پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت


+ در مورد کلاسای 7صبح نظری ندارم ولی کلاسای بعد از ناهار... امان از کلاسای بعد از ناهار :|||||

۹۴/۰۷/۰۴
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

استاد شماره 3

نظرات (۱۳)

درک می کنم :|
بعد جزوه ی بالایی رو از روی جزوه ی دیگران یا صوت کلاس دوباره پیاده می کنی؟ :D
پاسخ:
بله دقیقاً همین الان مشغول چنین کاری هستم
ولی جزوه ی دیگرانی وجود نداره
فقط صدا دارم
که همین ما را بس
۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۶:۱۹ خانم الفــــ
وای یاد خودم افتادم :)) یه وقتایی که چشام باز نمیشد..مثلا ماه رمضونا گه بعد سحری میخوابیدم و 8 صبح کلاس داشتم..

اصلا به جزوه بالایی نگاه میکنم خوابم می گیره :))
پاسخ:
:))))
۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۶:۲۸ نگــ ❤ـار
بزن به افتخار چپ دستای خوش خط :)))
پاسخ:
:دی
ما اینیم دیگه
چه خوش بابا o_O
پاسخ:
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم...
من بودم و یه مدرسه و جزوه هام
من بودم و یه دانشکده
هعی...
خوش خط*

جاموند
۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۸:۲۸ نگــ ❤ـار
منم دارم جزوه مینویسم
یه حس مالکیتی بهشون دارم :|
هیچی جزوه خود آدم نمیشه !
پاسخ:
آره واقعاً
وااااا اون در عالم هوشیاری اش خیلی مرتب و خوش خطه احسنت بانو
وای وای از این کلاس های بعد از ناهار 
میدونی ما بدجنسی میکردیم واسه اینکه جزوه به کسی ندیم سه جلسه آخر رو پاک نویس نمیکردیم 
پاسخ:
:))))))
ما از همون اولش بدجنس نبودیم
به به یعنی خوابگاه رسماً کردی یاد میگیرن :)
بیش وَ کُلِه تان یاد بِ :)
من اسم درس هایی رو که تو اون وبت مینوشتی رو براشون میگم! 
پالس و اینا :)
پاسخ:
:))))) حالا کو تا پالس!
پالس ترمای آخره
خواب عمیقی هم بوده انگار (:
پاسخ:
عمییییییییییییییییییییق
۰۴ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۴ فاطمه (خودکار بیک)
لابد دیگه :)
پاسخ:
:))))
من یه اخلاق گندی دارم که ترجیح می دم هیچی نخورم تا غذای سلفو بخورم . یعنی از صب که می رم هیچی نمی خورم تا پنج عصر . بعد ناهار چه خورده باشی چه نخورده باشی پرتی :(
پاسخ:
منم غذای سلفو نمی‌خوردم
هنوزم نمی‌خورم
ولی خب وقتی از 6 صبح باید راه بیافتی سمت دانشگاه, دیگه نایی برای کلاسای بعد از ظهر نمی‌مونه
وااااای منم کلی از این جزوه هایی که تو خواب نوشتم دارم! گاهی بیدار می شدم می دیدم خوابایی که دیدم رو نوشتم :))))
چه شکنجه ای بود
پاسخ:
:))))) شکنجه :دی
واقعاً شکنجه است
خاطرات دانشجویی شیرینه اما خاطرات دبیرستانم رو بیشتر دوس دارم
دانشجو ک بودیم برنامه انتخاب واحد ی ترم ب نام من افتاد ک واسه دوستام بهترین سکشنا رو انتخاب کنم بیشتر صبح گرفتم تا اخر ترم ادم بود ک 8 صبح کلاس داشت 6 ک بیدار میشد ی فحش نصیب من میکرد ک کله سحر کلاسا رو انتخاب کردم اعصاب نداشتنا خخخخ
پاسخ:
:)))) با تقریب خوبی من از عنفوان کودکی همیشه کلاسام صبح بود