960- به بیخَهمی بِژی به بیخَهمی بِمرَه
1. داشتم روی یه گوشه از جزوهام نقوشِ اسلیمی و طرح بتّه جقّه میکشیدم و
استاد شمارهی11: ... (نشنیدم چی گفت)
همهی کلاس ساکت شدن
سرمو بلند کردم دیدم استاد و بچهها دارن منو نگاه میکنن
استاد: زبان ترکی هم این شکلیه؟
یه نگاه به استاد و یه نگاه به تخته کردم ببینم قضیه چیه و چی چه شکلیه
استاد: انگلیسی که این جوری نیست...
من: آره ترکی هم همین شکلیه (و به واقع نمیدونستم دقیقاً دارن در مورد چی صحبت میکنن)
استاد: یه مثال میشه از ترکی بزنید؟
دوباره یه نگاه به تخته کردم و
من: همین مثالای فارسی رو میتونیم به ترکی ترجمه کنیم که بشه اون شکلی
و کماکان نمیدونستم چه شکلی!
2. همیشه با یه لیوان نسکافه میرم میشینم سر کلاس و همین جوری که استاد داره درس میده، منم قُلپ قُلپ کافئین به خودم تزریق میکنم. امروز بعدِ سه تا کلاس دو ساعته نایی برام نمونده بود. کلاس که تموم شد استاد گفت کسی سوالی نداره؟ دستمو بلند کردم یه چیزی بپرسم و ملت ساکت شدن و استاد برگشت سمت من و تا گفت بله بفرمایید یادم رفت چی میخواستم بپرسم... و شاعر میفرماید: خودکار توی فنجان، قاشق به روی کاغذ... زیباییات حواس مرا پرت میکند.
3. دقت کردین برای جلسهی سوم، پست احوال دل گداخته نداشتیم؟ هفتهی پیش جاتون خالی! باید میبودید و میدیدید و اصن با فایلِ صوتی نمیتونستم مفهومو برسونم. داستان از این قرار بود که آهنگر خواست یه حکایت تعریف کنه و حکایت از این قرار بود که: شخصی به شیخ مراجعه کرده و دست خود را تکان داده و سوال کرد: یا شیخ! این عمل از نظر اسلام حرام است؟ شیخ پاسخ داد خیر جانم. او دست دیگرش را تکان داد و گفت این عمل اشکالی دارد؟ و همان پاسخ را شنید. کمرش را تکان داد و همان پاسخ را شنید. سر و گردنش را تکان داد و سوال کرد این حرکت از نظر اسلام اشکالی دارد؟ باز هم شیخ پاسخ داد خیر اشکالی ندارد جانم. طرف در آخر کار شروع کرد به رقصیدن و گفت: پس چرا این عمل که ترکیبی از همان اعمال است را میگویند اشکال دارد؟ شیخ گفت: مفردات و تجزیهات خوب است ولی مرده شور، ترکیب تو ببرد.
حالا تصور بفرمایید جناب آهنگر همین حکایت را به صورت تصویری تعریف میکرد!
اون میانترمم که هفتهی دوم ازمون گرفتو، 18 شدم.
4. میگن عشق آدمو کور و کر میکنه. راست میگن. من قبلاً وقتی میشنیدم یکی سیگاریه از چِشَم میافتاد و ازش بدم میومد. امروز استاد (حالا مهم نیست کدوم استاد) کلاسو مثل همیشه طولش داد و بعد کلاس خانم میم. گفت چرا انقدر طولش داد؟ اصن چه جوری تونست دو ساعت بدون سیگار دووم بیاره! گفتم مگه دکتر سیگاریه؟ گفت از اون سیگاریاس که وسط جلسه هی میره بیرون یه نخ میزنه برمیگرده. حالا واکنش من چی بود؟ هیچی! عزمم رو جزم کردم این سری که میرم اتاقش بیشتر دقت کنم ببینم اسم سیگارش چیه و عاشق سیگارشم بشم حتی!
وقتی کسیو دوست داری دیگه عیباشو نمیبینی و نمیدونم خوبه یا بد.
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم | امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم | |
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند | از گوشهی بامی که پریدیم، پریدیم | |
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود | حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم |