پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند
پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
  • ۹ مرداد ۰۴، ۰۴:۵۰ - اقای ‌ میم
    ممنونم
آنچه گذشت

۲۰۲۴- رئیس، رُئسا

۱۷ خرداد ۱۴۰۴، ۱۲:۲۵ ب.ظ

نمی‌دونم ماجرای پست شمارهٔ ۱۸ وبلاگم (با عنوانِ وزیر، وزرا) یادتونه یا نه. موضوعش بازدید سرزدهٔ یه سری مقامات از خوابگاه دورهٔ کارشناسیمون بود. یه پست هم قبل‌تر (شاید در بلاگفا) نوشته بودم که اون هم راجع به بازدید سرزدهٔ مسئولین دانشگاه از خوابگاه بود. چون اتاق ما همیشه تمیز و مرتب بود، هر کی میومد بازدید، مسئولین خوابگاه می‌فرستادنش اتاق ما. رئیس و معاون دانشگاه هم اون موقع استادان دانشکدهٔ برق بودن و من و هم‌اتاقیم که هم‌رشته‌ای بودیم رو می‌شناختن. الان به آرشیو بلاگفا دسترسی ندارم، ولی یادم هست که در بازدید اولشون تنها بودم و وقتی اطلاع دادن که تا چند دقیقهٔ دیگه میان اتاقتونو ببینن، اوضاع به هم ریخته بود. لباس‌ها و ظرف‌ها و غذاها و هیچی سر جاش نبود. یادمه نوشته بودم همه چیزو توی چند ثانیه مرتب کردم و وقتی رسیدن همه چیز روبه‌راه بود و به خیر گذشت، اما وقتی رفتن و نفس راحتی کشیدم و به سراغ لپ‌تاپم که روشن بود برگشتم دیدم تمام مدت یکی از آهنگ‌های سیاوش قمیشی در حالت پخش بوده، به‌صورت مکرر!

چطور شد یاد اون ماجرا افتادم؟ 

چند دقیقه پیش منشی معاون رئیس باعجله اومد و گفت رئیس با چند نفر دیگه داره از اتاق‌ها بازدید می‌کنه، حواستون باشه غافلگیر نشید. گفت و رفت. من بودم و لیوان چای توی دستم و میزی که دوتا لپ‌تاپ و کلی کتاب و نون و پنیر روش بود. صبح فرصت نکرده بودم تو خونه صبحانه بخورم. با خودم آورده بودم اینجا حین کار بخورم و ظهر شده بود و همچنان فرصت نکرده بودم. هر چی خوردنی و نوشیدنی روی میزم بودو منتقل کردم کشو. یه سری خرت و پرتِ غیررسمی از جمله تخم‌مرغ رنگی عیدو که همکار بازنشسته یادگاری داده بودو از قفسهٔ کتابخونه برداشتم و قایم کردم. یکی از لپ‌تاپ‌ها رو گذاشتم تو کشو. برای سؤال احتمالیِ چرا هم لپ‌تاپ داری هم کامپیوتر جواب آماده کردم. کوله‌پشتیمو گذاشتم تو کمد. این کوله‌پشتی هم ماجرا داره. چند وقت پیش که لپ‌تاپ خریدند کوله نخریدند که لپ‌تاپو بیرون نبرم. بعد انتظار داشتند کارها رو تو خونه هم انجام بدم. کتاب‌ها رو مرتب کردم و ظرف خالی شکلات روی میزو با یه قندون پر عوض کردم. یه کارتن خالی یه گوشه گذاشته بودم اونو قایم کردم. همکارم پنجره رو بست که نگن چرا هم کولر روشنه هم پنجره بازه. من هم البته معتقدم نباید هر دو باز باشه ولی همکارم گوش نمی‌ده. همه جا رو مرتب کردم و تنها کاری که نکردم پوشیدن چادرم بود. حین کار، تو اتاقم چادر نمی‌پوشم. ولی تو جلسات و موقع رفتن به طبقهٔ سوم می‌پوشم. اینایی که قرار بود بیان منو بدون چادر ندیده بودن تا حالا، ولی اگه می‌پوشیدم تابلو می‌شد که می‌دونیم قراره بیان. الانم که این پستو می‌نویسم هنوز نیومدن و نمی‌دونم از تک‌تک اتاق‌ها قراره بازدید کنن یا تصادفی از چند جا بازدید به عمل میاد. نیومدن هنوز، ولی لحظات هیجان‌انگیز خنده‌داری رو دارم سپری می‌کنم.

۰۴/۰۳/۱۷
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۷)

قابلیت دارم در همچین شرایطی دست به هیچی نزنم و با فاز همینه که هست ادامه بدم :دی

پاسخ:
نه من همچین قابلیتی ندارم

سلام

چرا تقویم بیان اشتباهه و نوشته شنبه ۱۸ خرداد؟

امروز هفدهمه...

بعدا تعریف کن که چی شد!

پاسخ:
سلام
از ۲۹ اسفند این‌جوریه

ساعت دهه و من تازه رسیدم خونه. خستگی در کنم توضیح می‌دم.
(دارم به این فکر می‌کنم که حتی مردها هم این‌جوری کار نمی‌کنن که من کار می‌کنم. پنج صبح می‌رم این وقت شب میام. نه تونستم صبونه بخورم نه ناهار. الانم جون ندارم شام درست کنم 😭)

بگردم الهی

راست میگی. مردها اگر اینجوری کار هم کنن، صبحانه، ناهار وشام رو کس دیگری درست می‌کنه براشون. کاش میشد کارتو سبک کنی.😔

پاسخ:
من تا وقتی مجرد باشم خودمو با کار خفه می‌کنم. تنها راه نجات من از این همه کار شوهره! تازه اگه از اینا باشه که نذاره برم سر کار عالی میشه 🤣

+ الان با خمیازه دارم می‌رم کشیک بچه‌های مردمو بدم تقلب نکنن 🙄

زودتر تیرماه شه  دیگه راحت میشی ۳ماهی نفس میکشی .

پاسخ:
رساله و مقاله لبخند می‌زند 
۲۰ خرداد ۰۴ ، ۰۰:۳۷ اقای ‌ میم

من تا یادم میاد شما همیشه در حال کار یا تحصیل بودید😊

پاسخ:
والا خودمم جز این یادم نمیاد 
۲۰ خرداد ۰۴ ، ۱۰:۴۷ اقای ‌ میم

گویا بیکاری براتون آزاردهنده است و دوست دارید مشغول باشید البته این‌ مسأله با ازدواج هم حل نمیشه ولی ممکنه نوع مشغلتون تغییر کنه

پاسخ:
آره چون تنهام این‌جوریه. وقتایی که برادرم خونه باشه سعی می‌کنم دیر نیام که بیشتر ببینمش یا وقتایی که مامان و بابا تهرانن سعی می‌کنم مرخصی بگیرم و نرم. بعداً که تنها بودم جبران کنم این ساعتا رو.
۲۱ خرداد ۰۴ ، ۰۲:۴۷ پلڪــــ شیشـہ اے

خداااااااااقوت خداااااااااقوت

دکتر جان ببخشید عذاب وجدان دارم نتونستم یه مدتها نوشته هاتون رو بخونم.

هر موقع اون نسرین خانم فرهنگستان رو توی تلویزیون نشون میده، من به خودم میگم یه روز نسرین ما جای ایشون میادپشت تریبون.

 

منم مدلم اینجوریه. منتظر بودم ببینم دور و برتون رو مرتب میکنید یا همون مدلی می‌گذارید باشه تا طبیعی جلوه کنه.

پاسخ:
یه بار یکی از خواننده‌های اینجا فکر کرده بود من اون نسرینم. 
من دو سال دیگه هم خودمو اونجا نمی‌بینم چه رسد به اینکه جانشین هم بشم.