913- روی سنگ قبر آن بانو، اون عکسِ بعد از مراسم عقد پریسا رو حک کنید زیرش بنویسید: به خدا عکس خودش بود!
دخترخاله، دختر همون خالهی 80 سالهی فصل دومه.
وی علاوه بر دقت و حافظهی فوق تصور! علاقهی عجیبی به دیدنِ عکس داره و منم تو گوشیای که 32 گیگ حافظه داخلیشه، یه دونه عکس هم ندارم تو این جور موقعیتها به ملت نشون بدم. عکس هم که بگیرم، سریع میبرم میریزم رو لپتاپم.
خوشبختانه اکثر مخاطبین گوشیم، روی شمارههاشون عکس دارن و دیگه از روی ناچاری گفتم بیا اینا رو ببین. یکی یکی همه رو با شرح و توصیف مبسوط! دیدیم و رسیدیم به عکس خودم و نشناخت و پرسید این کیه؟!!! از اونجایی که شمارهی خودمم سیو کردم و از اونجایی که نه خودم به خودم میتونم زنگ بزنم و نه خودم به خودم میتونه زنگ بزنه، این عکس هیچ وقت نمایش داده نمیشه و عکس مذکور، همون عکسیه که مراسم عقد پریسا گرفته بودم. یه عکس معمولی و نه حتی آتلیهای بود که بخت باهاش یار بود و ترکوند!
بله عرض میکردم. دخترخاله منو نشناختن و پرسیدن این کیه؟! وقتی گفتم خودمم شصت بار زوم کرد و عقب و جلو و چپ و راست که مرگ من این تویی؟!!! و در ادامهی ذوقش از دیدن عکسم، اذعان کرد که آرایش عروسیت محشر میشه و زودی شوهر کن ببینیم چه شکلی میشی.
پ.ن1: این عکس از اون عکساییه که لایک خورش بالاست و جون میده برای اینستا.
پ.ن2: همچین عکس خاصی هم نیست به خدا! یه رژ خییییییییییلی کمرنگ که صبحِ مراسم عقد زده بودم و تا شب که این عکسو بگیرم پاک شده بود و یه مداد تقریباً ناشیانه که اونم محو شده بود به واقع! جز اینا، سرخاب سفیدابِ دیگهای هم رو صورتم نبود.
پ.ن3: بیشتر از این در مورد آرایش منبرمو ادامه نمیدم که به کسی برنخوره؛ ولی دوستایی که بیشتر دوسشون دارم، اون دوستام هستن تو این یه مورد شبیه خودمن.
پ.ن4: دلنیا کامنت گذاشته که دلمون برای منبرات تنگ شده و فقط هم منبرای تو رو دوست داریم و برو رو منبر هدایتمون کن.
خب ببین اون سمت چپی تیپ مهمونی شب یلداست، سمت راستی هم تیپ دانشگاهیمه. ضمنِ تف به ریا، عرضم به حضورتون که خواهرم حجابتو رعایت کن!
پ.ن5: دیوارای خونهمونم صورتیه. خب که چی؟