872- این آخرین پُله؛ واسه رسیدنت...
چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۴۲ ق.ظ
مثل وقتی که منتظری خانومه بگه شمارهی 222 به باجهی شماره فلان و تسبیحی که دوستت برات سوغاتی آورده رو از کیفت درمیاری و یواشکی زیر چادرت شروع میکنی به ذکر گفتن و به این فکر میکنی که خب ملت که نمیدونن تو تا حالا تسبیح نداشتی و الان تسبیح ندیده محسوب میشی و عین بچهها ذوقزدهای که باهاش ذکر بگی!
مثل وقتی که شمارهتو صدا میزنن و مسئولِ باجه اسمش امید داداشیه و بیهوا خندهات میگیره
مثل وقتی که بابا با دیدن کارت اهدای عضوت ناراحت میشه