پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

چهارشنبه (فردایِ پست قبل!) رفتم فرهنگستان و برای چهارمین بار دستور خط و اصول و ضوابط فرهنگستانو گرفتم. هر بار که اینا رو می‌گیرم قسمت نمیشه خودم نگهش دارم و می‌دمش به دوستام. حتی اینی که الان دارمم تصمیم دارم بدم به یکی از دوستام. اون پایان‌نامه‌ای که عکسشو تو اینستا گذاشته بودم و قول اسکنشو به استاد مشاورم که از دنبال‌کنندگانمه داده بودم رو هم برای بار دوم اسکن کردم. بار اول به‌خاطر سهل‌انگاری مسئول دستگاه، همهٔ صفحات سیاه افتاده بود و زحماتم بر باد رفته بود ولی کظم غیظ کرده بودم و چیزی نگفته بودم. چهارشنبه شب یکی از دوستان خانوادگیمون پیام داد که نتایج آزمون استخدامی اعلام شده و چه خبر؟ خودشم شرکت کرده بود ولی گویا قبول نشده بود. امتیازات غیرعلمیش همه‌جوره بیشتر از من بود. از تأهل و دوتا بچه تا چیزای دیگه. حالا یا تو بخش علمی کم آورده یا تبریز ظرفیتش کم بود و نخواستنش. البته خودش نگفت قبول نشده. این‌طور به‌نظر می‌رسید که قبول نشده. سنجشو چک کردم و دیدم قبول شدم. بهش گفتم، ولی نپرسیدم تو چی؟ اونم نگفت. دیگه جای دیگه‌ای اطلاع‌رسانی نکردم این خبرو. چون هنوز مطمئن نبودم از خودم که آیا می‌خوام معلم شم یا نه. تقریباً یه ماهم بود که فرهنگستان مشغول‌به‌کار بودم و به‌لحاظ قانونی هم یه کم دست و بالم بسته بود. پس‌فرداش که می‌شد جمعه، صبح از ادارهٔ آموزش‌وپروشِ یکی از مناطق نیمهٔ جنوبی تهران تماس گرفتن. روی پیام خودکار بود و یه اپراتور پشت خط بود. مضمون حرفش این بود که پاشو بیا اداره برای تشکیل پرونده. چرا اونجا؟ پا شدم رفتم ادارهٔ مذکور ببینم چه خبره. من ساکن نیمهٔ شمالی تهران بودم و اونجایی که گفته بودن بیا دور بود. طبق قانون باید می‌رفتم مدارس نزدیک خونه‌مون. همون دم در ورودی اداره یه ابلاغیه دادن دستم که موظفم از فردا، ینی از شنبه تو فلان منطقه تدریس کنم. گفتن برو بالا برنامهٔ درسیتو بگیر. شوکه شده بودم. من به هوای اینکه یکی دو سال قراره آموزش و دوره ببینم امسال تو این آزمون شرکت کرده بودم. رفتم بالا و بعد از بررسی آدرس دقیق مدارس اون منطقه به یکی از اونایی که پشت میز نشسته بودن و برنامه می‌دادن دست ملت گفتم من هیچ تجربه‌ای ندارم و می‌خوام دوره ببینم بعد. گفت این مدارسی که می‌بینی معلم ندارن و از فردا باید برید مدرسه. دوره‌های ضمن خدمت هم دارید. گفتم ضمن خدمت نه. منظورم دوره‌های قبل از خدمته. بعد توضیح دادم که اصلاً ساکن این منطقه نیستم و فلان‌جا دانشجوام و تو فرهنگستان شاغلم و خوابگاه و خونه‌م دوره از اینجا. وقت آزاد هم ندارم برای تدریس. این مکالمه در شرایطی برقرار بود که دوروبرمون غلغله بود. همه اومده بودن برنامه بگیرن. همون بدو ورود یکی ازم پرسید عربی بلدی درس بدی؟ زبان چی؟ فیزیک؟ همچنان تو شوک بودم. اصلاً مهم نبود دبیر چی هستی. فقط باید برنامه‌تو پر می‌کردی. با هر درسی. با یه پیرهن خردلی بحثم شد سر همین موضوع. یکی از دخترا گفت اگه از شنبه نری حقوق نمی‌دنا. گفتم مهم نیست. یکی از مسئولا که به‌زور می‌خواست برنامه‌مو پر کنه گفت دیر بجنبی مدرسه‌ها پر میشه ها. گفتم من که از خدامه هیچ مدرسه‌ای بدون معلم نمونه. برنامه‌مو که هنوز خالی بود به اون مسئول پشت میز پس دادم و گفتم هم خوابگاهم هم دانشگاهم هم فرهنگستان از اینجا دوره. میشه برم مدارس منطقهٔ فلان؟ گفت اونجا کمبود معلم نداره. استخدامیای جدیدو معمولاً می‌فرستن پایین‌شهر. با اونم بحثم شد. کسایی که اومده بودن استخدام شن می‌گفتن انقدر بحث نکن و تا مدرسه‌ها پر نشده برنامه‌تو بگیر از فردا برو سر کلاس. گفتم من درخواست انتقالی دارم، کی به این درخواست من رسیدگی می‌کنه؟ اصلاً می‌خوام با رئیس اینجا صحبت کنم. گفتن برو با اون آقاهه که پیرهن خردلی پوشیده حرف بزن. دیدم همونیه که قبلاً باهاش بحث کردم. منصرف شدم.

درسته منطقه‌ش پایین‌شهر بود، و دور بود، ولی مترو و اتوبوس داشت. برعکس بالاشهر که وسایل حمل‌ونقل عمومیش کمتره. ولی چون برخوردشون یه جوری بود که انگار پایین‌شهر ارزش کمتری داره و معلم تازه‌استخدام‌شده هم ارزش کمتری داره، لجم گرفته بود و نمی‌خواستم حرف، حرف اونا باشه. مناطق یک تا شش هم گویا نورچشمیا بودن و کمبود نداشتن. تازه می‌گفتن همهٔ ۲۴ ساعتتم نمی‌تونیم درس رشته‌ای که قبول شدی رو بدیم و باید دوازده ساعتم درسای سطح پایین و غیرمهم تدریس کنی. مثل هنر و دینی و املا و انشا و آمادگی دفاعی. اینکه اینا رم می‌سپردن دست غیرمتخصص لجمو درمیاورد. از این لج‌درآرتر این بود که با همه برخورد یکسانی نداشتن. مثلاً یه آقایی اومد که ابلاغیه سه نفر دستش بود که از دولّا راست شدن جلوش فهمیدم پارتی داره. روی هر سه برگه نوشت ۲۴ ساعت فلان مدرسه. یه مدرسهٔ خوب. در واقع عالی. یه لحظه از خودم پرسیدم من چرا اینجام واقعاً؟ ابلاغیه‌مو پس دادم و برنامه‌مو تحویل نگرفتم و برگشتم خونه. 

فرداش شنبه بود و من شنبه‌ها دکتر حدادو می‌بینم و جلسه دارم. هر بارم می‌رم پیشش درخواست و نامهٔ یه ملتمس رو می‌برم گره از کارش باز کنه. آیا به‌نظرتون این بارم نوبت خودمه یا ما اهل پارتی‌بازی نیستیم؟

۰۲/۰۹/۲۷
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

آهنگر دادگر

نظرات (۵)

۲۷ آذر ۰۲ ، ۱۷:۴۲ مهدیار (مترسک)

یادش بخیر، به یکی می‌گفتن طاغوت چون اختلاف طبقاتی و دوگانۀ ضعیف و غنی و پارتی توی جامعه رواج داشت و قرار بود در دوران پساطاغوت، جامعۀ بی‌طبقۀ توحیدی شکل بگیره؛ یادش بخیر حقیقتاً.

وقتی برای همه دستمال بستی، یه بارم برای خودت ببند، راه دوری نمیره از نظر من :)

پاسخ:
آدم وقتی این شرایطو می‌بینه شرمندۀ همۀ اونایی میشه که پای همین آرمان‌ها جونشونو دادن.

شما معلم شدید و تهران خونه اجاره کردید؟ یعنی قراره تهران زندگی کنید چون محل کارتون اونجاست؟ 

پاسخ:
بله. چند ماهه که اینجا زندگی می‌کنم و محل کارم اینجاست.

سلام،باید به حال کشور خون گریه کرد که بعد نزدیک پنجاه سال وضع آموزش وپرورشش اینطوری است

پاسخ:
ببین حتی بدتر از اینیه که تعریف می‌کنم براتون :))
۳۰ آذر ۰۲ ، ۱۵:۴۲ محمدرضا ...

وقتی فکر می‌کنم آدم انقدر فشار درس و دانشگاه و زمان و حرف‌ها رو تحمل کنه تا کارش به اینجا برسه واقعا برام ناراحت کننده هست ... ای کاش که هر چیزی سر جای خودش قرار می‌گرفت ... همونطور که از اول برامون تعریف شده بود ...

پاسخ:
هیچی و هیچ کس سر جای خودش نیست :|
۲۷ دی ۰۲ ، ۱۹:۲۷ بیست و دو

اینهمه جوون آرزوی معلم شدن دارن اونوقت اینا هنوز با کمبود معلم مواجه هستن!

وقتی به جای سلامت روان، سوالات چرت و به درد نخور توو گزینش میپرسن توقع بیشتری نیست که بدون هیچ تجربه ای طرفو بفرستن سر کلاس درس. بیچاره اون بچه هایی که توو این مدارس درس میخونن و بعدم همه توقع دارن کسی بشن برای خودشون!!

پاسخ:
شاید باورت نشه ولی مدرسه‌مون هنوز معلم هنر نداره و معاون مدرسه این نقشو ایفا می‌کنه :|
هنرشونم الکی نیست و بخش خوشنویسی و موسیقی و صنایع دستی و عکاسی و... داره.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">