پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۹۱۴- گذشتن و رفتنِ پیوسته

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۳:۰۸ ق.ظ

دوتا هم‌اتاقی دارم که یکیش هم‌کلاسیمه و اغلب باهمیم و دومی بیشتر خونه‌ست و کمتر می‌بینیمش. هر دو تجربۀ بدی از هم‌اتاقیای قبلیشون دارن. با دعوا و دلخوری ازشون جدا شدن و اگه از دور همو ببینن مسیرشونو کج می‌کنن نبینن همو. من اولین تجربۀ خوبشونم. منو دوست دارن. منم دوستشون دارم. می‌گن کاش از تو هم مثل قبلیا با دلخوری جدا می‌شدیم که دلمون انقدر برات تنگ نشه. میگن برای همیشه نرو و سر بزن گاهی. می‌گن وسایلتو بذار همین‌جا بمونه که گاهی بیای بمونی. تا همین چند وقت پیش که بین خونه و خوابگاه در رفت‌وآمد بودم، وقتایی که تهران بودم دلم برای خونه و خانواده تنگ بود و وقتایی که خونه بودم دلم برای خوابگاه و هم‌اتاقیام. الان این‌جوریه که هم دلم برای خونه و خانواده تنگه هم دلتنگ خوابگاه و هم‌اتاقیامم. باید به دوریشون عادت کنم. به تنهایی عادت کنم. عادت می‌کنم. من به همه چی عادت می‌کنم. الان نه فقط هم‌اتاقیام که حتی دلم برای نمازخونه‌ای که دو ماه، هر شب اونجا نمازم رو به جماعت خوندم و برای حاج آقا و نکته‌های کوتاه بعد از نماز هم تنگ شده. چند شب پیش می‌گفت همیشه حق با اکثریت نیست. اکثر آدما نمی‌فهمن، اکثر آدما نمی‌دونن، اکثر آدما اشتباه می‌کنن. آیۀ ۱۱۶ سورۀ انعام رو مثال زد که «اگر از اکثر مردمِ روی زمین پیروی کنی تو را گمراه خواهند کرد». یه حدیث از حضرت علی هم گفت؛ که وحشت نکنید در راه هدایت از کم بودن اهل اون راه.

+ عنوان پست

۰۲/۰۳/۲۷
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

ف. هم‌اتاقی

ن1 هم‌کلاسی دکتری

نظرات (۱۰)

خب اگر خوابگاه رو دوست داری و تووش راحت تری چرا به خانوادت نگفتی که برات خونه نگیرن؟ حتی بعد از اینم که گرفته بودن به نظرم باید بهشون میگفتی . ضمن اینکه واقعا داشتن خونه مجردی توو تهران چیز آسون و راحتی نیست و عواقب خودش رو داره‌. به درد کسایی میخوره که سالهاست مستقلن و یجورایی توو جامعه گرگ شدن. قطعا والدینت صلاحت رو بهتر میدونن ولی من به شخصه چه برای دختر چه برای پسر خوابگاه رو به خونه مجردی ترجیح میدم و معتقدم امن تره سالم تره خیال ادم راحت تره‌ ضمن اینکه بچش توو غربت تنها هم نیست‌.

پاسخ:
کارم تو این شهره. خوابگاه هم که همیشگی نیست. 
۲۷ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۱۳ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

پس حاج آقا کلا مقوله انتخابات رو زیر سوال برد؟ :)

پاسخ:
خود خدا هم خب زیر سؤال برده

سلام خانوم دکتر،

ما زنده به آینم که آرام نگیریم/موجیم که آسودگی ما عدم ماست. 

روزی دلیل هجرت‌هایی که تقدیر پیش پاهایمان می‌گذارد را خواهیم دانست. 

در پناه حق

پاسخ:
سلام
بله، درسته. 

در پاسخ به حورا:

منظور اصلاٌ بحث انتخابات نیست..

انتخابات فقط برای مواردیه که کاری به دلایل مشخص، باید بر اساس اکثریت آراء انجام بشه.. 

 

 

و به دردانه:

حالا جدای از بحث تنهایی، معلومه خیلی از تجربه خونه مستقل خوشحالی هاااا :)))

 

پدر و مادرت خیلی تو زحمت افتادند، دنبال خونه بودن تو یه شهر دیگه و این همه وسایل رو انتقال دادن..

همیشه میگفتی بابام دوست داره من دائم پیششون باشم و خوابگاه نباشم.. چجوری راضیشون کردی؟! :))

پاسخ:
هم ترجیح من اینه خانواده پیشم باشن هم ترجیح اونا اینه پیششون باشم. ولی وقتی کارم اینجاست، ترجیحمون اینه جدا بشم و کار کنم.
تلاشی برای راضی کردنشون نکردم. چون خودمم تصمیم نداشتم بمونم. چند وقتی بود که فرهنگستان تصمیم گرفته بود دو نفرو جذب کنه و از اونجایی که چشممون آب نمی‌خورد جدی نمی‌گرفتیم. ولی این اواخر تصمیمشون جدی شد و منم گفتم حالا تا وقتی دفاع کنم خوابگاه هست و می‌مونم اینجا کار هم می‌کنم. بعد یهو کارا یه‌جوری پیش رفت که دیدم بابا داره اینجا دنبال خونه می‌گرده. خوشحال نیستم مستقل شدم (البته از سال ۸۹ مستقل بودم تا حدودی) ولی خوشحالم که راضی شدن که تلویزیون نخرن! ولی متأسفانه نتونستم راضیشون کنم که وسایل نو نگیرن. پیشنهاد من این بود که مثلاً یخچال و لباسشویی خونهٔ خودمونو بیاریم و برای خونه نوشو بخریم. ولی بابا گفت دلم نمیاد اسباب اثاثیهٔ کهنه بدم. ولی هر سری که با مامان می‌رفتن خرید با بهت و حیرت برمی‌گشتن زنگ می‌زدن تعریف می‌کردن چی گرفتن. دیروز بابا می‌گفت از گوشت‌کوب انتظار نداشتم انقدر گرون باشه :)) من حالا هر چی می‌گم گوشت‌کوب می‌خوام چی کار، باز کار خودشونو می‌کنن.

به حرف کسی گوش نده اتفاقا خیلی خوبه مستقل شدن رو تجربه کنی هرچند سختی ها و مشکلات خودش داره اما باعث میشه ادم قوی تر و پخته تر بشه .هرچند ترس معنا نداره تو هر شرایطی ادم باید محتاط باشه .فقط به هیچکس اعتماد نکن همین .خیلی خوبه که قراره  زندگی جدیدی شروع کنی دیر یا زود این اتفاق بالاخره می افتاد .تو تهران اره گرگن باید مراقب باشی اما خب سالهاست تهران درس خوندی و زندگی کردی از پسش برمیایی.

پاسخ:
ولی انصافاً من به‌قدر کفایت قوی و پخته شدم تو این چند سال :| دیگه پخته‌تر از این شم وا می‌رم و له می‌شم رسماً :|

هنوزم  تازه اول راهی دختر اوووووو هنوزم خیلی مسایل تجربه نکردی با گذشت زمان بهت ثابت میشه :) ولی درکل که اره بچه دیگه نیسی خب  .

پاسخ:
وای دیگه چیا قراره ببینم که ندیدم :))

تنهایی ادم رو قوی میکنه و پوست کلفت 🥺والا هرکی دیگه جای ماها بود دوام نمی اورد مخصوصا ادمایی که اهل دردودل کردن با بقیه و صمیمی شدن با کسی نیستن و تو خودشون خیلی چیزا میریزن .ولی خب بازم شکر که بدتر از این نشد امیدوارم البته 🥲تو راه خودتو برو و کار خودت بکن و نسبت به حرفا اطرافیان ناشنوا باش .کار تو فرهنگستان برات عالیه اتفاقا ادم مناسب اونجا هسی .خدا کنه زودتر استخدام کنند .مهم ترین چیز برا ما دخترا شغل ثابت هس و لازمه مستقل شدن هم کار و درامده .حتی ازدواج هم کنی دستت تو جیب خودته .

پاسخ:
بله درسته
ممنون عزیزم 

فصل جدید؛ هیجانش مبارکت باشه :)

و همین‌طور وسایل نو 😃

پاسخ:
اسم فصل جدیدو چی بذارم؟
۲۸ خرداد ۰۲ ، ۱۱:۲۰ آرزو {لبخند}

مبارکت باشه تغییراتِ رخ‌داده و درراه. امیدوارم بهت خوب بگذره و آروم و خشنود باشی توی خونه و مسیر جدیدت :)

پاسخ:
فدات ^-^

خیلی خیلی تبریک می‌گم :) واقعا خوشحالم آدمی با سطح دغدغه و مسئولیت‌پذیری تو رو استخدام کردن :)

پاسخ:
ممنونم. البته از هر کدوم از کارکنان اونجا در مورد حقوقشون پرسیدم گفتن راضی نیستیم و اگه موقعیت بهتری داشتی نمون اینجا.