271- به درجهای از عرفان رسیدم که نیمفاصلههارو موقع جزوه نوشتن هم رعایت میکنم!
کابلو همون شب پیدا کردم و صداهارو انتقال دادم به لپتاپم و الان دارم گوش میدم و مینویسم
اون شب تو اون پست نصفه نیمه میخواستم بگم من زیادی جدیام و
از کسی که مدام شوخی کنه و بخنده, مخصوصاً با صدای بلند! خوشم نمیاد
علیرغم قلم طنزم و اون جکایی که تلگرام برای دوستام فوروارد میکنم, زیاد نمیخندم
افسرده نیستما؛ ولی خب سخت میخندم
اتفاقاً برای همین خندوانه یا سریال طنز و فیلم کمدی نمیبینم
چون عین سیبزمینی میشینم پای برنامه و کوچکترین واکنشی نشون نمیدم
حتی اگه اونی که کنارم نشسته از شدت خنده در حال گاز گرفتن میز و صندلی و تلویزیون باشه
به هر حال الان دارم جزوه مینویسم؛
با همون خودکارایی که پست 83 در موردشون حرف زده بودم
و عجیبتر اینکه خوابگاه, نزدیک همون مغازهایه که اینارو از اونجا خریدیم
اون روز فکر میکردم اولین و آخرین بارمه اون مغازه رو میبینم و
حالا هر روز چند بار از جلوش رد میشم
خیلی وقتا راجع به خیلی چیزا خیلی فکرا کردم و نشد اون چیزی که فکرشو میکردم
خب این مغازه هم یکی از اون خیلیا...
+ عیدتونم مبارک :)
اونو بخونیم فکر میکنیم میخندی
اما اینو بخونیم ...