمولی و عادی بودم و راهنمایی، نمونه دولتی و دبیرستان، تیزهوشان. نه خاص بودم و نه ثروتمند. ولی انگیزه داشتم. انگیزه داشتم که برم یه مدرسهی بهتر. مدسهای که امکانات بیشتری داره و این امکاناتو در اختیارم میذاره و به پیشرفتم کمک میکنه. میدونستم که باید بیشتر تلاش کنم و بیشتر درس بخونم. برای رسیدن به این امکانات، نه معلم خصوصی داشتم و نه میتونستم داشته باشم. نه کلاس تقویتی و فوق برنامه میرفتم و نه میتونستم برم. بیشتر تلاش کردم و بیشتر خوندم و کمتر بچگی کردم که به اون امکاناته برسم.
حالا این آقا یا خانومِ مسئول میگه مخالف اینم که تمام امکانات در اختیار افراد خاص و ثروتمند قرار بگیره و دانشآموزان محروم، محروم بمونن. راست میگه. پس این امکانات در اختیار کی قرار بگیره؟ همه؟ خب امکانات کمه و نمیشه به طور مساوی در اختیار همه قرار داد. پس باید امکاناتو بذاریم یه گوشه و بگیم هر کی میخواد به اینا برسه بیشتر تلاش کنه، بیشتر بخونه، کمتر بخوابه، کمتر تفریح کنه که بهشون برسه. خودِ خدا هم بهشتو طبقه طبقه کرده که یه انگیزهای بشه که بندههاش تلاش کنن که برسن اون بالا بالاها. جهنمشم یه سطح و مرتبه نداره.
اینایی که میگن مدارس و دانشگاههای خاص شکاف و تضاد طبقاتی ایجاد میکنه، همون کمونیستهایی هستن که تو چین و روسیه مالکیت رو از افراد گرفتن که به خیال خودشون همه برابر باشن که خب نتیجهی مکتبشون این بود که دیگه کسی انگیزهای برای پیشرفت و بهتر شدن نداشت. چون اساساً برتر بودن معنی نداشت. از اون طرف مارکسیستها تو امریکا گفتن هر کی هر زمینی رو آباد کنه زمین مال خودش میشه. نتیجهی اینم این بود که ملت ریختن به جونِ بیابونا و آبادش کردن و انقدر تولید کردن که یه وقتایی شیر گاواشونو میریختن تو دریا و گندماشونو آتیش میزدن که بازار متعادل بمونه. نمیگم این طرز تفکر بیعیب و نقص بود، ولی خب تا وقتی که زمینها تموم نشده بود و ملت نیافتاده بودن به جونِ همدیگه، انگیزه داشتن برای کار کردن. که به نظرم نیمهی پرِ لیوان این مکتب همین انگیزه است. و این مسئول، به نام عدالت و برابری داره این انگیزه رو میکشه.
یادمه اوایل دههی 80، اون موقع که من راهنمایی نمونه دولتی قبول شدم، همینایی که میگفتن این امکاناتو باید در اختیار دانشآموزان محروم هم قرار بدیم و نباید تمام امکانات در اختیار افراد خاص و ثروتمند قرار بگیره، 50 درصد سهمیه دادن به دانشآموزای روستایی. ینی هر مدرسهی نمونه موظف بود بعد از آزمون، 50 نفر شهری و 50 نفر روستایی برداره. به خیال خودشون داشتن دانشآموزان محروم رو از امکانات بهرهمند میکردن. به نظرم که البته این نظر میتونه اشتباه باشه، کارشون دو ایراد بزرگ داشت.
ایراد اول، دوقطبی کردن مدرسه بود. دوقطبی، هم از نظر مالی هم از نظر درسی و هم حتی از نظر فرهنگی. یه عده که پدر و مادرشون وزیر و وکیل و دکتر و مهندس بود و خونههای میلیاردی و لباس و کیف و کفش مارک داشتن در کنارِ، و شاید بهتره بگم در نقطهی مقابل دانشآموزانی بودن که زندگی متوسط و متوسط به پایینی داشتن. یه عده به تافل فکر میکردن و برای املا و انشاشونم معلمهایی داشتن که اون موقع (15 سال پیش) ساعتی صد تومن میگرفتن و یه عده تازه اولین بارشون بود A و B و C یاد میگرفتن و نمرهکمهای کلاس بودن. این تضاد، تضاد قشنگی نبود. این نگاههای از بالا به پایین و از پایین به بالا قشنگ نبود. قشنگ نبود به نام عدالت و برابری مدرسه رو دوقطبی کنن.
ایراد یا نقد دوم. چرا دولت امکاناتِ کمی که داره رو در اختیار کسانی میذاره که نه قراره کار کنن نه قراره ادامهی تحصیل بدن؟ صریحتر میگم. عدهای از این دانشآموزان ازدواج کردن و مدرسه رو رها کردن. دانشگاه هم نرفتن. نمیگم اشتباه کردند که ازدواج کردند و نمیگم کسی که ازدواج میکنه نیازی به تحصیلات نداره. اصلاً بذارید خودزنی کنم. میخوام بگم کسی که میخواد صبح تا شب تو آشپزخونه با سبزی و کفگیر و قابلمه و بچه سر و کله بزنه، نیازی به مدرک برق شریف نداره و میتونه مثلاً خانهداری و فرزندداری و علوم تربیتی بخونه و حتی بره مدرک دکترای آشپزی بگیره. و صندلی اون دانشگاه و اون رشتهای که به کارش نمیاد رو در اختیار کسانی قرار بده که میخوان وارد کار و صنعت بشن و از اون مدرک استفاده کنن. و برای همین حرفای خودم سه تا نقد دارم. یک اینکه ممکنه یه نفر به تحصیل یه رشتهای علاقه داشته و فقط هم به تحصیل علاقه داشته باشه نه کار. دو اینکه همون بچههای مارکپوش الان ایران نیستن و اونا هم نموندن و نمیخوان برگردن که به دردِ اینجا بخورن و تو این مورد با اون گروهی که از امکانات استفاده کردن و بعدش شوهر کردن و نرفتن دانشگاه مشترک هستن. و سه اینکه چند درصدِ ما همون رشتهای رو خوندیم و از همون امکاناتی استفاده کردیم که قرار بود بعداً تو اون حوزه کار کنیم؟ اغلب تحصیلکردهها (به جز اونایی که پزشکی خوندن) مدرکشونو گرفتن گذاشتن درِ کوزه و آبشو میخورن و بهره و بازدهی نداشتن. دیگه تهش اینه که انقدر بخونی که استاد بشی و دانشجو پرورش بدی و اونا استاد بشن که دانشجو پرورش بدن و این چرخه تا ابد بچرخه. راهحل این مشکلو من نمیدونم. شما هم نمیدونی. مسئولین هم نمیدونن. من چند ساله پیگیر و درگیر آزمونهای استخدامی سنجشم. برای رشته و گرایش منِ دختر چه کارشناسی و چه ارشد، کار نیست. خب پس چرا رشتهاش هست؟
همین مسئولین، اواخر دههی 80 بعد از فارغالتحصیلی ما تعداد مدارسِ به قول خودشون خاص رو بیشتر کردن. نمونهها و تیزهوشانا یهو چند تا شد و به خیال خودشون امکانات رو افزایش دادن. ولی این امکانات نبود که بیشتر شده بود. انگیزه و کیفیت و سطح سواد معلما و بچهها بود که پایین اومده بود.
اون شب هی یاد مدرسه افتادم و هی خاطرات مدرسه جلوی چشمم رژه رفتن. دلم میخواست اون مسئوله که یه همچین حرف زده رو گیر میآوردم و به قصد کشت انقدر میزدمش که الفبا یادش بره. اون شب انقدر به سیستم مدیریتی کشور و آموزش و پرورش و مدرسه فکر کردم و انقدر اعصابم خرد و خاکشیر بود که خواب دیدم بچهمو میبرم ثبتنام کنم تو یه مدرسهی معمولی. و داشتم به یکی میگفتم من تو مدرسهی معمولیِ استقلال درس خوندم و باباش تو مدرسهی معمولی آزادی. بچهمونو میخوایم بذاریم مدرسهی جمهوری اسلامی :| و با شعارِ استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بچهمو که نمیدونم دختر بود یا پسر ثبتنام کردم تو مدرسهی جمهوری اسلامی :|
اسم مدرسهی دوران ابتدائیم استقلال بود. خدا رو شکر اسم مدرسهی شوهر آیندهم هم تو خواب بهم الهام شد. الان دربهدر دنبال مدرسهی جمهوری اسلامیام و یه سرچی هم تو گوگل زدم ببینم این مدرسه کدوم شهره و کجای شهره و تا نوشتم مدرسهی جمهوری اسلامی اینا رو آورد. حالا موندم بعد ازدواج بریم انگلیس یا آلمان. اگه طرفدارِ رئال باشه مادرید هم انتخاب بدی نیست.
اسم مدرسه فرزند آیندتون جمهوری اسلامیه