427- خدایا شفام بده، کی سرِ عقل میام من!
استاد شماره 3 میگفت زنان چینی تو اون دورهای که هنوز وارد جامعه نشده بودن، بین خودشون یه زبان خاص داشتن که مردا بلد نبودن، کلی کتاب شعر هم به همین زبان نوشته بودن و اشعار بسیار زیبایی هم سروده بودن!
و من اون لحظه داشتم به این فکر میکردم اگه اون موقع اینترنت بود اینا مجبور نبودن پستای مخصوص بانوان رو با رمز مدل ساعتشون منتشر کنن و به راحتی تو وبلاگشون مینوشتن و آقایونم چون بلد نبودن نمیفهمیدن چی نوشتن و خانوما حتی کامنتاشونم میتونستن به همین زبان بذارن...
دیروز استاد شماره 4 داشت نحوه ساخت اسامی مرکب زبان اوستایی و هند و اروپایی آغازین رو میگفت و "وَنتَ" رو مثال زد که یه کلمهی مذکره ولی معنیش زنه و میگفت لزومی نداره یه کلمه مونث یا مذکر باشه و به مذکر یا مونث دلالت کنه و دال و مدلول رو توضیح میداد و من یاد اون روزی افتادم که رفته بودم آمار و احتمال رو حذف کنم و پشت درِ اتاق استاد منتظر بودم که استاد تلفنش تموم بشه و اذن ورود بده و دیدم الف. هم اومده اون درسو حذف کنه و از اونجایی که الف. فرانسوی بلد بود، تا تلفن استاد تموم بشه داشتیم در مورد زبان فرانسوی حرف میزدیم و میگفت لباس خانوما مذکره و لباس آقایون از نظر ساخت مونثه و...
فقط 8 نفر با اون استاد آمار داشتن، 4 نفر حذف کردن و 2 نفر افتادن و 2 نفر با 15 و 19 پاس کردن
یه استاد دیگه هم بود که بیشتر از صد، صد و پنجاه نفر باهاش آمار داشتن و کلاساش تالار تشکیل میشد و ما هم بعداً با همین استاد آمار پاس کردیم و داشتم فکر میکردم چرا هر موقع میرم دانشگاه یه سری به الف. نمیزنم و حال و احوالی نمیپرسم؟
در بحر تفکر مستغرق بودم و رشته کلام استاد از دستم خارج شده بود
دیدم یه مثال پای تخته نوشته: پسوویرا
یواشکی از دوستم پرسیدم به چه زبانیه؟
گفت اوستایی
پسو ینی چهارپای کوچک مذکر که در برابر ستور چهارپای بزرگ قرار میگیره و ویرا ینی انسان و مرد
و از اونجایی که حواسم نبود مبحث اسامی مرکب تموم شده و استاد داره یه چیز دیگه میگه و صرفاً دو تا کلمه رو مثال زده و پای تخته نوشته و از بخت بد منم کنار هم نوشته و شده پسوویرا، یهو زدم زیر خنده و حالا نخند کی بخند... استادمونم از این آدمای خشن و جدیه و به زور سعی میکردم متوجه خندهی من نشه!
و تا میومدم از دوستم بپرسم پسوویرا ینی چی خنده ام میگرفت
به زور خنده مو قطع کردم و دستمو بلند کردم و پرسیدم استاد مردِ چهار پا چه جوریه؟
بغل دستیم گفت عزیزم اینا دو تا مثال بی ربط به هم و مستقلن
دیگه خودتون قیافه استاد و بقیه رو تصور کنید دیگه!
تا من باشم وسط درس حواسم نره جاهای دیگه!!!
پست 421 و مکالمه ام با خاله که یادتونه؟
امروزم عمه زنگ زده و چه طوری و خوبی و چه خبر و
بعدش میپرسه بالابولالاردان نه خبر؟ (منظورش اینه که چه خبر از بچه هات)
من: مراد که سر کاره
بچه ها یکیشون خوابه، یکیش داره مشقاشو مینویسه، یکیش مدرسه است
این یکی هم داره ونگ* میزنه برم پوشکشو عوض کنم، کاری نداری؟
عمه: انقدر میگی مراد ما هم مراد تو ذهنمون میمونه ها :))))))
من: بچه ام خودشو کشت، برم تا تلف نشده :))))
ونگ: بانگ بلند همراه با گریه