پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۹۳۱- از هر وری دری ۴۴

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۲، ۰۲:۰۵ ب.ظ

یک. این چند روز، هم نگار تنها بود هم من. دعوتم کرد خونه‌شون. شب هشتم محرم، شریف قرار گذاشتیم و بعد از مراسم و عزاداری اسنپ گرفتیم رفتیم خونۀ اونا. رنگ ماشین اسنپ اطلسی بود و ما نمی‌دونستیم اطلسی چه رنگی میشه.

دو. روز تاسوعا برای ناهار نرگسم دعوت کرد. بنده با مشاهدۀ دستپخت و خانه‌داری نگار بسی بسیار به آیندۀ خودم امیدوار شدم :دی من و نگار در سطح مبتدی هستیم ولی نرگس دستپختش خیلی خوبه. عالیه در واقع. هر بار که رفتیم خونۀ نرگس شگفت‌زده‌مون کرده، بس که کدبانو و باسلیقه‌ست و از هر انگشتش یه هنر می‌ریزه :|

سه. نرگس آش همسایه‌شونو آورده بود. ولی هیشکی برامون شله‌زرد نیاورد. امروز باید دست‌به‌کار شم خودم شله‌زرد درست کنم.

چهار. من وقتی با نگارم یا در حال حرف زدنم یا در حال شنیدن. رکورد قبلیمون یه صبح تا عصر بی‌وقفه حرف زدن بود. الان فهمیدم ما هر چند روز که باهم باشیم حرف برای زدن داریم و حرفامون تموم نمیشه. البته اون سال‌هایی که هم‌اتاقی بودیم (سیزده سال پیش!) هم وضعیت همین بود ولی نه با این میزان صمیمیت. راجع به هر چی هم می‌خواستم حرف بزنم نرگس تو وبلاگم در مورد اون چیز خونده بود. ولی جزئیاتی که نرگس و نگار می‌دونن رو شما نمی‌دونید. یه چیزایی هم دونستن که شما هنوز نمی‌دونین و جزو کلیدواژه‌هامه که بعداً در موردشون بنویسم.

پنج. مریم پنج‌شنبه داره می‌ره. حداقل تا یه مدت تو دورهمیامون نیست و دلمون براش تنگ میشه. امیدوارم مثل همۀ اونایی که گفتن برمی‌گردیم و برنگشتن نباشه و این یکی برگرده.

شش. تو مراسم هیئت شریف، زهرا و مطهره رو هم دیدیم. این دوتا تا ما دوتا رو شوهر ندن آروم نمی‌گیگیرن! یه خانومه تو مراسم هی دوروبر من و نگار می‌چرخید و بررسیمون می‌کرد. یه بار اومد از من ساعت پرسید و گفتم ده‌ونیم. زهرا گفت فکر کنم پسر دم بخت داره این بنده خدا. چی می‌گفت بهت؟ گفتم ساعتو پرسید. بچه‌ها گفتن تو چی جوابشو دادی که رفت؟ گفتم والا بهش گفتم ده‌ونیمه، ولی فکر کنم باید می‌گفتم هر چی شما بگین. اصلاً شما بگی روزه منم می‌گم روزه :)) درست اونجا که نوحه‌خوان اوج گرفته بود ما از این حرفا می‌زدیم و می‌خندیدیم. اسمشم گذاشته بودیم بهجت بعد از ماتم حسینی. خانومه هم نپسندیدمون گویا :|

هفت. مامان و بابای یه سری از دوستام براشون مهمه دوستام کِی کجا با کی باشن و حتی ممکنه اجازه بدن یا ندن که فلان‌جا برن یا نرن. اون وقت مامان و بابای من شب زنگ نزدن حتی بپرسن رسیدی خونۀ نگار یا نه :| همین‌که بگم امشب می‌رم هیئت دانشگاه و شب خونۀ نگار می‌مونم کافیه براشون. یکم نگرانم باشین خب :))

هشت. ما ترک‌ها به حضرت ابوالفضل ارادت ویژه‌ای داریم. ماه محرم، هر شب تو همۀ نوحه‌هامون یه اسمی از حضرت عباس و مشک و آب و عَلَم هست. این چند روز که تو مراسم‌های تهران بودم، کمرنگ بودن این موضوع رو تو نوحه‌هاشون حس کردم. بعد مراسم که میومدم خونه، هر چی نوحۀ ابالفضلی! داشتم می‌ذاشتم که جبران بشه.

نه. پنج‌شنبه هفتِ صبح آزمون دارم و قرار بود امروز بگن محل آزمون کجاست. تصمیم داشتم اگه نزدیک خونۀ نگار باشه شب برم اونجا و اگه نزدیک دانشگاهمون باشه برم خوابگاه بمونم شبو. که صبح زود برسم سر جلسه. البته بعید بود خوابگاه بدن چون گفته بودن تابستون، مهمان و ترددی نداریم. نگران این هم بودم که یه جای ناآشنا و دور باشه و پیدا نکنم و دیر برسم. امروز وقتی فهمیدم محل آزمون، شریفه چشام برق زد. خاطره‌انگیزترین و نزدیک‌ترین جایی بود که می‌تونست باشه. این عکسو چهارشنبه گرفتم. شریفه. روبه‌روی ابن‌سینا یا همون اِبنِس. که فرش انداخته بودن برای عزاداری. جایی که نصف واحدامو اونجا پاس کردم و محل آزمون پنج‌شنبه.



ده. علاوه بر منابع تخصصی، ده دوازده‌تا کتاب مذهبی و سیاسی هم جزو منابع آزمونه. کتاب‌های شهید آوینی و شهید مطهری و امام خمینی و رهبر. کتابخونه فقط چهارتاشو داشت و منم با توجه به فرصت کمم همین چهارتا رو گرفتم. که البته در مجموع بیشتر از هزار صفحه میشن. 

یازده. اولین بارم بود که وصیت‌نامۀ امام رو می‌خوندم و با هر سطرش یه درود به روح پرفتوحش می‌فرستادم. چقدر خوب بود محتواش. اگه معذوریت نداشتم نکات جالبشو استوری هم می‌کردم. چه کنم که فالورای کج‌فهمی دارم و نمی‌تونم. آخرین جمله‌ش «میزان در هر کسی حال فعلی اوست» بود. چقدر این جمله رو دوست داشتم.

دوازده. تعلیم و تربیت در اسلامِ شهید مطهری رو هم دوست داشتم و موقع خوندن فهمیدم منبع نکته‌های بعد از نماز حاج آقای نمازخونۀ خوابگاه همین کتاب بوده.

اینا تو وصیت‌نامۀ مذکور بود:


۰۲/۰۵/۰۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

بابا

زهرا خ

مامان

مریم

مطهره

نرگس

نگار

کتاب

نظرات (۲۵)

منم امسال اش شعله زرد نخوردم🥺خیلییی دوس دارم 😕فرصت هم نکردم درس کنم عزاداری هم قبول باشه من حتی امسال رنگ طبل و دسته هم ندیدم 😧 تعطیلات خونه بودم .

پاسخ:
شله‌زرد نه شعله‌زرد! 
امشب درست کردم. به‌نظرم خوب از آب درومد.

راسی سر جلسه شکلات هم ببر با خودت قندت نیوفته .شیرین هم هس.

پاسخ:
ممنون. همیشه تو کیفم و جامدادیم دارم.
۰۹ مرداد ۰۲ ، ۲۱:۱۱ محسن رحمانی

سلام 

عزاداری هاتون قبول .

با کسب تجربه آشپزی و خونه داری خوب میشه همه که از اول آشپز به دنیا نمیان پس ناراحتش نباشین .

آزمون دبیری داری؟ موفق باشین .

 

پاسخ:
سلام
ممنون 
همچنین
ناراحت نیستم :)
بله
ممنون 

از کتابهای شهید آوینی کدوما رو خوندین؟

پاسخ:
توسعه و مبانی تمدن غرب (پیشرفت اقتصادی یا تکامل فرهنگی)

چه جالب. چون خودم هم دارم این کتابو میخونم. ذهن آدمو شخم میزنه واقعاً.

این روزا خیلی مخم هنگه 😧😕از استرس و فشار .بزار به حساب همون .دیگه بدنم کشش نداره مخم هم همینطور .تا جمعه 🥺

پاسخ:
بذار
نه بزار

نسرررررین😧🥺😬کاش بجای زبان شناسی رشته دیگه میخوندی😕

پاسخ:
من از قدیم غلط‌گیر بودم :))
و نکتهٔ دیگه اینکه زبان‌شناسی معمولاً توصیفیه نه تجویزی. کاری به درست و غلط نداره.

سلام خانوم دکتر بعد از این!
چقدر حس زیبایی داره خوندن وبلاگتون. 

پاینده باشید

در پناه حق

پاسخ:
سلام
لطف دارید. خیلی ممنونم از لطفتون. لطف عالی مستدام!
۱۳ مرداد ۰۲ ، ۰۲:۲۸ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

حقیقتش من هنوز وصایای ایشون رو نخوندم ، آیا در مورد حجاب هم چیزی نوشتن یا نه ؟🤔

لاکن مردها واقعا به شکم اهمیت می‌دن و غذای خوشمزه باعث افزایش سطح علاقه‌شون می‌شه😁😂😅

حالا اگه مثلا مرد خونه بیکار شد و خانم خونه شاغل مردها باید کار پختن رو برعهده بگیرند و کلا خانه داری، چه ایرادی دارد؟.

پاسخ:
چون اسمش وصیتنامهٔ الهی سیاسیه، بیشتر به امور سیاسی و اقتصادی و رابطه با غرب پرداخته بود. تو بحث حجاب هم مثلاً چند بار به این اشاره شده بود که خانم‌ها سبک زندگی غربو الگو قرار ندن و بر اساس اسلام باشه پوشششون. من چون کتابا رو نداشتم و از کتابخونه گرفتم، و چون کتابخونه نسخه‌های بسیار قدیمی رو داشت، هیچ دخل و تصرفی تو محتوا نشده بود و خیالم راحت بود :))

خب خدا رو شکر نقطهٔ ضعف مردها رو هم فهمیدیم :)) شما چندمین مردی هستی که باصراحت به این موضوع غذا اشاره می‌کنی. من قبلاً فکر می‌کردم شوخیه ولی آمارها نشون می‌ده واقعاً دستپخت خوب اثر داره. احتمالاً دلیل افزایش آمار طلاق هم یکیش ضعف دستپخت زوجه! باشه. خانه‌نشینی مرد ایرادی نداره لیکن حقوق من کفاف زندگی شش نفرو نمی‌ده (با چهارتا بچه می‌شیم شش‌تا). لذا اگه بیکار شد تو همون خونه دورکاری کنه و حتی غذای خونگی بزنه و خرج ما رو بده. ایرادی هم نداره :)) 

یه موضوع جدی دیگه هم اینه که من واقعاً یه وقتایی از حضور تو جامعه اذیت می‌شم. همین دیروز تو اتوبوس، بعد از امتحان داشتم برمی‌گشتم خونه. سرتاپا مشکی پوشیدم، بدون اینکه تار مویی بیرون باشه یا آرایشی داشته باشه نشسته بودم. یه مرده با اینکه سمت آقایون جا برای نشستن بود، رو به خانوما ایستاده بود و هر موقع چشمم بهش خورد دیدم داره نگاه می‌کنه. حالا نگاه کردن نه جرمه نه گناه، ولی سنگینیشو حس می‌کردم و انرژی مثبتی دریافت نمی‌کردم. لذا تا ۱۳ شهریور که دفاع پرپوزالمه پامو از خونه بیرون نمی‌ذارم. البته ۶ شهریور دفاع هم‌کلاسیمه. اونو باید برم. 
۱۳ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۳۲ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

باید برم بخونمش.

آره هنگام ورود به خانه علاوه بر چهره دلربای همسر آنچه هوش‌بری می‌کند بوی غذای مطبخ است(علامه مهرداد)😅

ولی اگه محجبه ها بیرون نرن بی‌حجاب ها توهم اکثریت بر می‌دارن، لذا فتوا می‌دهیم خانم‌ها با وجود گرما صحنه را ترک نگویند و الیوم حضورشان با حجاب در این گرمای تابستان در حکم جهاد فی سبیل‌الله می‌باشد.

من الله توفیق.

پاسخ:
:)) به جبران این لطفتون که دارید رمز و رازهاتونو به اشتراک می‌ذارید منم اعتراف می‌کنم که برای ما خانوما هم علاوه بر اون چهرهٔ دلربا و خستهٔ همسر، کیسه، مشَمّا، یا همون نایلون خرید پر از شکلات و بستنی و چیپس و پفک و پاستیل نوشابه‌ای و قاقالی‌لیه که وقتی از در میاد تو انتظار داریم دستش باشه هوش از سرمون می‌بره.

حاجی در اینکه اونا در اکثریتن شکی نیست. توهّم نمی‌خواد. یه آمار مختصر از دوروبریا، دوست و آشنا و فامیل و هم‌کلاسی بگیریم معلوم میشه کیا در اکثریتن. متأسفانه اونایی که در توهمن مسئولینن. همین بازهٔ پونزده سال اخیرو در نظر بگیریم، همیشه مذهبیا و چادریا در اقلیت بودن. دو نفر تو کل کلاس سی‌نفره، ده دوازده نفر از چهل‌تا دختر تو دانشکده که البته الان از اون تعداد چهار پنج نفر چادری موندن و بقیه نه‌تنها چادر که حجاب رو هم گذاشتن کنار. تو فامیل هم باز دو سه‌تا دختر چادری داریم. حتی مامان‌های فامیل هم کنار گذاشتن. واقع‌بین باشیم.
۱۳ مرداد ۰۲ ، ۱۳:۳۹ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

ان‌شاءالله دست پدر‌ها همه پر باشه هنگام ورود.کوچه و گذر کرمانشاه هنوز اکثریت رو سری دارن.

شما مطمئن هستین؟چند روز تهران بودم و از مترو استفاده نمودم ،  لاکن چیزی که مشاهده نمودیم اکثرا رو سری داشتن مثلا از ۱۰ خانم شاید دو نفر رو سری نداشتن و اون هم نوجوان (تین ایجر) بودن. بی‌حجاب با بدحجاب فرق می‌کنه شاید منظور شما شامل بد حجاب‌ها هم باشه. نمی‌دانم شاید جامعه آماری شما کامل‌تر باشه.

مسولین که به فکر تابعیت دوم و ویلا در کشورهای بلاد کفر هستن .

دیگران رو نمی‌دونم، ترجیح می‌دم زنده نمونم(ان‌شاءالله)اگه ایران بخواد  اینجوری بشه.😔

پاسخ:
تبریزم مثل کرمانشاهه. یکی دو نفر بیشتر بی‌حجاب نمی‌بینی تو کل خیابون و مسیر.
مقدار و نوع حجاب، شهر به شهر و منطقه به منطقه متفاوته. نیمهٔ شمالی تهران این‌جوری نیست. البته پوشش کسی که دانشگاه یا سر کار می‌ره هم فرق داره با پوشش تو پارک و جاهای تفریحی. تو پارک آمار برعکسه کاملاً.
اگه کل ایرانو در نظر بگیریم، با احتساب شهرهای مذهبی و روستاها، آمار نصف نصفه.

من صرفاً توصیف کردم. رویکرد تجویزی ندارم ولی واقعاً چشمم آب نمی‌خوره وضعیت به حالت قبل برگرده. ولی خب هنوز قدرت دست مسئولینه و مثلاً وقتی طاقچه و دیجی‌کالا عکس بی‌حجاب کارکنانشو می‌ذاره توقیف و تنبیه میشه و عذرخواهی می‌کنه!

خیلی سخت بود و سوالا و گزینه ها طولانی🥺💔وقت کم اوردم اشکم داشت در میومد داشتم خودم می باختم سریع تمرکز کردم نفهمیدم چجوری سوال ها زدم .حتی فرصت خوندن دقیق نبود فقط گذری نگاه کردم 😧😕اساسی که شوکه شدم 😐ترکیبی از کیفری و دیوان عدالت اداری .خیلی خستم .تمام کمرم و سرم درده انقدر این مدت بی خوابی کشیدم جون ندارم😟همه مساله و طولانی .تا سوال بفهمی چی میگه گزینه ها بخونی .۱۴۰ تا سوال ۱۷۰ دقیقه😕اشتباه کردم تست کار نکردم زیاد .🥲

پاسخ:
دیگه هر چی بوده گذشته غصه‌شو نخور

این جمله که آقایون اگه غذای خوشمزه جلوشون بذاری بیشتر عاشقت می‌شن و فلان واقعا منو به حیرت میندازه. الان مثلا کسی برای من خانوم آشپزی کنه من با هفت‌تیر می‌کشمش؟ :) نمی‌فهمم چرا باید این بدیهیات انسانی رو جنسیتی کرد.

پاسخ:
ببین اعضای هر گروهی، هر قشری، هر صنفی! یه سری ویژگی مشترک و علایق مشترک دارن. مثلاً وبلاگ‌نویس‌ها با چی خوشحال می‌شن؟ مثلاً با کامنت، با به اشتراک گذاشته شدن پستاشون. بچه‌ها معمولاً با چی؟ با بستنی، پفک، لواشک. دانشجو با نمرۀ بیست، فروشنده با مشتری. دزدها با چی؟ مثلاً با یه خونۀ بدون قفل :)) از این زاویه به قضیه نگاه کن که مردها هم با دستپخت همسرشون خوشحال میشن و هر چی این دستپخت بهتر باشه، نتیجه می‌گیرن که بیشتر براشون وقت گذاشتن و اهمیت دادن. سخت نگیر.

خب بله، ولی زن‌ها هم قطعا با دستپخت خوب همسرشون خوشحال می‌شن. ما تو یه سری چهارچوب پوسیدهٔ تاریخی گیر کردیم به نظرم.

 

این که زن/مرد برای همسرش و خونواده‌ش غذا درست کنه خیلی قشنگه، منتها این که این وظیفهٔ مطلق خانم‌ها باشه زیبایی‌ای نداره.

پاسخ:
آره. اگه ظرفا رم بشورن خوشحال‌تر می‌شیم :)) 
ببین در اینکه هر کسی با کاری که توسط دیگران براش انجام میشه خوشحال میشه شکی نیست. ولی اگه چندتا کارو به‌عنوان گزینه روی میز بذاریم، مثلاً برای من احتمالاً غذا آخرین چیزیه که باهاش خوشحال می‌شم. چون چیزای دیگه خوشحال‌ترم می‌کنن. شاید اگه کار آماری بکنیم نتیجه این بشه که برای مردها غذا در اولویته. صرفاً توصیف چیزیه که هست. بحثی در اینکه چی باید باشه ندارم. ولی همینه که هست.

با اولویت بودنش مشکل ندارم، با وظیفه تلقی شدنش برای طرف مقابل مشکل دارم. و الا که معمولا خود خانوما به صورت پیش‌فرض به درست کردن غذا برای کسابی که دوستشون دارن، علاقه دارن.

پاسخ:
باهات موافقم. من حتی لفظ کمک رو هم به کار نمی‌برم. چون می‌گم این وظیفۀ من نیست که تو حالا بخوای کمک کنی در انجامش.

12- کتاب‌های شهید مطهری برام جالبه 

11- وصیت‌نامه جالبی به نظر میاد باشه

9-امیدوارم آزمون رو به خوبی گذرونده باشید

7-مامان باباها میگن همون خوابگاه بمونی بهتره ولی پدر مادر شما خودشون اومدن دنبال خونه براتون گشتن

6-لگد به بخت خودتون می‌زنید:))

5-موفق باشن 

3-چه خبر از شله‌زرد

2-حسودی گاهی وقتا چیز خوبیه می‌تونه باعث پیشرفت بشه :دی

 

پاسخ:
12. من جسته‌گریخته چندتاشو خوندم و به‌نظر می‌رسه واقعاً آدم متفکری بوده.
11. هم جالب بود هم بیان قوی‌ای داشت. جمله‌هاشم طولانی و پیچیده بود. کلاً برخلاف تبلیغات منفی رسانه‌های معاند! بود که سوتی‌های کلامی سخنرانی‌هاشونو برجسته می‌کنن و آدم فکر می‌کنه طرف سواد نداره.
9. دست رو دلم نذار که خونه. چهار ساعت تمام با سؤالات ادبیات و سیاسی و مذهبی دست‌وپنجه نرم کردم و وقتی رسیدم به سؤالات زبان‌شناسی و ویرایشی و غلط املایی که برام مثل آب خوردن بود وقت آزمون تموم شد. حواسم نبود اول دفترچه رو ورق بزنم ببینم از چیا سؤال دادن که اول آسونا رو جواب بدم. تنها بخشی که ازش راضی بودم سؤالات هوش و ریاضی بود که فکر کنم 100 زدم و چسبید!
7. خدا حفظشون کنه و بیشتر کنه این مدل والدینو
6. ولی جدی من این سبک ازدواجو نمی‌پسندم. علف باید به دهن بزی شیرین باشه نه مامانِ بزی!
3. آخ یادم رفت عکسشو بذارم وبلاگم. تو اینستا گذاشتم اینجا یادم رفت. می‌ذارم.
2. بله بله. البته ما غبطه می‌خوریم نه حسودی. غبطه مثبته حسادت منفی.
۱۴ مرداد ۰۲ ، ۰۱:۵۲ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

آقا، آقا ما رو از ‌چی می‌ترسونین؟ همین الان شستن ظرفا با من هست(۱۴  روزی که خونه هستم، به لاتکس حساسیت دارم لاکن بدون دستکش می‌شوریم، بعدش برای جلو گیری از خشکی دست مقداری وازلین می‌زنیم). :))

خانم مهتاب منظورم همانی بود که خانم دردانه فرمودن.(نشانه مودت )همون‌قدر یه مرد حس می‌کنه قسمتی  از وقتش متعلق به خودش هست، این حق هم برای خانوم محفوظ هست. فرض کنید مثلا خانوم وسط نوشتن مقاله یا هر کار دیگه‌ای باشه و همسر مثلا تحکم کنه به آشپزی! پناه بر خدا از این رفتارها، خانم‌ها امانت هستن پیش همسرشون و همون جوری که آسایش خواهرشون و خوشبختی اون رو می‌خوان باید با خانمشون رفتار کنند بلکم با وسواس بیشتر.

زندگی مشترک دیگه وظیفه من یا تو نمی‌شناسه.دیگه گذشته زمان این حرف‌ها.

باشد عاقبت به خیری همه، ان‌شاءالله.

 

 

پاسخ:
آفرین به شما و تربیت خانواده‌تون. خوش به حال همسر آینده‌تون. در زمینۀ نگه‌داری بچه هم همین‌قدر با درک و شعورید یا اون دیگه وظیفۀ مادره؟
۱۴ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۰ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

درود بر شما، شایسته این تمجید نبودیم :) ان‌شاءالله در بوته عمل هم همین باشم. والا اینا از ملزومات یه زندگی مشترک توام با عشق و علاقه هست، اگه نباشه درواقع چیزی سر جاش نیست.

قدر مسلم در نگهداری بچه تلاش طرفین لازمه، مثلا  بی مسولیتی است بچه گشنش بشه، بعد طرف منتظر بمونه تا مادرش بیاد :|. یا نیاز به تعویض پوشک داشته باشه خنده دار و دور از انصاف  منتظر مادر بچه باشه برای تعویض.

در ضمن الگوی رفتاری ما  پدرمون مولا علی(ع) هست، که در کار خانه و امر بچه داری کمک کار مادرمون فاطمه زهرا(س) بودن.

 

پاسخ:
من که زبانم قاصره از این حجم از درک و فهم :))  حتی پدر و برادرم هم که به‌لحاظ درک و شعور یه سر و گردن از بقیۀ آقایونِ فامیل و دوست و آشنا بالاتر می‌دونمشون هم به این درجه که شما درش قرار داری نرسیدن! اینا با اینکه همیشه تو کار خونه مشارکت می‌کنن، ولی بازم تهِ ذهنشون اینه که این کارا وظیفۀ من و مامان بوده و دارن کمکمون می‌کنن. همۀ مردها این‌جوری‌ان البته :|

نسرین من جواب سوالا بلد بودم ولی وقت کم اوردم .وقتی یه لحظه از مراقب پرسیدم چقدر مونده گف یک ساعت .نفهمیدم دیگه چجوری ۲۰ تا تجارت ۲۰ تا متون و اصول فقه ۲۰ تا جزا ۲۰ تا کیفری ۱۰ تا سوال اساسی رو زدم😭🥺اصول نزدم .بقیه رو اصن سوال نخونوم فقط نگاه کردم با گزینه ها . سریع زدم رد شدم و بعضیام نخونده گذشتم ازش

 

پاسخ:
نگران نباش. دیگه هر چی بوده تموم شده.

خودت ازمونت چطور دادی ؟🥲🥺۱۴۰ تا سوال تو ۱۷۰ دقیقه بود .از دیروز که استرس ازمونم از بین رفت تمام کمردرد و گردن درد چشمم درده .با سرم .کوفتگی و خستگی این چندماه بی خوابی و فشار و نشستن زیاد زد بیرون😟

پاسخ:
من راضی بودم ولی اگه از آخر دفترچه شروع می‌کردم به جواب دادن سؤالات کمتری بی‌پاسخ می‌موند!
اگه کتبی رو قبول شم، مصاحبه رو بعیده قبول شم. با معیارهایی که اینا دارن ردّم.

نسررررین🥲از تو بعید بودااا . تو که سابقه ازمون دادن زیاد داری تجربه داری .وقتی دفترچه دادن صفحه اول و مواد ازمونی و تعداد سوالات و وقت ازمون نوشته هست . من سریع مدیریت کردم وگرنه جزا و کیفری خیلی خونده بودم براش دق میکردم اگه نمیرسیدم بش ‌.بعدش اساسی زدم چنتا سوالات همه تم کیفری داشت و تحلیلی و مساله ای بود بیشتر از رو اطلاعاتم جواب دادم .بعد رفتم رو متون فقه ده تا بود . دوسه دقیقه مونده بود ازمون تموم شه .چنتا دونه مطمین بودم درست زدم بقیش سفید گذاشتم .نمره منفی داره . شک دار هم زدم بین دوتا گزینه .پشیمونم 😧 یه ازمون مرکز وکلا هس اون ۳ شهریوره .تاحالا اونو شرکت نکردم اون مصاحبه داره دقیقا منم از مصاحبه میترسم رد شم .اینهمه میگم بخونم قبول شم اخر رد کنن چه فایده .احکام و اینا و سوالا علمی ‌.

پاسخ:
گذشته دیگه. انقدر بهش فکر نکن.

شله زرد خوشمزه شد؟🥲🥺حیف معده درد دارم وگرنه عاشقشم درست کنم .عکسش کوو😧

پاسخ:
آره، خیلی.
من نسبت شکر و برنجو یک به یک ریختم زیاد شیرین نشه ولی گوگل که کرده بودم، شکر یک‌ونیم تا دو برابر بود. حتی دوونیم برابر هم داشتیم.

عکسشو می‌ذارم سر فرصت.

نوش جان 🥺🥲😧🥰

پاسخ:
سرت یه کم خلوت شد درست کن تو هم

میگم نسرین جان تو احکام و نماز عید فطر و اینا بلدی؟؟ قبلا مصاحبه داده بودی یچیزایی یادم میاد احکام امام خمینی اینا خونده بودی .یه ازمون ۳ شهریور دارم این مصاحبه اش همیناس و سوالات حقوقی .گفتم اون موقع که شد واس مصاحبه کمکم میکنی لطفا؟🥺البته خودم هم از نت میزنم .اما بدونم تو مصاحبه چیا بگم .باید با اعتماد به نفس جواب بدم .بفهمن استرس داری رد میکنند .چون روانشناسی و سیاسی هس . سوالا سیاسی هم میپرسن

پاسخ:
تف به ریا! ولی دیگه هر چیو بلد نباشم این احکامو خوب بلدم :دی من از دوران راهنمایی تا دیپلم هر سال تو احکام مقام استانی میاوردم لوح تقدیر می‌گرفتم. بازم تف به ریا ولی چون از 9سالگی نماز می‌خونم به اصول و فنونش آگاهم. راجع به نماز عید فطر هم اگه بپرسن، بادی به غبغب می‌ندازم و می‌گم شما اصلاً می‌دونی من امسال پشت سر کی نماز عید فطرمو خوندم؟ :)) همینو بگم در جا قبولم می‌کنن شک نکن :|
من هیچ وقت مصاحبۀ عقیدتی نرفتم. همیشه علمی و تخصصی بوده برای ارشد و دکترا و کار و... فقط یه بار حوزۀ شریف می‌خواستم برم که اونو قبول نشدم. روی کمک گوگل بیشتر حساب کن تا من.
همچنان تف به ریا.

چه خوووب . چنتا سوال سیاسی و احکام میپرسن و سوالا حقوقی .🥺مطمینم احکام میتونی کمکم کنی 🥲من هیچی واقعا هیچی بلد نیستم .میخوام با اعتماد به نفس جواب بدم

پاسخ:
ببین من تو جواب دادن کم نمیارم. ینی می‌دونم نماز جمعه چجوریه. مشکلم عمله! فرضاً اگه معیار این باشه که طرف هر جمعه تو نماز جمعه و هر سال تو راهپیمایی شرکت کنه، اینو نه می‌تونم دروغ بگم نه می‌تونم (نه می‌خوام) که به اون معیاره برسم. امیدوارم انقدر درک داشته باشن که این چیزا واجب کفاییه. حتی مسجد رفتنم هم این‌جوری نیست که جای ثابت برم و برن از اهالی تحقیق کنن که ببینن راست می‌گم یا نه. یه وقتی تو خیابون باشم و موقع اذان باشه، می‌رم نزدیک‌ترین مسجد. پای ثابت جایی نیستم. مثال زدما. قرار نیست معیارشون اینا باشه. مثال عملی زدم متوجه شی.