پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکتر ب. ص.» ثبت شده است

۱۶۰۶. من تو را دوست دارم

يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۰۶ ق.ظ

چند سالی هست که تو یه گروه تلگرامی عضوم که اغلب اعضاش یا نویسنده و ویراستارن یا تحصیلاتشون مرتبط با این حوزه هست. پارسال یکی از اعضای همین گروه بحث «کراش» رو پیش کشید و صحبت‌ها در راستای معنای این واژه پیش رفت. نوشته بود اصطلاح «کراش داشتن» نوواژۀ دهۀ هفتادی‌ها و هشتادی‌هاست. «روت کراش دارم» یعنی بهت نظر دارم، عاشقتم، گیرتم، مخاطب خاصمی و زیر نظرت گرفتم. این واژه‌ و واژه‌های مانند آن، جزو واژه‌های زبان مخفی‌اند. زبان مخفی، زبان گروه خاصی از جامعه است. زمانی که این افراد می‌خواهند به‌صورت پنهانی به نکته‌ای اشاره کنند از واژه‌هایی بهره می‌برند که معنایش پنهان است. دو جوانی را در نظر بگیرید که در جمعی نشسته‌اند و برای اینکه بزرگ‌ترها متوجه حرفشان نشوند از واژه‌های رمزی بین خودشان استفاده کنند. کراش داشتن نیز از جملۀ این واژه‌هاست. گویا حافظ هم کراش داشته است که واژۀ «به‌چشم‌کردن» را در بیت «به‌چشم کرده‌ام ابروی ماه‌سیمایی، خیال سبزخطی نقش بسته‌ام جایی» به‌کار برده است. یکی دیگر از اعضا نوشت به‌نظرم این «نهانی به کسی نظر داشتن» در شعر حافظ هم کم از «کراش داشتن روی کسی» نیست. «گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم، که نهانش نظری با منِ دل‌سوخته بود». همین جا بود که من این «زارَت» رو زارت (به سکونِ حرف ر) خونده بودم. دیگری جواب داده بود اخیراً جایی جملۀ «روش کراش دارم» رو شنیدم که گرته‌برداری از have a crush on somebody است. به‌معنای عاشق کسی بودن،‌ خاطرخواه کسی بودن (معمولاً به‌معنای عشق قوی اما کوتاه‌مدت و گذرا) است. او در ادامه این مسئله رو از پنج زاویه بررسی کرده بود و یکی هم در جوابش نوشته بود دوتا کلمۀ دیگه هم که خیلی میگن اِکس، یعنی کسی که قبلاً باهم دوست بودند حالا جدا شدند (اکسم بم زنگ زد) و جاج نکن، یعنی قضاوت نکن است. در جواب او هم نوشتند «غرب‌شیفتگیِ ما ایرانی‌ها چه‌ها که نمی‌کند.». آقای مدیر گروه هم از کراش داشتن و مکروش بودن! نوشت و گفت نوواژۀ داغ این روزهای دهه‌هفتادی‌هاست. بعد گروه کراش‌یابی دانشگاه علامه رو معرفی کرد تا بریم و از نزدیک مثال‌هاشو ببینیم. من هم به‌عنوان یک عدد دهه‌هفتادیِ متمایل به شصت ساکت نشسته بودم و بحث رو دنبال می‌کردم و با دیدن پست‌های اون گروه کراش‌یابی دانشگاه علامه فکّم چسبید به زمین. هدف گروه این بود که ملت به‌صورت ناشناس، کراششونو توصیف کنن و کراش بفهمه اونو می‌گن و بعد به هم برسن. شگفتا!!!. بعد بحث معادل فارسی کراش پیش کشیده شد. داشتند در مورد «نهان‌شیدا» صحبت می‌کردند. یک بیت هم از حافظ مثال زدند: «مرا بهتر همان باشد که پنهان عشقِ او ورزم، کنار و بوس و آغوشش، چه گویم چون نخواهد شد». بعد یکی اومد و نوشت اصولاً «شیدایی» پنهان نیست. شیدایی آشکار و پیداست. دیگری پرسید عشق ورزیدنِ پنهان چه فرقی با شیدایی دارد؟ جواب داده بودند که ممکن است کسی عاشق باشد و آن را پنهان کند و دیگران هرگز از حالش باخبر نشوند؛ اما شیدایی گونۀ آشکارشده و رسواشدۀ فرد عاشق است، به‌گونه‌ای که دیگر نمی‌تواند آن را پنهان کند. یکی از اعضا که اون موقع نمی‌شناختمش و حالا استاد کارگاه نگارش و ویرایشِ روزهای یکشنبه‌ست (امروز هم آخرین جلسۀ این کارگاهه) نوشت «دقت کنید که این اصطلاح، انگلیسی‌اش متعلق به گونۀ گفتاری یا غیررسمی است، بنابراین معادلِ فارسی‌اش هم باید واژه یا اصطلاحی گفتاری و غیررسمی باشد. واژۀ «نهان‌شیدا» کاملاً رسمی و حتی ادبی است و از این لحاظ مناسب نیست. خودمان هم می‌دانیم که مصرف‌کنندگانِ چنین اصطلاحی نوجوانان و جوانان هستند، نه نویسندگان و ادیبان. پس بگذاریم خودِ نوجوانان و جوانان درباره‌اش تصمیم بگیرند.». من موافق بودم با این نظر. البته با واژۀ نهان‌شیدا هم موافق بودم. یکی هم نوشت ما در فرهنگ نوجوانانه (تینیجری) معنای دیگری از آن دیده‌ایم. کراش در فرهنگ نوجوانان ایران حداقل، عشق و دلسپردگیِ عمیق نیست. علاقه‌مندیِ کوتاه‌مدت و با دلایل بسیار سطحی است، یعنی چیزی در طرف نیافته‌اند که به ظن خودشان، در دیگران یافت می‌نشود! هر وقت می‌گویند «روی فلانی کراش زدم/ دارم» خودشان می‌دانند زودگذر است و به مویی بند است! حتی برخلاف دلبستگی که فرد میل بسیار به وصال یار دارد، در کراش چنین انتظاری ندارد.

نقطۀ اوج و پایانی این بحث‌ها شاید بازنشر پستی از کانال چهرازی بود، که «کراش به دلبر به ‌دست نیامده اطلاق می‌شود. به دلبری که تو هر چقدر دوستش داری، او همان‌قدر یا خبر ندارد، یا دارد و دوستت ندارد. هر چقدر در خیال توست و با او حرف می‌زنی، همان‌قدر او بودنت را عین خیالش نیست و هیچ نیازی به حرف زدن با تو نمی‌بیند. به دلبری که هر چقدر عاشقش هستی و دوست داری با تو باشد او همان‌قدر دوست دارد با کسی جز تو باشد. معانیِ دیگری هم دارد: له‌ شدن، خرد شدن، و با صدا شکستن. به‌نظرم عجیب هر سه‌ تایش درست است. خصوصاً آخری.».

یک دوستی هم دارم که متن‌های قشنگی رو استوری می‌کنه. اون روز اینو استوری کرده بود:


۱۹ نظر ۲۴ مرداد ۰۰ ، ۰۶:۰۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

اولین مواجهۀ من با صفحه‌کلید و تایپ برمی‌گرده به سال ۸۵. از اون موقع شروع کردم به نوشتن و تا سال ۹۳ که درگیر پایان‌نامۀ کارشناسی شدم، نمی‌دونستم نوشتن آداب داره. تا اون موقع حتی اسم نیم‌فاصله هم به گوشم نخورده بود چه برسه به اینکه رعایتش کنم. وبلاگم هم بی‌قاعده می‌نوشتم. کم‌کم قواعد ویرایش رو از این‌ور و اون‌ور یاد گرفتم و هر جا برام سؤال پیش اومد که فلان چیزو چجوری بنویسم به دستور خط فرهنگستان و شیوه‌نامۀ مؤسسۀ ویراستاران مراجعه کردم.

قواعد نگارش و ویرایش، مثل احکام دینه که هر فقیهی فتوای خاص خودشو داره و هر کسی به مرجع تقلیدش رجوع می‌کنه ببینه اون چی گفته. اصولش مشترکه ولی فروع، سلیقه‌ایه. مثلاً تو بعضی از شیوه‌نامه‌ها قبل از علامت "(" فاصله می‌ذارن و تو بعضی از شیوه‌نامه‌ها نمی‌ذارن و پرانتز رو به کلمۀ قبل از کمانک! می‌چسبونن. من شخصاً پیروِ اون مکتبی هستم که میگه قبل از «(» اسپیس بزن. مثال: دُردانه (شباهنگ سابق، تورنادوی اسبق) یا دُردانه(شباهنگ سابق، تورنادوی اسبق).

این چند سالی که از شیوه‌نامۀ ویراستاران تبعیت می‌کردم، مثل راننده‌ای بودم که مسافرکشی می‌کنه ولی گواهی‌نامۀ رانندگی نداره. خودآموز یاد گرفته بودم. اخیراً چند جا ازم مدرک ویراستاری خواستن و نداشتم. این شد که مجبور شدم تو یه دورۀ یک‌ماهۀ نگارش و ویرایش شرکت کنم تا گواهی بگیرم. دانشگاه با همکاری یکی از مؤسسه‌ها این دوره رو برگزار کرده و منم شرکت کردم.

کارگاه یکشنبه‌ها برگزار میشه و در طول این یک ماه می‌تونیم سؤالاتمونو تو گروه مطرح کنیم تا استادها جواب بدن. جلسۀ اول، متوجه شدم شیوه‌نامۀ مؤسسه‌ای که کارگاه رو برگزار کرده یه مقدار با اون شیوه‌ای که ملکۀ ذهن منه مغایرت داره. این موارد رو می‌پرسیدم و برای خودم یادداشت می‌کردم. نکات اصلی که تقریباً همۀ ویراستاران بهش پایبند هستند رو قبلاً تو وبلاگ زنگ فارسی عنوان کردم. ولی این نکاتی که اینجا میارم مواردی هستند که یا نمی‌دونستم و تا حالا رعایت نمی‌کردم، یا می‌دونستم ولی دوست ندارم رعایت کنم. سؤالاتی که هفتۀ اول از استاد پرسیدم، همراه با پاسخ:


من: بعد از »ها نقطه لازم نیست؟ مثلاً گفت: «ممکن بود یکی از پاهات بشکنه.».

استاد: نه. یک نقطه کافی است، آن‌هم داخلِ گیومه.

من: مگر به تعداد جملات خبری متن نقطه نمی‌ذاریم؟ اینجا یک نقطه برای جملهٔ داخل گیومه لازمه، یک نقطه هم برای جملهٔ گفت. اون عبارت داخل گیومه مفعولِ گفت هست.

استاد: هرگز دو نقطه در پایانِ جمله نمی‌گذاریم.

قانع نشدم، ولی بحثو ادامه ندادم و تشکر کردم.


من: «به‌دلیل» فلان و «به‌علت» بهمان و «به‌نظر» من و «به‌عقیدۀ» شما و مثال‌های مشابهشون رو با نیم‌فاصله نمی‌نویسیم؟ شما تو جزوه‌تون جدا نوشتید.

استاد: جدا می‌نویسیم. به دلیل، به علت، به نظر، به عقیدۀ.

بحثو ادامه ندادم و تشکر کردم. ولی من همچنان با نیم‌فاصله خواهم نوشت. :|


من: مگر جلو مثل تابلو تلفظ نمی‌شه که املای جلوم (جلو هستم) با تابلوام (تابلو هستم) متفاوته؟

استاد: جلو: jelow تابلو: tâblo می‌بینید که واکۀ پایانی‌شان با هم فرق دارد. رجوع کنید به فرهنگِ بزرگِ سخن.

قانع نشدم. چون من جلو رو مثل تابلو تلفظ می‌کنم و می‌گم جلوام. نه جلوَم!. ولی دیگه بحثو ادامه ندادم و تشکر کردم. :|


من: کدوم جمله درسته؟ «املایِ دو یا چند گانه دارند» یا «املایِ دو یا چندگانه دارند»؟

استاد: املای دوگانه دارند. املای چندگانه دارند. وقتی دو این جمله را ادغام می‌کنیم و از «-گانه» فاکتور می‌گیریم، می‌شود: املای دو یا چند گانه دارند.

قانع نشدم، مگه ریاضیه فاکتور بگیریم از تکواژِ گانه؟ بحثو ادامه ندادم و تشکر کردم ولی به‌نظر من جملۀ دوم درسته. :|


من: انتظار داشتم کاروبار و هارت‌وپورت رو با نیم‌فاصله ببینم تو جزوه‌تون. پس شما سازوکار رو هم جدا می‌نویسید (ساز و کار)؟

استاد: تمامِ واژه‌های مرکبِ عطفی را بافاصله می‌نویسم. بی‌فاصله هم درست است، ولی روشِ من نیست.

قانع شدم. ولی روش منم بی‌فاصله‌ست.


من: هر و هیچ رو جدا نوشتید و گفتید باید جدا باشه، ولی توی هیچ‌کدام و هریک و هرگونه و هرچه و هرچند فاصله نذاشتید. چرا؟

استاد: چون واژۀ مرکب‌اند و در فرهنگِ لغت مدخل می‌شوند.

قانع نشدم. مدخل شدن و نشدن کلمات دست ماست. می‌تونستیم مدخلشون نکنیم. ولی دیگه بحثو ادامه ندادم و تشکر کردم. :|


من: عمداً سطرهای فایل جزوه‌تون justify نشده یا سهواً؟

استاد: صفحه‌بندی برایم اهمیتی نداشته.

ولی برای من اهمیت داره. حتی پستای وبلاگم هم جاستیفای می‌کنم :|


من: چه‌گونه رو به این صورت نوشتید. چجور و چطور رو هم چه‌جور و چه‌طور می‌نویسید؟ شبیه «چرا» نیستن اینا؟

استاد: چه + طور: صفت + اسم ← چه‌طور، چه + جور: صفت + اسم ← چه‌جور، چه + گونه: صفت + اسم ← چه‌گونه، چه + را: ضمیر + حرفِ اضافه ← چرا. در آینده شاید بتوان «چرا» را هم «چه‌را» نوشت. فعلاً صبر می‌کنم تا آن سه‌‌تای اول جا بیفتند، بعد نوبت به «چرا» برسد. مرحله به مرحله پیش می‌روم.

خدا اون روزو نیاره که چرا رو چه‌را بنویسیم :))


استاد: اگر اصلِ «کم‌کوشیِ زبانی» را بپذیریم، یکی از بارزترین مصداق‌هایش کاربردِ تنوین است، زیرا بزرگ‌ترین مزیتِ تنوین کوتاهیِ فوق‌العادۀ آن است. مثلاً همین واژۀ سه‌هجایی و موجزِ «مثلاً» را در نظر بگیرید. اگر تنوین‌ستیز باشیم و بخواهیم آن را حذف کنیم، باید به‌جایش بگوییم «به‌ عنوانِ مثال» (شش هجا). یعنی تعبیری شش‌هجایی را جانشینِ واژه‌ای سه‌هجایی کرده‌ایم که خلافِ اصلِ کم‌کوشی و اقتصادِ زبانی است. آیا این کار منطقی است؟ مسلّماً خیر! زیرا به‌ خاطرِ کوتاهیِ فوق‌العاده‌ و کارکردِ ویژۀ تنوین هیچ عنصری جای‌گزینش نمی‌شود. آیا تا کنون از خودمان پرسیده‌ایم که چرا مردم واژه‌هایی چون «خانوادتاً»، «خواهشاً»، «نژاداً»، و «ژنتیکاً» را می‌سازند و به‌ کار می‌برند؟ علتش همین ایجازی است که در تنوین وجود دارد. وآن‌گهی، تنوین، به‌ عنوانِ عنصری قیدساز، کارکردِ مشخص و تثبیت‌شده‌ای در زبان دارد و هیچ عنصری نمی‌تواند با همین میزان ایجاز و کارآیی و بی‌ابهامی جانشینش شود. گویش‌ور همواره کوتاه‌ترین راه‌ها را برای بیانِ مقصودِ خود می‌یابد و برمی‌گزیند، گیریم که به مذاقِ ویراستاران خوش نیاید. بنا بر این بیرون‌ راندنِ تنوین از زبانِ فارسی و نیز تغییرِ املایش، یعنی نوشتنِ «حتمن» به‌جای «حتماً»، ناشی از تعصبِ عربی‌ستیزی و ناآشنایی با کارکرد و پیشینۀ زبان است که متأسفانه گریبان‌گیرِ بسیاری از نویسندگان و تحصیل‌کردگان شده‌است. بی‌تردید عرصۀ زبان و املا جای عقده‌گشاییِ فرهنگی نیست. پس قدرِ تنوین را، که یکی از موهبت‌های زبانِ عربی برای فارسی است، بیش‌تر بدانیم و از استعمالِ به‌جایش مانند استعمالِ به‌جای سایرِ واژگانِ عربی، که امروز هویتی مستقل و فارسی دارند، سر بازنزنیم. املای «-ن» به‌جای «-اً» ابهام‌آفرین است، چون «-ن» چند کارکرد در فارسی دارد: ۱. ممکن است حرفِ آخرِ واژه باشد: آهن، بدن، گردن؛ ۲. در گفتاری‌نویسی، ممکن است فعلِ ربطیِ سوم‌شخصِ جمع از مصدرِ بودن باشد: اصلن (اصل‌اند)، قطعن (قطع‌اند)، گِردن (گِردند)؛ ۳. در گفتاری‌نویسی، ممکن است شناسۀ سوم‌شخصِ جمعِ ماضی باشد: اومدن (آمدند)، رفتن (رفتند)، گرفتن (گرفتند). املای «-اً» بلافاصله قابل‌ِتشخیص است و هیچ‌کدام از ابهام‌های فوق را ندارد. در جست و جوهای کامپیوتری هم با هیچ چیزِ دیگری اشتباه نمی‌شود. اگر املای «اصلاً» را جست و جو کنید، تمامِ جواب‌های جست و جو «اصلاً» خواهند بود؛ اما اگر املای «اصلن» را جست و جو کنید، ممکن است در میانِ جواب‌ها به چنین جمله‌ای هم بربخورید: اینا همه اصلن (اصل‌اند)؛ هیچ‌کدومشون بدل نیستن.

من: تو این یادداشت دو بار از «به + جا» استفاده کردید. یکی به‌عنوان صفت به‌معنی مناسب و یکی هم به‌معنی جای‌گزین. هر دو رو با نیم‌فاصله می‌نویسیم؟ «او به‌جای من رفت»، «انتخاب به‌جایی کرد». به این صورت؟

استاد: بله.

ولی من ترجیح می‌دم اولی رو جدا بنویسم :|


استاد: این واژه‌ها را با «ت» باید نوشت: اتاق، اتراق، اتریشی، اتو، امپراتور، ایتالیا، باتری، باتلاق، بلیت، تاس، تایر، تپانچه، تپش، تپنده، تپیدن، تراز، تشت، تنبور، رتیل، سِتبر، شَمّاته‌دار، غلتان، غلتاندن، غلت زدن، غلتیدن، قاتی، قاتی‌پاتی

این واژه‌ها را با «ط» باید نوشت: الواطی، بطری، سطل، طاق، طاق‌چه/ طاقچه، طناب، طوطی، طوفان، طومار، فطیر، قرنطینه، لوطی، ملاط

من: توفانی که از توفیدن ساخته شده باشه نداریم؟

استاد: نه، نداریم. اصلاً توفیدن غلط است. نوفیدن بوده که تصحیف شده. درباره‌اش پژوهش کرده‌اند و مقاله نوشته‌اند.

اون موقع که اسمم تورنادو بود دوست داشتم اسم پسرمو بذارم طوفان. در فصل شباهنگ اسمشو تغییر دادم به امیرحسین. ولی الان نظری ندارم و مهم نیست دیگه :|


استاد: این‌ها را با «ذ» بنویسید: اثرگذاری، ارزش‌گذاری، اسم‌گذاری، اشتراک‌گذاری، اِعراب‌گذاری، انگشت‌گذاری، بارگذاری، بمب‌گذاری، بنیان‌گذاری، بیمه‌گذاری، پایه‌گذاری، پُست‌گذاری، تأثیرگذاری، تاج‌گذاری، تخمک‌گذاری، تخم‌گذاری، جای‌گذاری، جدول‌گذاری، حرکت‌گذاری، رمزگذاری، ریل‌گذاری، زباله‌گذاری، سپرده‌گذاری، سرمایه‌گذاری، سیاست‌گذاری، شماره‌گذاری، علامت‌گذاری، عمامه‌گذاری، فاصله‌گذاری، فرسته‌گذاری، فشنگ‌گذاری، قانون‌گذاری، قیمت‌گذاری، کدگذاری، گروگذاری، مین‌گذاری، نام‌گذاری، نشانه‌گذاری، نقطه‌گذاری، واگذاری، هدف‌گذاری

این‌ها را با «ز» بنویسید: برگزاری، پیغام‌گزاری، حج‌گزاری، خبرگزاری، خدمت‌گزاری، خواب‌گزاری، سپاس‌گزاری، سجده‌گزاری، شکرگزاری، گِله‌گزاری، متن‌گزاری، نمازگزاری

من: ولی پیغام رو با «گذاشتن» میاریم. مثلاً پیغام بگذارید یا پیغام گذاشتن. این‌ها رو با ذ می‌نویسیم. اشتباهه؟

استاد: پیغام گذاشتن با «ذ» است، چون گذاشتن به معنیِ بر جا نهادن است.

من: پس پیغام هم با گذاشتن میاد هم با گزاردن؟ چون پیغام‌گزاری رو هم مثال زدید.

استاد: پیغام‌گزاری، به معنیِ ابلاغِ رسالت که کارِ پیامبران است، با «ز» است. پیغامی که من و شما در تلفن برای کسی می‌گذاریم با «ذ» است.

تقریباً قانع شدم.


استاد: معنای این واژه‌ها را خودتان با هم مقایسه کنید.

من: اینجا در جملهٔ «با هم» مقایسه کنید چون با هم به‌معنی با یکدیگر است با و هم رو جدا نوشتید یا همیشه و همه جا جدا می‌نویسید؟ باهم بیایید یا با هم بیایید؟

استاد: همیشه همه جا «با هم» را بافاصله می‌نویسم.

ولی من دوست دارم بی‌فاصله بنویسم باهم. به همون دلیلی که استاد هیچ‌کدام و هریک و هرگونه و هرچه و هرچند رو بی‌فاصله می‌نویسه.

۱۴ نظر ۰۲ مرداد ۰۰ ، ۲۳:۲۲
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)