885- ای که مرا خواندهای؛ راه نشانم بده
پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۶ ق.ظ
بعدِ سحری مفاتیح به دست از اتاقم اومدم بیرون و نشستم یه گوشه و همین جوری که داشتم ورق میزدم صفحهی 450 رو بیارم، از مامان پرسیدم به نظرت من دیروز زیارت عاشورامو خوندم؟
بابا رکعت دوم نمازش بود و مامان داشت ظرفای سحری رو جمع میکرد.
صفحهی 450 رو آوردم و
من: فکر کنم دیروز نخوندم؛ امروز دو بار میخونم.
امید: چه فرقی میکنه دو بار بخونی یا یه بار بخونی یا اصن نخونی! این همه خوندی که چی بشه؟
سرمو بلند کردم و
ینی الان میخوای منو به چالش بکشی؟
امید: ینی الان میخوام بگم دینی که به درد دنیات نخوره، به درد آخرتتم نمیخوره!