525- دل بردهای و طاعت و ایمان به یک نگاه، آهسته تر بگیر مسلمان! یکی یکی
دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۱ ب.ظ
ده و نیم باید سر کلاس میبودم و این جا بودم
همون جایی که سه چهار روز پیش سر سبز بود
هفت هشت دیقهی دیگه میتونستم سر کلاس باشم
قدمامو تند تر کردم
یه پیرمرده که نمیدونم از کجا سر و کلهاش پیدا شد: اولین برف تبرکه دختر
سرمو برگردوندم دیدم با منه و قدمام آهستهتر شد
پیرمرده: یه کم ازش بخور، اولین برف تبرکه
نگاش میکردم...
پیرمرده: نیت کن، اولین برف یه نشونهی خوبه
پاهام سست شد
11 بود و من هنوز همون جا بودم...
۹۴/۰۹/۱۶