پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکتر م. س.» ثبت شده است

۱۴۹۷- یلدای نودوسه

شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۰۳ ب.ظ

سال تحصیلی ۹۲ که تموم شد، چهار سالِ تحصیلی منم تموم شد. ولی یه تعداد از واحدای درسیمو هنوز نگذرونده بودم. تو کنکور ارشد هم هنوز شرکت نکرده بودم. روال عادی اینه که اواخر ترم هفت و اوایل ترم هشت کنکور ارشد بدی و چهارساله تموم کنی، ولی من تصمیم گرفته بودم یه سال بیشتر تو شریف بمونم. از اونجایی که احتمال می‌دادم ارشد برق اونجا قبول نشم یه درس اختیاری از ارشد و دکتری برداشتم که آرزوبه‌دل نمیرم. کارشناسیا می‌تونستن از این کارا بکنن. یه استاد معارف هم بود که اونم شریفی بود. دوستش داشتم. با اینکه بیست واحد عمومی و معارفمو کامل گذرونده بودم، سال آخر رفتم لیستو چک کردم و هر چی اون استاد ارائه کرده بودو برداشتم. سه واحد آموزش خط پهلوی از مرکز زبان هم برداشتم. ولی دیگه اجازه نداشتم تو خوابگاه از واحدهای چهارنفره و پنج‌نفره استفاده کنم. باید بهشت رو ترک می‌کردم به مقصد واحدهای شش‌نفرۀ بلوک ۱۳ که گفته بودن شده هفت‌نفره. هم‌اتاقیام خیلی ناراحت بودن از این بابت. پیدا کردن هم‌اتاقی جدید هم برای اونا سخت بود هم برای من. اون سال چون می‌خواستم کنکور ارشد بدم، نیاز به آرامش و سکوت داشتم. برای همین یه مدت فکر خونه گرفتن به سرم افتاد. ولی گزینه‌های مناسبی برای هم‌خونه‌ای پیدا نکردم. یادمه اون سال بابا می‌گفت دویست سیصد تا ظرف یه‌بارمصرف بگیرم که توی اونا غذا بخوری که وقتت برای شستن کاسه بشقاب هدر نره و راحت برای کنکور بخونی. دلم برای محیط‌زیست سوخت و نذاشتم چنین کاری بکنه. تابستون ۹۳ همه‌ش ذهنم درگیر این بود که خونه بگیرم یا برم بلوک سیزده. اگه خونه بگیرم، با کی بگیرم و اگه برم بلوک سیزده با کیا هم‌اتاقی بشم. نگار و نرگس و مژده هم پنج‌ساله بودن. ولی چون نگار دورشته‌ای کامپیوتر بود و نرگس دورشته‌ای فیزیک، قانوناً می‌تونستن تو واحد خودشون بمونن. ولی من و مژده باید واحدامونو تخلیه می‌کردیم و می‌رفتیم بلوک ۱۳. یادم نیست مژده کجا رفت و با کیا هم‌اتاقی شد. به‌نظرم مرخصی گرفت که برای کنکور ارشد بخونه. منم بی‌خیال خونه گرفتن شدم و با الهه و راضیه و متین و سه نفر دیگه که اونا هم مثل من سال پنجم بودن به توافق رسیدم و اسباب‌کشی کردیم واحد ۱۴۳. این واحد همون واحدی بود که براشون جلسۀ توجیهی گذاشتم و بهشون گفتم از سؤال جواب دادن خوشم نمیاد. مثل ۱۴۴، U شکل بود. فرقش با ۱۴۴ این بود که در ورودی و سرویس بهداشتی و تختا تو سر سمت راستِ U بودن و آشپزخونه و جایی که درس می‌خوندیم سر سمت چپ U. میز ناهارخوری و بالکن هم تقاطع دو سر U بود. کنکورم بهمن‌ماه بود و این چهار ماهی که با این شش نفر بودم به درس خوندن گذشت. سال‌های قبلشم همه‌ش درس می‌خوندم، ولی اون سال چون تصمیم گرفته بودم همزمان تو چند تا کنکور ارشد شرکت کنم، شب و روزمو به هم دوخته بودم و بی‌وقفه درست می‌خوندم. برای کنکور برق می‌خوندم، برای کنکور زبان‌شناسی می‌خوندم، برای مهندسی پزشکی می‌خوندم. علاوه بر کارت خودم، با کار دوستامم از کتابخونه کتاب می‌گرفتم و تراکتوروار! می‌خوندم. یادم نیست اونجا تو واحد ۱۴۳ چی گذشت بر من و عملکرد هم‌اتاقیام چجوری بود که بهشون گفتم بعد از کنکورم از اینجا می‌رم یه جای دیگه. واقعاً یادم نیست. حتی یادم نیست کی کجا رو کدوم تخت می‌خوابید و حتی وقتی به این فکر می‌کنم که هفت نفر بودیم و شش تا تخت داشتیم یادم نمیاد کی رو زمین می‌خوابید. همین یادمه که تخت من بالای تخت راضیه بود. یادمه الهه هم مثل من تمیزی رو دوست داشت و مخصوصاً روی تمیزی سرویس بهداشتی حساس بود. چون بقیه حاضر نمی‌شدن پول بدیم بیان تمیز کنن، الهه می‌گفت خودم سرویسا رو تمیز می‌کنم. نامبرده الان امریکاست. می‌گفت تو رزومه‌م باید بنویسم یکی از تخصصام هم تمیز کردن سرویسه. منم بشور بساب آشپزخونه رو بر عهده داشتم. چون منم روی تمیزی گاز و یخچال و سینک حساس بودم. ولی یادم نیست بقیه چی کار می‌کردن. لابد اونا هم جارو می‌کردن. تو این چهار ماه، فکر کنم دو بار اساسی از این حرکتا زدیم. من انقدر که با سر و صدا مشکل داشتم با کثیفی و بی‌نظمی مشکل نداشتم. سر و صداشون زیاد بود. نه می‌تونستم خوب بخوابم، نه خوب درس بخونم. من آدم آرومی‌ام و اونا بمب انرژی بودن. بهشون گفته بودم که بعد از کنکور می‌رم از اینجا. وقتی یکی میره، بازماندگان باید جایگزین پیدا کنن، وگرنه هزینۀ اون فرد می‌افته گردن اونا. حالا یه عده خوشحال هم میشن اگه هم‌اتاقیشون بره. جاشون بازتر میشه. ولی یه عده ناراحت میشن. چون هزینه‌شون بیشتر میشه. وظیفۀ من بود که تصمیمم رو باهاشون در میان بذارم تا اگر قراره کسی رو بیارن زودتر اقدام کنن. کجا قرار بود برم؟ نمی‌دونم. بعد از ۹ ترم، حوصلۀ مذاکره و آشنا شدن با آدمای جدیدو نداشتم. ولی تحمل اونجا رو هم نداشتم.

یلدای ۹۳، یادم نیست هم‌اتاقیام رفته بودن خونه‌شون و نبودن یا من نخواستم باهاشون باشم. از یلدای اون سال این عکسو دارم. عکس میز یلدای اتاق نگار و نرگس ایناست. تو همون واحد ۷۴ای که سال ۹۰ اونجا بودم. بعد از ما اینا اومدن اینجا ساکن شدن. اون شب کیک درست کردم و انار دون کردم و یلدا رو اون سال با نگار و نرگس گذروندم نه با هم‌اتاقیام.

اینم پستی که اون موقع تو وبلاگم گذاشتم (چون لینک پستای ۹۳ به بعدو بلاگفا خورده، از pdf مطالب عکس گرفتم).

حالا من اگه بخوام کوئیز بگیرم و ازتون بپرسم کیکی که شب یلدای ۹۳ برای نگار و نرگس اینا درست کردمو قبلاً کجا دیدید چی می‌گید؟ من هر سؤالی تو امتحان بدم، مطمئن باشید جوابش تو جزوه‌تون هست. پس جزوه‌تونو ورق می‌زنید و به تاریخ انتشار پستی که تو این پست ازش یاد شده دقت می‌کنید و می‌گید عه، این همون کیکِ دم‌کنیِ مزیدیه؟ :))


۹ نظر ۲۹ آذر ۹۹ ، ۲۱:۰۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

566- لاتقربوا

سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۴ ب.ظ

اوایل دوره کارشناسی تفسیر قرآن داشتم

استادمون لیسانس مهندسی داشت و اتفاقاً شریفی هم بود و بعداً الهیات خونده بود

یادمه یه جلسه اومد پای تخته رابطه نیروی الکتریکی بین دو جسمو نوشت و


\mathbf{F}_{21}= {1 \over 4\pi\varepsilon_0}{q_1 q_2 \over r^2}\mathbf{\hat{r}}_{21} \


رابطه شعاع و فاصله رو با افزایش نیرو نشون داد و بعدش آیه‌هایی که با لاتقربوا شروع میشدن رو خوند و گفت خدا تو قرآن یه جاهایی میگه فلان کارو انجام بده فلان کارو انجام نده، ولی یه جاهایی میگه با شناختی که ما از تو داریم می‌دونیم به فلان کار نزدیک بشی دیگه از دست رفتی دست خودت نیست اینطوری خلق شدی انتظاری جز این هم نداریم ذاتت همینه؛ پس نزدیک نشو

از اونجایی که من اگه حرف نزنم ممکنه بگن لاله، یادمه دستمو بلند کردم گفتم من از خودم و آدمایی که باهاشون ارتباط دارم مطمئنم و حدود رو رعایت می کنیم؛ گفت خوبه برق می‌خونی و می‌دونی EMF چیه؛ گفت قوی‌ترین میدان‌های الکترومغناطیسی به خطوط فشارقوی برق مربوط می‌شن؛ برای همین برای این تاسیسات و تجهیزات و دکل‌ها قوانین و حدود و حریم‌های خاصی تعریف شده و اصن یه موقع‌هایی نزدیک شدن به این پست و دکل‌ها هم آسیب و خطر داره

بعدش پرسید بازم از خودت مطمئنی؟

گفتم: حتی لاتقربوا به سلام و احوالپرسی و جزوه گرفتن و دادن؟

گفت: سلام کردن اولین مرحله برای ارتباط سالم بین دو انسان سالم هست ولی

حضرت علی به همه سلام می‌کرد ولی کراهت داشت به زنان جوان سلام کنه

می‌خواستم بحث رو ادامه بدم ولی ندادم؛ چون فکر می‌کردم حق با منه؛

الان این جوری فکر نمی‌کنم

پشیمون نیستم؛ چون اشتباه یا کار بدی نکردم که پشیمون باشم

ولی دیگه مثل قبل فکر نمی‌کنم؛ دیگه فکر نمی‌کنم حق با من باشه...

قرآنمو گذاشتم کنار لپ‌تاپم و هر از گاهی وسط کارام برمی‌دارم یکی دو آیه‌ای می‌خونم

یه آیه‌ای دیدم و یاد اون روز افتادم

بگذریم...

استاد عربی‌مون گفته امتحان پایانترممون اُپن بوکه و می‌تونیم قرآنی که باهاش راحتیمو ببریم سر جلسه

نمی‌دونم به چه دردمون قراره بخوره

شاید به خاطر ترجمه‌اش میگه

یادمه بچه که بودیم، بچه‌ها کتاب دینی و قرآنشونو میذاشتن زیر ورقه‌های امتحانیشون که 20 بگیرن

منم فکر می‌کردم این کار بی‌احترامیه و هر کتابی جز قرآن و دینی می‌ذاشتم زیر برگه امتحان


یکشنبه آخرین جلسه‌ایه که عربی داریم و 

حس می‌کنم دلم قراره خیلی خیلی خیلی برای استادمون تنگ بشه

کلی اشکال اسپانیایی دارم و احتمالاً یکشنبه برم ازش بپرسم (از سمت چپ، سومی)

برای خودمم عجیبه که استاد عربیمون چه جوری اسپانیایی بلده؛ حتی فرانسوی هم بلده

۲۴ آذر ۹۴ ، ۲۰:۳۴
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

چند روز پیش آقا یا خانم "بدمست" برای یکی از پست های zizigolu یه کامنتی گذاشته بود

که با اینکه نه پست و نه کامنت هیچ ربطی به من نداشتن, 

ولی نیست که کامنتارم می‌خونم و شیخ هم هستم!!! قول داده بودم بعداً جواب بدم! 

الان بعدنه 

ایشون گیر داده بودن به خطبه‌ی 80 نهج‌البلاغه که: 


مَعاشِرَ النّاسِ!!! إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الاْیمَانِ، نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ، نَوَاقِصُ الْعُقُولِ

فَأَمَّا نُقْصَانُ إِیمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَالصِّیَامِ فِی أَیَّامِ حَیْضِهِنَّ، 

وَأَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَیْنِ مِنْهُنّ کَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ، 

وَأَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِیثُهُنَّ عَلَى الاْنْصَافِ مِنْ مَوارِیثِ الرِّجَالِ؛ 

فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ، وَکُونُوا مِنْ خِیَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ، 

وَلاَتُطِیعُوهُنَّ فِی المَعْرُوفِ حَتَّى لاَ یَطْمَعْنَ فِی المُنکَرِ.


ترجمه خطبه اینه که:

اى مردم، زنان از نظر ایمان و ارث و عقل ناقصند. 

اما نقصان ایمانشان به اعتبار معاف بودن از نماز و روزه است.

نقصان بهره‌شان به اعتبار اینکه سهم ارث آنان نصف سهم ارث مردان است. 

نقصان عقلشان، به اعتبار اینکه شهادت دو زن برابر شهادت با یک مرد است. 

از بَدان آنان بترسید، و از خوبانشان بر حذر باشید

و در امور پسندیده از آنان پیروى نکنید تا در اعمال ناشایسته طمع پیروى نداشته باشند.


خب... الان من روی منبرم و هیشکی هیچی نگه تا حرفم تموم بشه... 

فمینیست‌ها و اتئیست‌ها و لیبرالیست‌ها و مارکسیست‌ها و راشیتیست ها 

و کلاً ایست‌ها مجلس رو ترک کنن 

که شیخ اعصاب بحث و جدل متعصبانه رو نداره و هدفمون اینه که منطقی بحث کنیم! 

اونایی ام که کلاً از دین و ایمان پرتن, وقتشونو تلف نکنن؛ به دردشون نمیخوره!  

یه کم هم محبت کنید مهربون تر بشینید اونایی که بیرون موندن هم بیان تو و

سر و صدا نکنید که صدام به اون عقبیام برسه


جلسه آخر درس حقوق سیاسی و اجتماعی در اسلام, ینی همین یه ماه پیش, 

استادمون (خانم س.) این خطبه رو در راستای حقوق زن مطرح کرد و 

گفت حالا که جلسه آخره, بذارید برای اولین و آخرین بار هم که شده 

با عقل و منطق و استدلال بشینیم این خطبه رو تحلیل کنیم! 

خطبه ای که سال هاست فمینیست ها پتک کردن و میکوبن تو سرمون 

که اینم از علی و نهج البلاغه تون که زن رو ناقص خطاب میکنه و 

میگه از زنان دوری کنید و باهاشون مشورت نکنید و غیره!


ببینید! نهج البلاغه یه کتابیه که توش خطبه‌ها و نامه ها و احادیث

و جملات حکیمانه حضرت علی رو نوشتن. 

کی نوشته؟ خودش؟ 

نه!!! 

آقای سید رضی در سال فلان هجری تصمیم میگیره برای درس بلاغت یه کتاب بنویسه 

که اونایی که بلاغت میخونن این جزوه رو بخونن و بلاغت یاد بگیرن! 

ایشون میاد میبینه حرف های حضرت علی خیلی بلیغ ه 

ینی رسا و شیوا و مناسبه برای همون درس بلاغت, 

برای همین تصمیم میگیره برخی! دقت کنید برخی سخنان و نامه ها 

و خطبه ها و آثار حضرت علی رو گزینش کنه!

اسم کتابم میذاره نهج البلاغه و از اونجایی که هدفش بیشتر بلاغت و زیبایی متن بوده! 

دیگه به رفرنس ها دقت و اهمیت نمیده, نه که کلاً رفرنس نداشته باشه هاااااااااا 

ولی خب هدفش همون بلاغت بوده که اسم کتابم میذاره نهج البلاغه

حالا بعداً یه بنده خدای دیگه ای پیدا میشه و رفرنس هارو پیدا میکنه و 

همه ی نامه ها و خطبه هارو میذاره کنار هم و یه کتاب تهیه میکنه

که حجمش 4 برابر حجم نهج البلاغه ی سید رضی هست و 

اسمشو میذاره "تمام نهج البلاغه" که خب معمولاً افراد متخصص و شیوخ کبیر!!! 

این کتاب "تمام نهج البلاغه" رو دارن و 

عوام الناس همون نهج البلاغه سید رضی رو دارن تو خونه هاشون, 

یه عده هم که اصن نهج البلاغه ندارن تو خونه‌شون... 

نچ نچ نچ نچ.. خدا همه‌ی گمراهان رو به راه راست منحرف کنه, ان شاء الله! 


حالا بریم سراغ این خطبه!

در راستای این خطبه! ملت چند دسته میشن, 

یه عده میگن این فرمایش! فرمایش حضرت علی هست 

و ایشون فرمودند زن ناقص هست و بله ناقص هم هست و شر هم هست 

و بپرهیزید که خب ما با این دسته از عزیزان کاری نداریم!

یه عده‌ی زیادی هم میگن آره این خطبه از حضرت علی هست, 

ولی منظور ایشون این نبوده که زن ناقصه و نقص به معنی عیب نیست 

و ناقص العقل به معنی نفهم نیست. 

این عده از عزیزان میگن عقل در ادبیات عربی ینی زانوبند شتر! 

ینی یه چیزی که باهاش پای شتر رو میبندند 

که یهو یه کاری نکنه که پشیمونی به بار بیاره! حالا اگه میگیم مرد عاقل هست و زن نیست, 

به این معنیه که مرد انگار این سیستم کنترلی زانو بنده رو داره و زن نداره! 

ینی چون زن این سیستم عقل یا زانو بند شترش نقص داره هیجانی تصمیم میگیره 

و بعداً هم پشیمون میشه, البته نه که مردا این جوری نباشنااااااااااا, 

ولی خب داریم حالت کلی رو بررسی می‌کنیم و کاری به استثنائات نداریم 

منبع حرفام بحثی بود که تو کلاس داشتیم و لینک مرکز پاسخگویی به مسائل دینی هست.


یه عده هم هستن مثل استادمون, یا حتی خود من 

که نه فقط این عبارت ناقص العقل بلکه کل خطبه رو از نظر محتوا و رفرنس بررسی میکنن 

و به این نتیجه میرسن که اولاً مستندات این خطبه قوی نیست, 

به هر حال داستان برمی‌گرده به هزار و چهارصد سال پیش و 

اون موقع هم مثل الان بعضیا دلار و دینار میگرفتن که حدیث جعل کنن و خاطره تعریف کنن 

(مثل بعضیا که بعضیارو تو خواب می‌بینن و هی از بعضیا خاطره یادشون می‌افته و 

هی میان میرن رو منبر و هی خاطره تعریف میکنن)

پس, از نظر رفرنس و مستند بودن باید شک کنیم!

مثلاً حدیث غدیر و ثقلین هزار تا رفرنس دارن ولی این خطبه این جوری نیست!

ثانیاً اصن بیاید فرض کنیم حضرت علی همچین حرفی زده و بعدش محتواشو بررسی کنیم! 

به نظرتون انگیزه اش چی بوده و منظورش یه عده خاص بوده یا کلی گفته!!!؟

در این راستا عرضم به حضورتون که 

این خطبه برمی‌گرده به حوادث بعد از جنگ جمل 

که باعث و بانیش عایشه بانو و دار و دسته اش بوده 

و منظور حضرت علی هم مسببین این جنگ بوده و بگذریم...


حالا از نظر محتوا چه جوری رد میشه؟! منبع حرفام حرفای استاده و این لینک 

ولی این لینکه به صراحت رد نکرده ولی استادمون با صراحت رد کرد و ما هم قبول کردیم!

بر اساس این خطبه, زن‌ها ایمانشون ناقصه , عقلشون ناقصه, بهره شون هم ناقصه 

و در ادامه میگه ایمانشون ناقصه چون همیشه نمیتونن عبادت کنن, 

مثلاً آقایون کل سال رو میتونن نماز بخونن و روزه بگیرن ولی خانوما نمیتونن 

و کمتر عبادت میکنن پس عبادتشون ناقصه!!!

که خب اولاً کمیت در عبادت مطرح نیست و کیفیت مهمه

(همون یه ساعت تفکر و 70 سال عبادت نشون میده کیفیت مهم تره), 

تازه مگه زن دست خودشه! بهش میگن نخون نمیخونه دیگه! والا!!! 

تازه اگه تعداد و کمیت نمازها مطرح باشه, زن زودتر به سن تکلیف میرسه و

6, 7 سال بیشتر از مرد عبادت میکنه!

والا!!!

این از این!

بریم سراغ اون قسمتی که میگه زن از نظر بهره‌مند شدن از ارث و دیه و ... ناقصه

نمی‌خوام وارد بحث ارث و دیه بشم 

ولی بحث جلسه قبل از حقوق زن, حقوق اقتصادی بود 

که اونجا این مساله مطرح شد که مرد و فقط مرد موظف به تامین مخارج خانواده اش هست 

و زن موظف نیست و مرد برای تامین همین هزینه ها باید از سهم الارث و 

هر چی که بهش میرسه استفاده کنه ولی درآمد زن مال خودشه و هیچ بایدی وجود نداره 

که این سهمو ازش بگیرن, پس دو برابر بودن سهم مرد, یه جور کمک اقتصادی هست 

که زیر فشار مالی له نشه بدبخت فلک زده!!! 

تااااااااااااااازه, سهم ارث زن, همیشه نصف مرد نیست, 

مثلاً اگه بچه بمیره, به مامان و باباش ارث یکسانی میرسه, یا به خواهر و برادرش!

به هر حال وکیلم نباشم, بچه وکیل که هستم!!! والا!!!  

البته بابا با اینکه حقوق خونده ولی هیچ وقت رسما وارد حیطه وکالت نشد و 

به تعلیم و تربیت پرداخت! ینی من الان بچه معلم ترم تا بچه وکیل! 

کلاً تغییر رشته تو خون ماست! و این یه مشکل ژنتیکیه که بابا تجربی خونده 

بعد رفته لیسانس حقوق گرفته و وارد آموزش پرورش شده, 

یا داداشم که از تجربی به مهندسی کامپیوتر رسید 

یا خودم که از برق به فرهنگستان زبان و ادب فارسی راه پیدا کردم 

چی داشتم می‌گفتم؟

خب چرا میپرید وسط حرفم آخه!!!

یادم رفت چی داشتم می‌گفتم...

آهان

در مورد اینکه چرا شهادت 2 زن مساوی یه مرده, خدایی این دیگه فخر و افتخار داره آخه؟!!! 

نمیدونم تا حالا شهادت دادین یا نه.. ولی آیا میدانید اگه جرم ثابت نشه 

یا برعکسش ثابت بشه همینایی که میان شهادت میدن چه جوری مجازات میشن؟ 

الکی که نیست شهادت دادن! اتفاقاً به نفع خانوما هم هست؛ 

ینی احتمال مجازات شدنشون در صورت تایید نشدن شهادتشون 

به خاطر تعداد بیشتر شهادت دهندگان کمتر هم میشه!

من فهمیدم چی گفتم اگه نفهمیدین این قسمتشو بعداً بپرسید بیشتر توضیح بدم 

ولی همینو گوشه ذهنتون داشته باشید که شهادت دادن ریسکه! 

تکلیفه!!! و لازمه اش اینه که طرف احساساتی نباشه


ماه رمضونم هست... میدونم خسته شدید و دلتونم نمیاد مجلس تورنادو رو ترک کنید... 

سریع میرم سراغ بخش آخر خطبه که میگه از زنان بد بپرهیزید که خب اوکی! 

هر آدم عاقلی از بدی و آدمای بد پرهیز میکنه, از مرد بد هم باید پرهیز کرد... 

ولی از حضرت علی بعید نیست بگه کلاً از خانوما پرهیز کنید از خوباشونم بپرهیزید و 

حرفشونو گوش ندید؟! دیگه نمیخوام حضرت فاطمه و مادرشون حضرت خدیجه رو مثال بزنم 

ولی وقتی میگن یه حرفی از فلانیه, باید به محتوای حرف هم توجه کنیم 

که کی گفته و آیا میتونه این حرفو فلانی بگه یا نه! 

تازه خود قرآن گفته مردان مومن و زنان مومن موظف به امر به معروف و نهی از منکرن, 

پس چرا باید حضرت علی بیاد بگه اگه به کار خوب هم تشویق کردن حرفشونو گوش ندید!!!


خب دیگه! سخنرانی تموم شد... پاشید برید خونه هاتون منم ادامه پایان نامه رو تایپ کنم


۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۷
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

افتخار اینو داشتم که این خانم س. هر درسی از مرکز معارف ارائه داده بردارم و

با 20 پاس کنم و 

امروز من آخرین کسی بودم که برگه امتحانو تحویل دادم

60 دقیقه وقت و 9 تا سوال تشریحی

سوال اول و دوم هر کدوم, 4 قسمت داشتن و سوال آخر 5 قسمت

ینی در کل 18 تا سوال بود

3 برگه ی A4 جواب نوشتم و دری وری اضافی, نمره منفی داشت

حس می‌کردم روی منبرم 

اون آخرا دستم از کار افتاد و حس کردم که دیگه دست چپم باز سکته کرد!

مراقب امتحانم که یه دیقه دندون رو جیگر نمی‌ذاشت ببینم چی دارم می‌نویسم

هی میگه خانوم پاشو برگه تو بده

همه اش دو دیقه تاخیر داشتما, ینی 62 دقیقه طول کشید کلاً

ایشالا اینم از آخرین 20 مرکز معارف 


بعد از امتحان, بردم تحقیقم (نامه 53 نهج البلاغه) رو بدم به استاد

پرسید این چندمین درسیه که با من داشتی؟

خندیدم گفتم دیگه آخری بود 

در مورد ارشد و برنامه هام حرف زدیم و

دلم براش تنگ میشه...


و تشکر می‌کنم از مسئولین پست کشور که هزینه ارسال شناسنامه از تهران به تبریز 8 تومن و برگشت 6 تومنه, هر جوری استدلال می‌کنم متوجه نمیشم چرا!!!



دلم برای خط بابام تنگ شده بود

بچه که بودم می‌بردم بابا اسممو رو کتابام بنویسه

همیشه می‌گفتم صفحه اول دفترام به نام خدا بنویسه

هنوزم فکر می‌کنم بابا خوش خط تر از منه


و تشکر خییییییییییییییلی ویژه تر از مسئولین بانک ملی و

اعصاب نداشته‌ی خودم که مثل گوشت چرخ کرده, لهه (lehe)

همون طور که ملاحظه می‌کنید, 5 تومن بابت آبونمان دریافت SMS کم کرده

خب دستش درد نکنه

اتفاقاً خودم رفته بودم ثبت نام کرده بودم که دریافت و پرداختامو SMS کنه

ولی خب یه بار SMS دادی فهمیدم دیگه!

اصن, دو بار! سه بار!

نه دیگه هر نیم ساعت یه بار!!!


نتیجه اش شد این: تا عبرتی باشد برای سایرین 

۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

متاسفانه این جزوه‌مو هفته پیش نیمی از دانشگاه گرفته کپی کرده و من تازه امشب, شب امتحان که تورق می‌کردم, فهمیدم امر رو با عین نوشتم. عمیقاً برای خودم و جامعه زبانشناسان متاسفم



پ.ن: اگه سایر نکات جزوه هم نظرتونو جلب کرده, بمونه برای بعد

اینکه جنین انگل است و مادری ضد آزادی است و باروری ماجرای غم انگیز و ...

اینا نظر رهبر فمنیست هاست که اسمشم بمونه برای بعد

بعداً میرم رو منبر, توضیح میدم

پ.پ.ن: خوشحالم که این درسو به عنوان درس اختیاری برداشتم

ولی هنوز لای جزوه رو باز نکردم

ینی باز کردم عکس گرفتم بستم

خب جزوه ای که خودم نوشتم, چیشو بخونم آخه!

والا

ینی یه همچین اعتماد به نفسی دارم من

۱۸ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۱۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

افتخار اینو داشتم که خانم س. هر درسی از مرکز معارف ارائه داده بردارم و

با 20 پاس کنم و 

چیزی که الان ذهنمو درگیر کرده پروژه درس حقوق اسلامیه

تا فردا باید 5 صفحه در مورد حکومت اسلامی بنویسم

باید نامه 53 حضرت علی به آقای مالک اشتر رو تحلیل کنم و 

با خط خودم و نه تایپ تحویل بدم

در این راستا, من الان باید راجع به همچین چیزایی قلم فرسایی کنم:



نتیجه تفکراتم رو ذیل همین پست به سمع و نظرتون می‌رسونم

ولی چون قرار نیست تایپ کنم, عکس می‌گیرم از دست‌خط مبارکم!


اون وقت میگن چرا توریست کم میاد ایران! ببینین این خانوم توریست که سن و سالی ازشون گذشته رو چه مقنعه ای دادن سرش کرده؟ آدم فکرمیکنه کلاس اولیه داره میره جشن شکوفه ها 

ولاااا!!!



ذیل نوشت!!!


عکس عنوان تحقیق

عکس صفحه اول تحقیق

عکس صفحه دوم تحقیق

عکس صفحه سوم تحقیق

عکس صفحه چهارم تحقیق

عکس صفحه پنجم تحقیق

۱۷ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۵
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)