348- نمیدونم این نون وقایه رو کجا یاد گرفته بودم؛ بالاخره یه جا به دردمون خورد
روز اول, استادمون دونه دونه داشت ازمون میپرسید دوره کارشناسی برای عربی چی خوندیم و
کلاً چی بلدیم و چه قدر بلدیم
دوستان هم یکی یکی اسم درسایی که پاس کرده بودنو میگفتن و
اسم کتابایی که خونده بودن و مباحثی که روش کار کرده بودن؛
و من حتی بلد نبودم اسم کتابارو یادداشت کنم بعداً برم ببینم چیه :|
نوبت من که رسید, استادمون خندید و گفت شمام که دیگه خیلی عربی پاس کردی و
رفت سراغ نفر بعدی و از اون پرسید
منم دو نقطه خط صاف بودم!
ویرایش دوم: کلاً 10 نفریم 8 تا خانوم 2 تا آقا؛ اون خانومه که پست 334 در مورد نوشتم و اون یکی آقاهه که ارشد الهیات و عرفان داره و این دومین ارشدشه, تو گروه نیستن؛ برای همین آقای پ. نوشته حضرات عالیه :دی
من چرا معلم عربی نشدم؟! به خدا استعدادشو داشتم!
دیشبم روی معادله دیفرانسیل هماتاقیم با 4 تا شرایط مرزری فکر میکردم :دی
بزنم به تخته؛ آشپزی و خونه داری و دسر و کیک بدون فر که هیچ, درسم هم خوبه!
حاضر جوابم که هستم:
ویرایش سوم: در راستای کامنت یکی از دوستان, عزیزان دقت کنید که در مکالمه دوم, طرف دختره!!!
ینی تو گروه, دختره بحثو ادامه داد
از مادر زاده نشده پسری که تو پی امش برا من بوس بفرسته (به جز بابایی و داداشی البته)