پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

884- در آن غمزه چه داری تو

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۲۷ ب.ظ

می‌گفت ما با استفاده از یه سری ابزارها سعی می‌کنیم علاوه بر پیام زبانی و ظاهری که منتقل می‌شه، پیام فرهنگی و اجتماعی‌مونم منتقل کنیم و مثلا به نحوی فروتنی خود و احترام مخاطبو نشون بدیم.

تکیه کلامش "به نظر می‌رسد" بود.

حرفشو این جوری ادامه داد که به نظر می‌رسد در مسیر دموکراتیزه شدن و تغییر هنجارها، نسل‌های جدید گرایشی به این ابراز فروتنی ندارن و باید توجه داشت این هنجارشکنی، نشان بی‌ادبی نیست و البته بخشی از این هنجارشکنی بی‌ادبی نیز می‌تواند باشد.

داشتیم در مورد politeness بحث می‌کردیم و از نوبت‌گیری (turn taking) و قطع نکردن گفتار دیگران و پوزش‌خواهی و ادب افراطی (over politeness). گفت ادب افراطی دو جوره؛ یا چاپلوسی (Flattery) که خیلی بده، یا تعارف؛ که این تعارف در فرهنگ ایرانی زیاده و اگر افراطی نباشه خوبه.

سرشو بلند کرد و با همون لبخند همیشگی‌ش نگام کرد و گفت: معلومه شما موافق نیستی! منم با همون لبخند همیشگی‌م گفتم آدم بی‌تعارفی‌ام استاد؛ اگه شرایط پذیرایی نداشته باشم، الکی دعوتتون نمی‌کنم و اگه موقع خوردن یه چیزی بگیرم سمتتون و بگم بفرما، شک نکنید این بفرما رو از صمیم قلبم گفتم و یاد پستِ دلمه‌ی خوابگاه افتادم.

خندید و گفت اگه بار اول بگم ممنون و قبول نکنم دیگه اصرار نمی‌کنید؟ گفتم نه دیگه اگه دلتون می‌خواست بخورید که همون بار اول برمی‌داشتید. گفت صراحتی که در سایر فرهنگ‌هاست در فرهنگ پیچیده‌ی ایرانی نیست و تشخیص غرض طرف مقابل در جامعه‌ی ما کار آسانی نیست و به نظر می‌رسد نسل جدید در حال فاصله گرفتن از چاپلوسی و تعارف‌اند. عاشق این به نظر می‌رسد گفتناش بودم.

* * *

چند وقت پیش به دوستم SMS دادم و دلیوری شد و جواب نداد و بعد از کلاس قضیه رو گفتم و گوشیش رو چک کرد و دیدیم SMSم نرسیده. یه بارم وقتی جواب SMS دوستم رو دادم بهم گفت پیامش فیلد شده بوده؛ ولی در واقع فیلد نشده بوده و رسیده بوده و من هم جواب داده بودم. پیش اومده بود که ایمیلی که دوستم فرستاده بوده تو باکس sent دوستم بود و تو اینباکس من نبود! افرادی که بارها بهم زنگ زدن و برای اونا بوق آزاد پخش شده و من هیچ تماس بی‌پاسخی نداشتم و آب تو دل گوشی‌م تکون نخورده و نفهمیدم بهم زنگ زدن. 
اینا رو نوشتم که بگم دلگیرم از آدمایی که ازم فاصله می‌گیرن چون به قول خودشون به کامنت خصوصی‌شون نه یه بار نه دو بار بلکه بارها و بارها جواب ندادم؛ در حالی که من مدت‌هاست هیچ کامنتی از طرفشون دریافت نکردم. دلگیرم از آدمایی که پیامی می‌فرستن و چون بی‌جواب می‌مونه می‌ذارن به حساب اینکه من نخواستم جواب بدم و نمی‌گن شاید پیامم بهش نرسیده، شاید جواب داده و جوابش بهم نرسیده و آروم آروم ازم فاصله می‌گیرن چون فکر می‌کنن منم همینو می‌خوام.

به نظر می‌رسه این همون یه طرفه به قاضی رفتنه، اینم یه جور قضاوته، این همون فرهنگِ پیچیده‌ایه که استادمون میگه! و دارم فکر می‌کنم چرا وقتی زبان هست و می‌تونیم به راحتی باهاش جمله‌ی "دوستت دارم" یا "ازت بدم میاد" رو ادا کنیم، از ایما و اشاره استفاده می‌کنیم؟ چرا انقدر پیچیده فکر می‌کنیم و انتظار داریم بقیه هم پیچیده رفتار کنن و از رفتارهای ساده‌ی بقیه، برداشت‌های پیچیده می‌کنیم؟

۹۵/۰۳/۱۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

استاد شماره 10