۱۹۸۸- کیکِ خودشپز
دیشب تصمیم گرفتم کیک درست کنم. این کیک درست کردنِ من اتفاق جدیدی نیست و از زمان دانشجوییم هر هفته شیرینیای، کیکی، پنکیکی دسری چیزی درست میکردم و میکنم. خوانندههای قدیمیتر با کیکهای بدون فر خوابگاه طرشت و رستاک خاطرهها دارن. الان ولی هم فر دارم هم ماکروفر، هم حتی همزن. خلاصه دیشب مثل هر شب! آوردم بساط آرد و الک و شیر و شکرو پهن کردم و همزنو از تو کابینت درآوردم برای هم زدن سفیدۀ تخممرغا. که حس کردم یه چیزی توش تقتق صدا میده. تکونش دادم و متوجه شدم یه چیزی توشه، ولی نمیدونستم چه چیزی. پیچگوشتی (که درستش پیچگَشتیه و نمیدونم چی شد و چطور شد که بهش گفتن پیچگوشتی) رو آوردم و دل و رودۀ همزنو ریختم روی میز کنار بساط کیک. نکتۀ عجیبش اینجا بود که تا هفتۀ پیش سالم بود و کار میکرد و صدا هم نمیداد. الانم البته نمیدونستم کار میکنه یا نه. ولی چون صدا میداد نزدم به برق. از اونور داداشم میپرسید چی کار میکنی؟ گفتم والا داشتم کیک درست میکردم ولی الان دارم همزن درست میکنم. یه چیزی شبیه حبه قند توش بود که نمیدونستم چیه و به چه دردی میخوره و مربوط به کدوم قسمتشه. عکسشو برای بابا فرستادم که این چیه؟ گفت ترمیناله. کارِ لنت و چسبو انجام میده؛ برای اتصال سیمه. گفتم آخه اینجا هیچ دوتا سیمی قطع نیست که با این وصل بوده باشه. گفت لابد اضافهست دیگه. بذارش کنار ببین کار میکنه یا نه. گذاشتم کنار و بستم و با سلام و صلوات زدمش به برق. یهجوری موقع روشن کردنش پناه گرفته بودم که انگار قراره منفجر بشه. آروم روشنش کردم و کار کرد.
کیکو درست کردم و گذاشتم تو فر و حین عملیات هم داشتم به کامنتا جواب میدادم. بعد دیگه انقدر خسته بودم که نفهمیدم کی و کجا خوابم برد. برادرم هم قبل از من خوابش برده بود. صبح پا شدم دیدم کیکه مثل بچۀ آدم نشسته تو فر، منتظرمه که درش بیارم. هرسهمون (من و فر و کیک) شانس آوردیم فر زمانسنج داشت و خودش خاموش شده بود وگرنه صبح با یه لایه کربن خالص مواجه میشدم.
شغل موردعلاقهم هم تعمیر وسایل برقی و غیربرقیه.
فک نمیکردم از این آهنگا هم گوش کنی :)))))))))))))