پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۴ مطلب در تیر ۱۴۰۳ ثبت شده است

۱۹۸۰- جاده‌نوشت

شنبه, ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ۱۲:۵۶ ق.ظ

دارم برمی‌گردم تهران. چند روز فرهنگستان به همه مرخصی داد و چند روزم خودم گرفتم گذاشتم روش که یه سر بیام تبریز نفسی تازه کنم. لپ‌تاپم هم نیاوردم که واقعاً استراحت کنم. دو هفتهٔ اول تیرماه دو شیفت کار کردم که دو هفتهٔ آخرو مرخصی بگیرم. تنها اومدم و تنها برمی‌گردم. برادرم موند تهران و مامان رفت پیشش. منم این چند روز با بابا بودم. دندون‌پزشکی رفتم، خرید کردم، دیدنِ اقوام و آشناها هم رفتم. از دو نفر که مریض‌حال بودن هم عیادت کردم. شاید یکیشونو دیگه نبینم. دیروز از بابا خواست براش وصیت‌نامه بنویسه و به‌عنوان شاهد امضاش کنه. انگار سال‌هاست از این شهر دور بودم. به‌سختی خاطراتو یادم میارم. یادم رفته کیا مرده‌ن، کیا هنوز زنده‌ن. چند سال کرونا بینمون فاصله انداخت و بعد که اوضاع درست شد من رفتم تهران. بعضیا رو سال‌هاست که ندیدم. امسال تعطیلات نوروز هم تهران بودم و ندیدم اقوام رو.

قبل از اینکه بیام تبریز یه روز رفتم مشهد. شنبه شب با قطار رفتم و یکشنبه مشهد بودم. هفدهم. چند نفر از اقوام و آشناهامونم مشهد بودن. عزیزترین‌هاشون. بهشون زنگ زدم و به هوای اینکه می‌خوام تماس تصویری بگیرم موقعیت دقیقشونو پیدا کردم و تو حرم غافل‌گیرشون کردم. به این صورت که نشسته بودن تو صف نماز و آروم از پشت زدم روی شونه‌شون که میشه به منم جا بدین بشینم؟ مات و مبهوت فقط نگام می‌کردن. خشکشون زده بود. یکیشون از خوشحالی کم مونده بود گریه کنه. فیلمای این مهاجرت‌کرده‌هایی که یهو برمی‌گردن و خانواده‌شونو غافلگیر و خوشحال می‌کننو دیدین؟ یه همچین صحنه‌ای. یه روز بیشتر نموندم و تو همون یه روز سرما هم خوردم. نمی‌دونم چجوری تو این گرما تونستم سرما بخورم ولی خوردم. رفتم دارالشفای امام رضا. نصفه‌شب بود. مسئول داروخانه گفت این وقت شب سیستم بیمه قطعه و صبح باز میشه. آزاد حساب کرد.

محرّمِ پارسال کرج بودم. اون سالم برادرم اومده بود تبریز و من اونجا تنها بودم. نگارم تهران تنها بود. دعوتم کرد خونه‌شون که تنها نباشیم. رفتم. هر روز می‌رفتیم مسجد، برای مراسم عزاداری. یه بارم رفتیم هیئت دانشگاه شریف. در مورد کرج و خونهٔ کرج کم نوشتم تو وبلاگم. یکی از صدها اتفاق پیش‌بینی‌نشده و موقتی پارسال بود که لزومی ندیدم بهش بپردازم. 

قرار بود با بابا برگردم تهران، ولی ماشینمون به‌شدت آسیب دیده و تعمیرگاهه. اون یکی رو هم چند وقت پیش فروختیم پولشو بذاریم رو پول رهن خونه. سهل‌انگاری کردم و بلیت برگشتو نگرفتم که هر موقع خواستم برگردم حضوری برم ترمینال بلیت بگیرم. حواسم نبود که این وقت سال بلیت سخت گیر میاد. نزدیک اربعین هم کلاً گیر نمیاد. بعد از یه ساعت به این در و اون در زدن به هر زحمتی بود بابا یه بلیت پیدا کرد. گرون‌تر. از الان دلم براش تنگه تا وقتی که دوباره ببینمش.

خوابم میام و خوابم نمی‌بره. اینکه صبح برسم تهران و مستقیم برم سر کار جزو پیش‌بینی‌هام نبود. لذا کلیدای اتاق و کمد و کشوی فرهنگستانو خونه جا گذاشتم و همرام نیست. راننده هم وسط راه اون مبلغی که اضافه‌تر گرفته بودو پس داد.

۸ نظر ۳۰ تیر ۰۳ ، ۰۰:۵۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

۱۹۷۹- غربال

سه شنبه, ۲۶ تیر ۱۴۰۳، ۱۲:۱۴ ق.ظ

امام حسین علیه السلام در شب عاشورا یک جور سخن گفت و در روز عاشورا یک جور دیگر. شب عاشورا، سخن از «نمی‌خواهم، احتیاج ندارم، بروید، بیعتم را برداشتم» بود. روز عاشورا می‌گوید: «بیایید به من کمک کنید، آیا یاور و مددکاری هست؟ هل من ناصر ینصرنی؟»

شب صحبت می‌کند تا مبادا خبیثی در بین طیّب‌ها باشد، و روز سخن می‌گوید تا مبادا طیّبی در بین خبیث‌ها مانده باشد.

شب، غربال می‌کند تا فقط «صالحان» بمانند و روز، غربال می‌کند تا فقط «اشقیاء» در مقابل او ایستاده باشند.

۲۶ تیر ۰۳ ، ۰۰:۱۴
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

۱۹۷۸- از هر وری دری ۴۹

شنبه, ۱۶ تیر ۱۴۰۳، ۰۹:۲۴ ق.ظ

۱. جمعهٔ دو هفته پیش رفتم مدرسه که هم نمره‌ها و دفتر نمره و برگه‌های اصلاح‌شده رو تحویل بدم هم رأی بدم. روز آخری که تو اون مدرسه مراقبت داشتم، با اینکه شبش بیدار موندم که برگه‌ها رو تصحیح کنم که تموم بشه و تحویل بدم نشد. موند و دیگه بعدش هر روز فرهنگستان بودم و راهم هم دور. نمره‌ها رو خیلی وقت بود تو سامانه ثبت کرده بودم ولی دستی هم می‌خواستن. برگه‌ها رم باید می‌بردم که موقع تحویل کارنامه بچه‌ها اگه اعتراض داشتن ببینن چقدر ارفاق کردم. یکی از بچه‌ها تقلب کرده بود. چون بچهٔ خوبی بود من بخشیده بودمش ولی مدرسه نبخشید و موند برای شهریور. نمی‌دونستم جای نمره‌ش چی بنویسم. گفتن صفر بذار که عبرتی بشه برای بقیه. به سه نفرم نُه دادم که بیشتر تلاش کنن. نمرهٔ اینا یه چیزی در حد صفر بود. بهشون نُه دادم معدلشون خیلی پایین نیاد. مدیر هم موافق بود با این نمره‌ها، ولی در کل معتقد بود زیاد ارفاق نکردی. انتظار داشت مستمرشونو همین‌جوری بیست بدم. یا مساوی و بالاتر از پایانی بدم. بعد از اینکه تحویل دادم پرسید به کی رأی دادی؟ گفتم فلانی. گفت وا! چرا اون؟ تو مگه ترک نیستی؟ گفتم چه ربطی داره؟! مگه شهردار انتخاب می‌کنم؟ البته من این بزرگوارو به‌عنوان نمایندهٔ شهرمم قبول ندارم چه برسه به‌عنوان رئیس‌جمهور. اطرافیانشم دوست ندارم. گفت لااقل به فلانی رأی می‌دادی. گفتم با اونم زاویه دارم. دو هفته پیش بود این قضیه.

۲. سه نفر به نمره‌هاشون اعتراض کرده بودن. به این صورت پاسخ دادم به مدرسه:

پاسخ اعتراض ر. س.

املاهای مستمر کلاسی رو ۱۲ و ۱۷ گرفته بود که با ارفاق کمترین نمرهٔ کلاسی رو حذف کردم و ۱۷ رو برای مستمرش گذاشتم. برای اینکه مطمئن بشه لطفاً برگهٔ املا و فارسیشو بهش نشون بدید. پایانی املا پنج‌تا یا بیشتر از پنج‌تا غلط داشت. بعضی غلط‌ها یک‌نمره‌ایه و بعضی نیم‌نمره‌ای. پایانی فارسی هم از ده ۶.۵ گرفته بود. با توجه به اینکه در طول سال هیچ تکلیفی تحویل نداده و مستمرش هم ۹.۲۵ از ۲۰ بود، این نمرهٔ ۱۴ برای پایانی کم که نیست، بلکه با ارفاق زیاد هم هست. اعتراضش وارد نیست.

پاسخ اعتراض ف. گ.

پایانی ۱۹.۵ شده، با ارفاق ۲۰ دادم. مستمر ۱۸ و ۱۹ گرفته، با ارفاق ۱۸ رو در نظر نگرفتم و ۱۹ رو لحاظ کردم. اعتراضش وارد نیست اما چون بقیۀ نمراتش عالی بوده و جزو نفرات برتر کلاسه، املاشو بیست کردم. ولی بگید که نیم نمره به پایانیش ارفاق شده و یه نمره به مستمرش (یه دلیل دیگهٔ این ارفاق ادبش بود).

پاسخ اعتراض م. س.

امتحان میان‌ترم اسفندماه از ۱۰، هفت گرفته بود و در امتحان اردیبهشت‌ماه تقلب کرده بود. هیچ تکلیفی هم در طول سال تحویل نداده بود. هیچ کار امتیازی هم نکرده بود. با این حال چون پایانی ۲۰ گرفته بود در مورد نمرۀ مستمرش ارفاق کردم و ۱۹ دادم. نمی‌تونستم بیست بدم چون بالاخره این دانش‌آموز باید یه فرقی با اونی که میان‌ترم‌ها رو کامل گرفته و تقلب نکرده و تکالیفشو به‌موقع تحویل داده داشته باشه (دیگه نگفتم بی‌ادب هم بود). ضمن اینکه چون کتبی پایانی از ۱۰، ده گرفته بود ۱۰ نمرهٔ شفاهی رو هم ارفاق کردم و کامل دادم وگرنه مجموعش ۲۰ نمی‌شد و این ۲۰ هم با ارفاقه. اعتراضش وارد نیست.

۳. همکارا می‌گفتن نیازی نیست در جواب اعتراض‌ها انقدر توضیح بدی، همین که بگی اعتراض وارد نیست کافیه. ولی من توضیح می‌دادم که بدونن فله‌ای نمره ندادم. تازه برای یه نفرشون که اعتراض نکرده بود هم تو خصوصی پیام دادم که چون انشاتو به زبان گفتاری نوشته بودی اون یه نمره رو کم کردم. اونم جزو نفرات برتر بود ولی چون یه کم بی‌ادب بود زیاد ارفاق نکردم براش. چون که ادب بسیار مهمه برام.

۴. سه‌شنبه (فردای مراسم نکوداشت) تو فرهنگستان مراسم تجلیل از بازنشستگان برگزار شد و از کسانی که پارسال و امسال بازنشسته شده بودن (چه پژوهشگر، چه نیروهای خدماتی، چه اداری) تقدیر شد. 

۵. در ادامهٔ تعریف‌ها و تمجیدها و مدح و ثنا و توصیف‌هایی که تو مراسم نکوداشت از دکتر حداد شد اینم من اضافه کنم که ایشون جزو معدود رئیس‌هایی هستند که اولاً حواسشون بسیار جمع هست، ثانیاً از قدردانی کردن بابت کارهای حتی کوچیک بقیه دریغ نمی‌کنند. به این صورت که بعد از این مراسم تجلیل از بازنشستگان منو دم در دیدند و تشکر کردند که روز قبلش که دوشنبه باشه تو مراسم نکوداشتشون زحمت کشیده بودم و حضور به هم رسونده بودم. واقعاً گفتند زحمت کشیده بودید اومده بودید. جا داشت بگم زحمت اصلی رو تو اینستا و وبلاگم کشیدم با گزارش‌های لحظه‌به‌لحظه‌ام.

[عکس از میزم که تو اینستا گذاشتم و اینجا آپلود نمیشه]

۶. توضیحات عکس: بهمن پارسال، آخرین روز کاریِ آقای الف و آخرین چایی که ایشون دم کرده بودن. سه‌شنبه هم که اومده بودن برای مراسم تجلیل، از شش صبح تو آبدارخونه بودن و اون روزم خودشون چایی دم کردن 🥹

۷. یه سر اومده بودم کتابخونه کار داشتم. گفتم حالا که تا اینجا اومدم یه محتوا هم از اینجا براتون تولید کنم. نوشتنِ فرهنگ ضرب‌المثل‌ها و عبارات و اصطلاحات کنایی یکی از پیچیده‌ترین بخش‌های فرهنگ‌نگاریه. چون این واحدهای واژگانی بزرگتر از واژه هستند و در مورد مدخل و زیرمدخل کردن اجزاش یه‌جوری باید تصمیم گرفته بشه و ارجاع داده بشه که کاربر سردرگم نشه. مثلاً ضرب‌المثلِ خلایق هر چه لایق رو یه سری فرهنگ‌ها تو قسمت خ و خلایق مدخل کرده بودند، یه سریاشون تو قسمت لایق. بعضیاشونم ارجاع داده بودند به بخش ب و جملۀ به هر کس بر اساس لیاقتش فلان. یه ارجاع هم داشتیم به شعرِ آنکه هفت اقلیم عالَم را نهاد، هر کسی را هر چه لایق بود داد. شرح و توضیحات دهخدا کامل‌تر از بقیه بود و اکثراً فرهنگ‌ها این توضیح رو براش نوشته بودند که وقتی فردی در انتخاب همسر یا چیزی حُسن انتخاب و سلیقه نداشته باشد این ضرب‌المثل را در موردش به‌کار می‌برند.

۱۸ نظر ۱۶ تیر ۰۳ ، ۰۹:۲۴
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

۱۹۷۷- نکوداشت

دوشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ۱۲:۲۳ ب.ظ

امروز ساعت ۱۷ قراره توی تالار وحدت (بغل تئاتر شهر) مراسم نکوداشت دکتر حداد رو داشته باشیم. اگر حوصلهٔ حرف‌های ادبی و فلسفی دارید تشریف بیارید و همراهی کنید. گزارش مراسم رو هم متعاقباً تو همین پست به سمع و نظرتون می‌رسونم.





یادداشت‌های اینستاگرام:

از شش صبح فرهنگستان بودم و حالا اومدم تالار وحدت (تالار رودکی سابق)، مراسم نکوداشت دکتر حداد. یه کم زود رسیدیم و منتظریم بقیه هم برسن و مراسم شروع بشه. تو این فاصله یه عکس یادگاری هم با دکتر ایران کلباسی گرفتم و در مورد تاریخچهٔ این تالار صحبت کردیم.

با ما همراه باشید.


آقای وزیر فرهنگ یه دونه از این تابلوها بهشون هدیه دادن. بعدش سفیر هند صحبت کردن و در پایان خطاب به ایشون گفتن وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد. به نکتهٔ ظریفی اشاره کردن چون وجود دکتر واقعاً نازکه. بعدش دکتر صحرایی، وزیر آموزش‌وپرورش صحبت کردن و به حذف کتاب نگارش و مجدداً برگردوندن این کتاب به مدارس اشاره کردن. یه بنده خدایی هم نیومده بود و نامه فرستاده بود که مجری خوند. پایانِ نامه توفیق روز-افزان مسئلت کرده بود. حالا نمی‌دونم خودش دچار این تصحیح افراطی شده بود یا مجری اشتباه کرد. تصحیح افراطی این‌جوریه که شما می‌بینی تهران رو تهرون می‌گن و نان رو نون می‌گن، میای هر جا اون دیدی تبدیلش می‌کنی به ان که رسمی بشه، ولی کار درستی نمی‌کنی.

رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و دکتر انوری نازنین با لهجهٔ شیرین ترکی و سفیر تاجیکستان با لهجهٔ شیرین‌ترشون هم صحبت کردن. سفیر تاجیکستان در پایان سخنرانیشون گفتن ای بلنداختر خدایت عمر جاویدان دهاد. 

خلاصه‌ای از یه مستند به اسم آقا معلم هم نشون دادن که در مورد دکتر حداد بود و مشتاق شدم همه‌شو ببینم.

همچنان با ما همراه باشید.



در ادامه، استاد غیوری نی زدن و همزمان صدای دکتر حداد که نی‌نامهٔ مولوی رو می‌خوندن پخش شد.


بعد دکتر احمد جلالی از اعضای فرهنگستان که کارشناسی مهندس مکانیک و بعد مثل دکتر حداد فلسفه خوندن و پنجاه‌وشش ساله که (از دورۀ دانشجویی) با ایشون دوست هستن صحبت کردن. گفتن دکتر تو کنکور فلسفه خیلی کمکشون کرده بوده. بخش شوخ‌طبعانهٔ صحبتشونم اونجا بود که گفتن از وقتی دکترو دیدن همین وزن شصت‌کیلویی و هیکلو داشتن. در واقع تکون نخوردن.


بعد خانم مجری به یه تعداد از مهمان‌ها خوشامد گفت؛ از جمله مدیرعامل هولدینگ خلیج فارس. اینجا معادل فارسی هولدینگ رو از دکتر حداد پرسید و ایشونم گفتن می‌تونید بگید شرکت جامع. شرکت نگهدار و شرکت مادر هم گفته شده البته. در پایان مراسم هم یه بار دیگه اسم این مدیرعامل رو آورد و اون موقع گفت مدیرعامل شرکت جامع خلیج فارس. رئیس دانشگاه الزهرا هم اومده بودن. اولین بار بود از نزدیک می‌دیدمشون.


بعد یه شاعر پاکستانی به نام احمد شهریار اومد و در ابتدا عید سعید مباهله رو تبریک گفت. نمی‌دونستم این اتفاق عیده و این عیدو تبریک می‌گن. حالا که دونستم منم تبریک می‌گم بهتون. 

بله؛ عرض می‌کردم. شعر این شاعر پاکستانی چون اشاره‌هایی داشت به آثار و اشعار و کتاب‌های دکتر حداد، و چون من آثار ایشونو نخوندم، زیاد متوجه این اشاره‌ها نشدم ولی تخمین می‌زنم که سی‌چهل‌تا آرایهٔ تلمیح داشت. شعرش با بیتِ من از دیار دهلی‌ام و لاهور... تموم شد.


بعد رئیس فرهنگستان علوم صحبت کردن و بعد دوباره شعرخوانی بود و این دفعه یه خانوم شاعر به اسم سارا جلوداریان از کاشان یه شعر در وصف و مدح دکتر حداد خوند که این بیت‌های آخرش بود:

تو یار مجلس‌آرای زبان فارسی هستی

که عمری پاسداری کرده‌ای این کهنه محفل را

تو آیا فیلسوفی یا ادیبی یا نظام‌الملک

چگونه آورم در نظم این نیکوخصائل را

هم از قرآن‌پژوهانی هم از آزادمردانی

خدا بر گردنت آویخت این زرین حمایل را

تو واعظ نیستی اما کلامت فیض می‌بخشد

مدرس را مهندس را معلم را محصل را

کنار واژه‌ها زانو زدم تا بنویسم 

دو خط از شرح انسانیت حداد عادل را


صحبت‌های دکتر علی‌اشرف صادقی در رابطه با دانشنامه و واژه‌گزینی و هزارواژه‌ها و گروه‌های تخصصی فرهنگستان بود. سهواً گفتن هجده جلد مصوبات منتشر شده که نوزده‌تا بوده در واقع. در رابطه با ویژگی‌های اخلاقی دکتر هم مختصری صحبت کردن.


بعد دکتر موسی اسوار که مترجم متون عربی هستن و عضو فرهنگستانن صحبت کردن. خاطراتی از عربی‌دانی دکتر حداد گفتن. مثلاً اینکه تو یه موقعیتی جملۀ صَدَرَ من أهله وَقَعَ فی محلّه رو از ایشون شنیده‌اند. و تو یه موقعیت دیگه کلّ الصید فی جوف الفرا. تعریف می‌کردن که دکتر حداد یه وقتی تو صحبتشون بیت‌هایی از مُـتَـنَـبّی شاعر عربی هم استفاده کرده. و این شعرو مثال زدن:

وظلـم ذوی القربـى أشــدُّ مضـاضـة على المرء من وقع الحسام المهند. در رابطه با ترجمهٔ قرآن هم صحبت کردن. اینکه ایشون مثلاً تجری رو تو آیهٔ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ برخلاف ترجمۀ معمول و رایج، کف ترجمه کردن نه زیر، چون زیر بهشت ابهام ایجاد می‌کنه و مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ رو مثل ترجمه نکردن و حکایت گفتن و دلیلشو توضیح دادن.


بعد یه حجةالاسلام که شاعر هم بودن اومدن شعر خوندن که بعدش نمی‌دونستیم براش دست بزنیم یا صلوات بفرستیم. ردیف شعرش می‌آید بود. طولانی بود، همین چهارتا رو یادداشت کردم:

شیرین‌دهنان‌اند بر آن چشمه چه بی‌تاب

بر کوه مگر تیشۀ فرهاد می‌آید

ای خون‌جگر از سلسلۀ ماربه‌دوشان

بنگر عَلَم کاوهٔ حداد می‌آید

دلباختۀ همت سرو است چو حافظ

از رنگ تعلق همه آزاد می‌آید 

می‌گفت شبی دست‌خوش تیر ملامت

بوی فرج از نیمهٔ خرداد می‌آید


آخرشم گفت سلام بر تو که مثل بهار، دلخواهی، سلام بر تو که خوبی، محشری، ماهی

مجری هم گفت خوشا به حال شاعران که شاعری بلدند.


در پایان هم دکتر حداد صحبت کردن و یه شعر از جامی خوندن و بعد یه مقالۀ نسبتاً طولانی ولی شنیدنی رو ارائه دادن. بعد با جمعی از بزرگان، بعد هم با نوهٔ پسرشون عکس یادگاری گرفتن. اون چندتای آخر که خانوادگیه، اونا رو از خبرگزاری‌های ایسنا و ایرنا و تسنیم برداشتم. 😅


محتوای اون شعر جامی که خوندن تشکر از ما و شکر خدا بود.

کِای فرازندهٔ این چرخ بلند

وی نوازندهٔ دل‌های نژند


کنم از جیب نظر تا دامن

چه عزیزی که نکردی با من


در دولت به رخم بگشادی

تاج عزت به سرم بنهادی


حد من نیست ثنایت گفتن

گوهر شکر عطایت سفتن


این شعر تو کتاب ادبیات هم هست و من هر موقع از بچه‌ها امتحان می‌گرفتم از معنی کلمات و آرایه‌ها و نقش کلماتش سؤال می‌دادم.


ضمن تشکر از همراهیتون خاطرنشان می‌کنم که این مراسم از شبکۀ خبر هم پخش می‌شد و الان تو تلوبیون هم هست.


دیشب بعد از نکوداشت دوباره برگشتیم فرهنگستان. اینجا ساعت ۹ و ۴۲ دقیقهٔ شبه و اونی که پنج صبح خونه رو به مقصد اینجا ترک کرده بود، هنوز به خانه مراجعت نکرده است.



🔰 محورهای سخنان دکتر حدادعادل در آیین نکوداشت مقام علمی و فرهنگی و ادبی‌اش:

🔸می‌توان به ایران «علاقه» و به اسلام «عقیده» داشت.

🔹عشق و علاقه به استقلال و آزادی ایران با غرب‌ستایی سازگار نیست.

🔸عیب بزرگ فرهنگ غربی حضور نداشتن خدا در زندگی سیاسی و اجتماعی غرب است.

🔹سیاست مانند داربستی است که اهل فرهنگ و هنر بر بالای آن ایستاده‌اند. و به نقش ایوان مشغول‌اند. اگر این داربست از پای‌بست ویران شود، همه‌چیز و همه‌کس فرو می‌ریزد.

🔸اهل فرهنگ به‌جای آنکه از سیاست دوری کنند، باید با ورود به عرصۀ سیاست آن را فرهنگی کنند و از خشونت و بی‌اخلاقی آن بکاهند و تلطیفش کنند.

🔹اگر سیاست‌مداران ما بیشتر کتاب بخوانند و اهل قلم باشند و از تاریخ و فرهنگ و هنر ایران و جهان آگاهی بیشتری داشته باشند، فضای سیاسی کشور ما سامان بهتری پیدا خواهد کرد.

🔸کمبود مدیر در همۀ بخش‌های کشور ما محسوس است، اما کمبود مدیر فرهنگی از همه محسوس‌تر است.

🔹توصیۀ من به معلمان این است که دانش‌آموزان را چنان تربیت کنند که آنها بتوانند در آینده مدیران لایق کشور شوند.

🔸آموزش‌وپرورش را مهم‌ترین نهاد اجتماعی در قوام و دوام یک ملت می‌دانم.

🔹مفیدترین آموزشی که معلمان می‌توانند به دانش‌آموزان هدیه کنند آموختن تفکر است.

🔸اعضای خانوادۀ ما، از پیر و جوان، یا معلم‌اند یا محصل.

🔹از جوانان می‌خواهم به خواندن پیامک‌های دوسطری در فضای مجازی اکتفا نکنند و مخصوصاً از خواندن کتاب‌های تاریخ معاصر ایران غفلت نورزند.

🔸بیگانگان می‌خواهند ما از تاریخ معاصر ایران بی‌خبر باشیم تا آنها بتوانند تاریخ را تکرار کنند.

متن کامل: @HaddadAdel_ir تلگرام و ایتا

۹ نظر ۱۱ تیر ۰۳ ، ۱۲:۲۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)