پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۹۴۱- سفرنامه - بخش اول - تنگۀ مرصاد

دوشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ۰۹:۵۳ ق.ظ

اولین عکسی که با گوشی جدیدم گرفتم تو تنگۀ مرصاد بود؛ شنبه، ۴ شهریور، صبح روزی که راهی مرز شدیم که بریم کربلا. مرصاد یعنی کمین‌گاه. از رصد میاد. جایی که آدمو رصد کنن و تحت نظر داشته باشن. کپشنی که تو اینستا برای این عکس نوشته بودم:

اینجا تنگهٔ مرصاد یا تنگهٔ چهارزبره. این تنگه تو جادهٔ اصلی کرمانشاه اسلام‌آباده که به راه کربلا معروفه.

سوم مرداد سال ۶۷ نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) با همکاری و هماهنگی ارتش عراق، از مرزهای ایران عبور کردن و رسیدن اینجا.

ولی ما راهشونو بستیم و اجازهٔ پیشروی ندادیم. اسم این عملیات، مرصاد بود. تو این عملیات منافقین که با شعار امروز مهران فردا تهران وارد کشور شده بودن به هلاکت رسیدن و این آرزو رو با خودشون به قبرشون بردن.

نمای بیرونی یادمانی که اینجا ساخته شده، گنبدی‌شکله مثل مسجد. داخلشم موزه‌ست و مزار پنج شهید گمنامه.



پ.ن۱: برادرم تو عکس نیست چون رفته یه آبی به دست و صورتش بزنه. پس کی عکسو گرفته؟ یکی از دوستان خانوادگی‌مون که همسفرمون بودن.

پ.ن۲: روز مصاحبه وقتی ازم اسم چندتا شهیدو پرسیدن، کاش به چهارتا شهید معروف که اسمشون اسم اتوبان و دانشگاهه اکتفا نمی‌کردم و اسم شاهرخ طهماسبی و محسن میرجلیلی و طالب طاهری رو میاوردم که مصاحبه‌گر بدونه چقدر باسواد و اهل مطالعه‌ام :| این سه بزرگوارو اعضای همین سازمان مجاهدین به وحشیانه‌ترین شکل ممکن شهید کردن.

۰۲/۰۶/۲۷
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امید

بابا

مامان

نظرات (۱۲)

۲۷ شهریور ۰۲ ، ۱۰:۵۱ مهدیار (مترسک)

یعنیا این مجاهدین فقط آب ندیدن! وگرنه حجم خشونت و سنگدلی و بی‌رحمی‌شون به حدی بالاست که داعش و طالبان (البته اگه به بعضی دوستان بر نمی‌خوره که طالبان توی این لیسته!) و بوکوحرام و القاعده و... در برابرشون سوسول به حساب میان!

همون مدل حذف مجید شریف‌واقفی خودش به خودی خود یه جنایت تمام عیاره که حتی شبیهش رو هم هیچ کدوم گروه‌های تروریستی دیگه ازشون سر نزده و نشون میده اگه واقعاً قدرت داشته باشن چه ماشین کشتار تمام عیاری میشن! به قول یه بنده خدایی حاضریم صد سال دیگه هم با همین اوضاع کج و کوله سر کنیم چون حتی یک دقیقه هم با مجاهدین و تجزیه‌طلب‌ها (که می‌خوان ایران رو اتحادیۀ اروپای خاورمیانه بکنن) نمی‌شه سر کرد!

آره خلاصه...

پاسخ:
کارهایی کردن که به قول جَوونا برای داعش قفله.

چند روز پیش مجبور شدم یه سوسکو بکشم. تازه نه به طرز فجیع. با اسپری بیهوشش کردم بعد. هنوز که هنوزه بهش فکر می‌کنم و غصه‌شو می‌خورم که کاش این کارو نمی‌کردم یا کاش زبون آدمیزاد بلد بود و بدون درگیری می‌رفت بیرون. ولی خب زیر تختم بود و نمی‌شد بی‌خیالش شم. من برای کشتن سوسک انقدر غمگینم اون وقت موندم چجوری آدما می‌تونن همدیگه رو با یه همچین روش‌هایی بکشن.
۲۷ شهریور ۰۲ ، ۱۲:۳۲ مهدیار (مترسک)

البته این قشر گروه‌ها معتقدن که آسمونِ خدا سوراخ شده و فقط اونا ازش افتادن پایین و بقیه از اون سوسک زیر تخت شما هم پست‌ترن!

یه دیالوگ تو قسمت آخر مختارنامه بود می‌گفت اگه همۀ اینا ارث پدرش بودن هم باز این طوری گردن زدنشون اسراف بود! (لفظ دقیقش یادم نیست ولی کلیتش همین بود)

پاسخ:
یادمه اون صحنه.

کاش قبل از اینکه بمیرم اون صلح جهانی وعده‌داده‌شده رو ببینم. که ببینم چجوری میشه واقعاً. الان حتی تصورشم برام سخت و غیرممکنه. تصور اینکه روزی برسه که کسی چنگول نندازه رو صورت دیگری و نگه من برترم.

وای اون سه تا پاسدار... حقیقتا بعد از خوندن شرح اتفاقاتی که براشون افتاد دیگه اون آدم سابق نشدم...

پاسخ:
یه بار تو خیابون به یه پیرزن جوراب‌فروش کمک می‌کردم تو بردن وسیله‌هاش. تو مسیر که می‌رفتیم فهمیدم پسرش زمان انقلاب کشته شده. جمله‌ش دقیق یادم نیست ولی برداشت من این بود که این خانوم الان مادر شهیده. یه کم که حرف زدیم فهمیدم پسرش از مجاهدین بوده و در واقع اعدامش کردن. 
ازش جوراب خریدم که یه کمکی بهش کرده باشم. اونم دو جفت دستکش هدیه داد روی جورابا و ازم خواست هر موقع استفاده کردم فاتحه بخونم برای پسرش.
درسته که خدا رو به بخشندگی و مهربونیش می‌شناسم و قبول دارم ولی فاتحه خوندن برای این جماعت یکی از کارهای سختیه که گاهی برای دل اون پیرزن هم که شده مجبورم انجامش بدم. چجوری آخه برای آرامش روحشون دعا کنم وقتی اون کارها رو کردن.

بهتره سطح اطلاعات عمومی و دانش رو بالا ببری. درسته که خیلی از مجاهدین خلق ترور کردند ولی خیلی ها هم بودند بدون اینکه مرتکب قتل شده باشند توسط رژیم جمهوری اسلامی اعدام شدند و این یعنی جنایت. کسانی که مجازاتشون در حد چند سال زندان بود ولی اعدام شدند. همین ها از ارکان این حکومت بودند که قبل از انقلاب سینما رکس آبادان رو آتیش زدند انداختند گردن شاه و ساواک

پاسخ:
صرفاً برای اینکه یادت بیارم خودت چه طرز فکری داری، کامنت یه ماه پیشتو کپی می‌کنم ببینی خودتم همین رویکردو داری:

نفس های آخرتونه. مطمئن باش این حکومت از بین رفتنیه و حامیانش هم زنده نمی مونند. 
۲۸ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۵۱ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

درود خدای یکتا بر شما و بر زائران حسین (ع).و پرودگار نگهدار شما و پدر و مادر و برادرتان باشد ، سایه شان مستدام ان‌شاءالله.

ذات کثیف و عقده‌ای دارن این منافقین. هیچ‌کس گردنشون نمی‌گیره نه سلطنت‌طلبان نه چپی‌ها و نه سایر مخالفین.

پس از کرمانشاه عبور کردین.

ما که اهل کرمانشاه هستیم تا الان کربلا و نجف و کاظمین نرفتم😑

و همچنین حرم حضرت معصومه (س).

یاد شهید صیاد رو گرامی می‌داریم که اکثر منافقین رو در این گردنه به دیار نیستی فرستاد.

پاسخ:
ممنونم. ان‌شاءالله اربعین سال بعد با خانواده قسمتتون بشه.
۳۰ شهریور ۰۲ ، ۰۷:۵۸ مهدیار (مترسک)

به اون دوستمون:

صحبت کردن از ذات پلشت مجاهدین به معنای تایید شخص دیگه نیستا! آره خلاصه.

پاسخ:
برای همینه که می‌گم جامعه دوقطبی نیست و بیشتر از دوتا قطبه. در واقع نمیشه گفت دوست دوست من دوست منه و دشمن دشمنم هم دوست منه. حتی دوست دشمن هم ممکنه دشمن نباشه و دشمن دوست هم ممکنه دشمن ما نباشه. خلاصه بد-وضعیتیه و آدم نمی‌دونه طرف کیو بگیره که بقیهٔ طرف‌ها به مشکل نخورن :| 
۳۰ شهریور ۰۲ ، ۱۰:۱۵ مهدیار (مترسک)

برای همین من به این نتیجه رسیدم که نباید طرف «کسی» رو گرفت و بلیتت رو خرجش کنی به جز خود مردم؛ فقط مردمن که همیشۀ تاریخ حرف و خواسته‌شون یک چیز بوده و زمانی که همون یک چیز تأمین بشه، می‌شه گفت اتفاق خوبی افتاده.

پاسخ:
موافقم، ولی نه همهٔ مردم. نه مردمی که بلیتشونو خرج کسی کردن. چون اینم حمایت غیرمستقیم از همون کس میشه.
۳۰ شهریور ۰۲ ، ۱۲:۲۹ مهدیار (مترسک)

البته که منم گفتم «مردم» و نه سمپات و مابقی رفقا 😉

ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی

دردیست در این سینه که همزاد جهان است

 

از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند

یارب چقدر فاصله ی دست و زبان است

 

روزگار به کام=)

پاسخ:
ت
تنــم از واسـطه دوری دلـبر بگــداخت
جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت
«حافظ»


+ هزارتا اتفاق جدید تو این یه هفته افتاده و از اینکه فرصت نکردم بنویسم و وبلاگم رفته تو اولویت آخر کارام عذاب وجدان دارم :(

((+ هزارتا اتفاق جدید تو این یه هفته افتاده و از اینکه فرصت نکردم بنویسم و وبلاگم رفته تو اولویت آخر کارام عذاب وجدان دارم :( ))

 

 زندگی پویا براتون آرزو می‌کنم :)

در حالی که پویاست ایشاالله لذت از زندگی رو فراموش نکنید

سخت‌نگیرید این همه سال اولویت بالا داشته خودشم درکتون می‌کنه  

پاسخ:
مثلاً یکی از اتفاقات اینه که فردا اولین روز کاریم تو فرهنگستانه و باید زود بخوابم که هفت اونجا باشم. و اینکه هفتهٔ دیگه داریم اسباب‌کشی می‌کنیم یه خونهٔ نزدیک‌تر.
۰۷ مهر ۰۲ ، ۱۲:۱۳ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

بعد مسافت اگه کم‌تر بشه توی وقت صرفه‌جویی می‌شه، امیدوارم صبحانه و نهار هم بدن. ان‌شاءالله خیر باشه.

.

.

.

البته اینکه فقط از منافقین بد گفتیم بعضی فکر نکن که جنایت‌های  طرف‌داران زن زندگی آزادی را فراموش کردیم، همون‌هایی که شهیدان علی وردی و عجمیان رو سلاخی کردن.هیچ فرقی بینشون نیست.

پاسخ:
اونجا فقط چای می‌دن. ولی امکانات هست برای گرم کردن غذایی که خودمون می‌بریم.
۰۷ مهر ۰۲ ، ۱۳:۱۶ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

جایی که نوشتم حتی حرم حضرت معصومه نرفتم 😑 فردای اون روز همکارم از هلیکوپتر پیاده شد گفت بیا این نبات تبرک حضرت معصومه(س) هست برات آوردم، ما هیچ ما نگاه 🥲🥲🥲

با خودم آوردمش، تا به همه خانواده بدم.

احتمالا با یک بن‌کارت هزینه رفاهی(سرانه غذا و ورزش) رو بدن.

فکر کنم حتی در مقابل هزینه رفت و آمد و مسکن شما هم مسول هستن.

بسته به مقررات اداری اون  نهاد داره. مدتی پیمانی باشین بعد استخدام رسمی می‌شین(ان‌شاءالله).


 

پاسخ:
وای چه خوب. ایشالا به‌زودی حرم هم قسمتتون بشه.