۱۸۰۳- سفرنامه - بخش سوم - اصول و قوانین شخصی
من یه سری اصول برای خودم دارم که تحت هیچ شرایطی زیر پاشون نمیذارم. مثل نریختن آشغال روی زمین و تفکیک زباله و اسراف نکردن که از هر کی بپرسی میگه آره ما هم رعایت میکنیم، ولی چیزی که منو از بقیه متمایز میکنه اینه که تحت هیچ شرایطی زیر پا نمیذارم این قواعدو.
تو عراق تو مسیرهایی که مردم عبور میکردن سطل آشغال کم بود و همه، بطریا و ظرفای یهبارمصرفشونو مینداختن رو زمین. تنها کسی که دربهدر دنبال سطل آشغال بود یا آشغالاشو میذاشت تو کیفش میبرد خونه (خونۀ دوست بابا) من بودم. البته خانوادهم هم مثل من شهروندان آشغالروزمیننریزی هستن، ولی استدلال اونا این بود که توی این شرایط که همه ریختن رو زمین چه تو بریزی چه نریزی، به هر حال یکی میاد جمع کنه ولی من همچنان آشغالا رو با خودم حمل میکردم و استدلالم این بود که کار بقیه برای من مهم نیست و مهم خودمم که یه کاریو انجام بدم یا ندم. در واقع نمیخواستم این کار برام عادت بشه و تو کارنامۀ اعمالم ثبت بشه، صرفنظر از اینکه بقیه انجامش بدن یا ندن. بقیه هر طور که میخوان باشن. و برای همین هم هست که معمولاً تو کارهایی که همه میکنن مشارکت نمیکنم و خودمختارم. تکرَوی تو کارها ملموستره تا مشارکت.
مورد بعدی، تفکیک زبالهست. من سالهاست که هر جا باشم کاغذا رو از بقیۀ زبالهها جدا میکنم. حتی اگه سطل آشغال جدا برای این نوع زبالهها وجود نداشته باشه هم من باز جدا میکنم که حداقل کار زبالهگردها رو راحت کنم. عادت کردم و ملکۀ ذهنم شده که کاغذ باطله زباله نیست، حتی اگه در حد یه فاکتور خرید کوچیک باشه. بعد اونجا برای زبالههای عادی هم سطل آشغال کافی نبود چه رسد به تفکیک. حالا شما فکر کن تو اون شرایط دلم نیومد جعبۀ کاغذی بیسکویت مادرو بندازم تو سطل آشغال زبالههای تر و با خودم آوردم تبریز :|
مورد سوم اسراف نکردنه که هم در خوردنیها رعایت میکنم هم در منابع انرژی. ربطی هم به این نداره که اون خوردنی مفت باشه و اون آب و برق برای خوابگاه باشه و رایگان باشه و قبضشو خودم بدم یا ندم. تحت هر شرایطی رعایت میکنم. ینی انقدر که من تو عمرم لامپ خاموش کردم و شیر آب بستم، روشن و باز نکردم. ینی امکان نداره وارد سرویس بهداشتیای عمومی بشم و بدون محکم کردن شیرای آبش و خاموش کردن برقای اضافی خارج بشم. حالا اونجا هم وفور نعمت بود و آب و غذا فراوان. با این همه، من به اندازهای که اشتها داشتم غذا میگرفتم که بقیهش نمونه. این عکسِ قرمهسبزی ناهار جمعهست موقع پیادهروی که نصف کردم که اگه سیر نشدم بقیهشو بخورم.
یا جاهایی که نوشیدنی میدادن، هر بار لیوان نمیگرفتم. همون لیوان خودمو نگهمیداشتم که سری بعدی تو همون بخورم. اینجا دوست بابا شربت آبلیمو آورده بود. گفتم بریزه تو لیوان خودم که لیوانِ دستش تمیز بمونه (دهنی نشه و بشه دوباره استفاده کرد).
در همین راستا، تو خونۀ عروس! بعد از شام کلی لیموترشِ نصفه مونده بود وسط سفره که کسی تمایل نداشت رو غذاش بریزه و داشتن جمع میکردن بریزن دور. که من آوردم آشپزخونه آبشونو گرفتم شربت درست کردم برای خودم. نونهای تو سفره رو هم میذاشتم تو کیسه که بعداً کسی گشنهش شد نره مجدداً نون بگیره ازشون و همینا رو بخوره. حالا این کارا در شرایطی بود که اونجا همه چی زیاد و رایگان بود. ولی خب دلیل نمیشه اسراف کنیم. این سفرههای یهبارمصرفم اگه چرب نمیشدن تا میکردم برای سری بعد که چند بار مصرف بشن :))
چیزای ناشناخته و چیزایی که مطمئن نبودم دوستشون دارم یا نه رو هم نمیگرفتم که دور نریزم. تنها غذایی که بهاشتباه فکر کردم کوفتهست و گرفتم دیدم خمیریه که توش گوشته و طعم جالبی هم نداره این غذا بود که یه ذره خوردم دیدم با معدهم سازگار نیست و دادم به یکی. اونم نمیدونم چی کارش کرد ولی برای جبران این اشتباه، روز بعد وقتی خانوادۀ دوست بابا از همینا برای شام آوردن، به مهمونا گفتم کم بگیرید و اول امتحان کنید بعد. چون ممکنه دوست نداشته باشید و بریزید دور. اونا هم حرفمو گوش کردن و موقع خوردن خوشمزه نبودنشو تأیید کردن. و بدین سان قبل از اینکه کلی از این غذاها دستخورده بشه و دور ریخته بشه سالم موند و بردن برای موکبها. البته غذای بدی نیست و عراقیا خودشون دوست دارن. ولی برای ما یهجوری بود طعمش. اسمشم نمیدونم چیه.
خدا زیادت کنه :)