۱۷۶۶- مهرانرود
ما تو شهرمون (تبریز) یه رود داریم به اسم مهرانهرود که مهرانرود هم میگیم و شهرو به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم کرده. معمولاً آب نداره و حتی این وقت سال که بارون میاد هم خشکه. مگر اینکه سیل بیاد و این یه کم پر بشه.
چهارشنبه با نگار طرفای پلسنگی که یکی از پلهای این روده قرار گذاشتیم که بریم پارکهای اون اطرافو بگردیم و پیادهروی کنیم. اونجا توجهمون جلب شد به یه شاخۀ دیگهای که به این رود وصل میشد. که البته اونم مثل این خشک بود. بعداً وقتی گوگل کردم ببینم اسمش چیه و از کجا میاد، رسیدم به اسبهریز و آجیچای و قوریچای و این بیت از خاقانی (شاعر قرن ششم قمری) که گفته بود تا به تبریزم دو چیزم حاصل است، نیم نان و آب مهرانرود و بس. برام جالب بود که نهصد سال پیش هم اسم این رود مهرانرود بوده. جالب بود چون انتظار داشم اسمش ترکی باشه و این اسمِ جدیدش باشه. چیز زیادی راجع به ریشۀ اسمش ننوشته بود ولی یه جایی یه نفر به این اشاره کرده بود که با توجه به اینکه به قسمت جنوبی این رود قوریچای میگن (قوری به زبان ترکی ینی خشک و چای ینی رود. این چای و قوری ربطی به اون چایی که تو قوری دم میکنیم میخوریم نداره) و چون خشک بوده، میتونیم مهران رو مترادف با میران و میرا در نظر بگیریم. حالا نمیدونم این رود از کی خشک شده که میرا گفتن بهش ولی اگه دلیل اینکه اسمشو گذاشتن مهران، کمآبیش باشه قدمت این اتفاق حداقل برمیگرده به زمان خاقانی. ینی نهصد سال پیش. که بعیده. ولی ایدۀ دیگهای هم برای وجه تسمیهش ندارم.
لابهلای مطالبی که راجع به این رود میخوندم، یه سری خبر هم بود با این مضمون که قراره به کمک فلان سد و بهمان سد، این رودو آبرسانی کنن. مثل اینکه تو مقاطع زمانی مختلف هر کی اومده یه مسئولیتی تو این شهر بگیره، برای جمع کردن رأی مردم این طرحها رو ریخته و وعدهها رو داده که به مقام و منصبش برسه و بعدشم نشده و قضیه فراموش شده.
عکسهایی که اون روز با نگار گرفتم:
اینجا جهتم سمت شمال غرب شهر، و شمال غرب کشوره:
پشت سرم، در جهت جنوب شرق شهر (دانشگاه تبریز در همین امتداده):
اینجا پارک شمستبریزیه که موقعیتش سمت چپِ عکس بالاست که میشه شرق رود. من اونیام که روسری پرسپولیسی و مانتوی استقلالی پوشیدم. دوربین دست نگاره. اون سیمپیچیا چیه جلومه؟ یه سری باتری تو خونه داشتیم که نمیدونستم نو هستن یا استفاده شدهن. از نگار خواستم ولتمترشو بیاره اندازه بگیریم ولتاژ دوسرشونو.
از یازده صبح تا هفتِ عصر باهم بودیم و حرف زدیم و راه رفتیم و حرف زدیم. من یکی که نفهمیدم زمان چجوری گذشت. حدودای سه، سهونیم از پل رد شدیم و اومدیم این ورِ رود! ناهار گرفتیم و دوباره رفتیم اون ور رود تو همون پارک شمس تبریزی خوردیم.
این مجسمۀ شمس تبریزیه که بچهها از دامنش بهعنوان سرسره استفاده میکردن. اون کوه عمق تصویر هم کوه عونبنعلی هست که خودمون عینالی میگیم. کوهها سمت شرق شهرن:
تو پارک، یه قسمتی رو هم اختصاص داده بودن برای بازی بچهها. مجردها رو به این قسمت راه نمیدادن. ما هم با دیدن این تابلو که روش نوشته بود ورود افراد مجرد مطلقاً ممنوع انگیزه گرفتیم از حالت تجرد دربیایم و ازدواج کنیم و تشکیل خانواده بدیم تا ما رو هم راه بدن:
بغل پارک از این مغازهها بود که ابزار و لوازم ماشین میفروشن. این عکسو اختصاصی برای وبلاگم گرفتم:
در امتداد همین پارک، سمت شرق رود یه پارک دیگه هم روبهروی دانشگاه (که سمت غرب روده) بود به اسم پارک مینیاتوری که ماکت آثار تاریخی تبریزو ساخته بودن و در معرض دید عُموم گذاشته بودن. دوسهتا از ماکتا اسم و توضیح داشت و میدونستیم کجان ولی بیشترش نداشت و معالأسف ما هم نمیدونستم اینا چی هستن و کجای تبریزن. اینی که روبهروش وایستادم مسجد کبوده. هر چند من فقط اسمشو شنیدم و تا حالا نرفتم توشو ببینم. این عکسو انقدر دوست داشتم که بهصورت ضربتی روی همۀ پروفایلام گذاشتمش :|
جدیدا گنجور یه نرم افزار رایگان و متن باز طراحی کرده که کل اشعار شاعرهای معروف رو داره . خوبیش اینه که به صورت آفلاین همه ی شعر ها یه جا هستن و قابلیت جستجو هم داره .
اینجا در موردش حرف زدن و لینک دانلودش رو گذاشتن
https://blog.ganjoor.net
خواستم چون توی پست به شمس تبریزی اشاره شده از این نرم افزار یه شعر رندوم از شمس بذارم که دیدم شمس تبریزی توی نرم افزار نیست .
رفتم توی خود سایت گنجور و فهمیدم اونجا هم اشعار شمس تبریزی نیست .
فکر کنم شاید شعری ازش باقی نمونده . نمیدونم .