۱۹۶۳- وصال توست اگر دل را مرادی هست و مطلوبی (۲)
يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۴۱ ب.ظ
سرم تو لپتاپه و دارم سؤالهای امتحان میانترمو برای معاون مدرسه میفرستم. صبح مدرسه بودم و حالا فرهنگستانم. آبدارچی، بشقاببهدست میاد اتاقم و سیب قاچشده رو میگیره سمتم. میوههای روی میزمو نشونش میدم و میگم ممنون، دارم. میگه: «بردار؛ این نطلبیدهست. سیب نطلبیده مراده». یاد روزی میافتم که همینجا، همکلاسیم لیوان آبو گرفت سمتم و گفت: «بگیر، آب نطلبیده مراده». برمیدارم. کِی بود؟ سیب نطلبیده رو میذارم روی میز و مهرِ نودوچهارو از اسفند چهارصدودو کم میکنم ببینم از کی منتظرم.
۰۲/۱۲/۲۰