پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۷۱۰- سفرنامه، قسمت دوم (مشهد)

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۴۰۰، ۰۳:۱۰ ب.ظ

پیکوفایل عکسا رو آپلود نمی‌کنه. فعلاً متنو می‌ذارم، عکسا بمونه برای یه وقت دیگه. هر موقع درست شد، عکسا رم اضافه می‌کنم. فعلاً خودتون یه عکس مرتبط با متن تصور کنید تا پیکوفایل درست بشه.

۷. ظهر، حدودای دو رسیدیم هتل و فهمیدیم که باید بریم طبقهٔ پنجم. جمعیتی انبوه تو لابی منتظر آسانسور بودن که ببردشون طبقات اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم و بالاتر. با اونایی که طبقات بالا هستن کاری ندارم و تا حدودی حق می‌دم بهشون ولی شمایی که اول و دومی دیگه چرا منتظر آسانسوری آخه. حالا از اونجایی که چاکرتون پایبند به رعایت شیوه‌نامه‌های بهداشتیه، منتظر آسانسور نموند. اینجا طبقهٔ پنجمه و بنده پنج طبقه پله رو پیاده اومدم و علی‌رغم خستگی، از کردهٔ خود خرسندم و منتظر بقیه‌ام که بیان. ولی انصافاً پله‌نوردی، اونم پنج طبقه با دوتا ماسک سخته. در واقع خیلی سخته. خیلی خیلی سخت. نفس آدم بند میاد. تازه یه ساک و کوله هم دستم بود. پیام اخلاقی: تا کرونا ریشه‌کن نشده هر چی کمتر از آسانسور استفاده کنیم بهتره.

[آسانسور طبقۀ پنجم رو تصور کنید]


۸. عرضم به حضورتون که موقعی که ما تصمیم به سفر گرفتیم وضعیت سفید بود. وقتی بلیتا رو گرفتیم و چمدونا رو بستیم زرد متمایل به نارنجی بود و وقتی رسیدیم گفتن وضعیت قرمز شده. حالا برای رعایت اصول بهداشتی، هتلمون رستورانشو بسته و غذاها رو میارن داخل اتاق. اتاقمون دونفره‌ست. من و مامان باهمیم، امید و بابا هم باهمن. اینجا من دارم ناهار می‌خورم و مامان داره صلاة ظهرشو به جا میاره. برای نماز مغرب هم می‌ریم حرم. بریم ببینیم اوضاع اونجا چجوریه. از اونجا هم براتون گزارش تهیه می‌کنم.

[مرا با غذا تصور کنید]


۹. حدودای پنج‌ونیم رسیدیم حرم و نماز مغربو تو فضای آزاد خوندیم. تو صحن پیامبر، که ورودی باب‌الجواده. با فاصله نشسته بودیم و روی هر فرش شش‌متری چهار نفر نماز می‌خوندن. فرش‌ها هم فاصله داشتن از هم. بعدش دیگه برای زیارت، نزدیک ضریح نرفتیم و یه جای خلوت پیدا کردیم و یه کم دعا و زیارت‌نامه خوندیم و برای اونایی که گفته بودن التماس دعا، دعا کردیم و حدودای هشت‌ونیم برگشتیم هتل برای شام. اینجا هوا اصلاً سرد نیست. خنک هم نیست حتی، بلکه می‌تونم بگم بسیار هم گرمه! انگار نه انگار که بهمن‌ماهه و وسط زمستونه. کأنّه تابستونه اینجا. حیفِ اون یه چمدون لباس گرمی که با خودمون آوردیم.

[نماز جماعت رو تصور کنید]

اون کفشا که بند سفید داره مال منه


۱۰. زیرزمین حرم که بهش می‌گن دارالحجه خلوت بود. نشسته بودم و داشتم در و دیوارو تماشا می‌کردم که یه سری بچه اومدن بدون مقدمه ازم پرسیدن باهامون دوست میشی؟ گفتم باشه و خودمو معرفی کردم. اونا هم یکی‌یکی اسمشونو گفتن و دوست شدیم. چندتاشون گفتن کلاس اولیم، چندتا کلاس دوم و بزرگه کلاس سوم بود. وقتی از من پرسیدن تو کلاس چندمی حساب کردم دیدم بیست‌ودو ساله درس می‌خونم و کلاس بیست‌ودومم. گفتم منم کلاس بیست‌ودومم. یه سریاشون این پشتن و نخواستن تو عکس باشن. هشتگ ز گهواره تا گور دانش بجوی 

[سلفی من با چندتا بچه رو تصور کنید]


۱۱. ترکیب سمّی فقط این ترکیب ناگت-بربری. صنعتی و سنتی و مدرن و کلاسیکو باهم زده بودن و به جای باگت، کنار ناگت بهمون بربری دادن برای شام. مغزم باهم‌آیی این دو مقوله رو هضم نمی‌کنه چه برسه معده‌م. از هر زاویه بهشون نگاه می‌کنم عجیبه. حالا من ناگتو خالی‌خالی بدون نون خوردم ولی خود بربری هم فکرشو نمی‌کرد یه روز مردمانی از سرزمین پارس با ناگت بخورنش.

[ناگت در کنار بربری رو تصور کنید]


۱۲. تو این بیست‌وچند سال بارها اومدیم مشهد و تا حالا هیچ وقت دستم به ضریح امام رضا نخورده بود. همیشه تا ده‌متری ضریح غلغله بود و مردم یه‌جوری با چنگ و دندون از سر و کول هم بالا می‌رفتن که نمی‌شد نزدیک شد. امروز صبح قبل از اذان اومدیم زیارت و با این صحنهٔ عجیب ولی واقعی مواجه شدیم. ملت با نظم و ترتیب صف وایستاده بودن و یکی‌یکی می‌رفتن زیارت و چند ثانیه کنار ضریح می‌ایستادن و برمی‌گشتن. کاش همیشه این نظم برقرار باشه.

[ضریح و صف بانوان رو تصور کنید]


۱۳. این چهره، چهرهٔ خسته و خواب‌آلود و پر از خمیازهٔ کسیه که تا یک نصف‌شب براتون پست گذاشت و خوابید و سه بیدارش کردن برای نماز صبح. بله عزیزانم، اینجا صحن مسجد گوهرشاده و داریم نماز صبح می‌خونیم و هوا فقط کمی خنکه. مسجد گوهرشاد در جنوب حرم امام رضا به‌دستور گوهرشادبیگم همسر شاهرخ ساخته شده است. به‌دلیل ظرافت و زیبایی کاشی‌کاری و خط و اسلوب معماری، این مسجد از شاهکارهای معماری ایرانی در دورهٔ تیموری؛ و به‌دلیل موقوفات بسیار و مجاورت با آرامگاه امام رضا از مهم‌ترین و شلوغ‌ترین مسجدهای ایران به‌شمار می‌رود، به‌طوری‌که برخی آن را پُربازدیدترین مسجد در ایران می‌دانند.

[چهرهٔ خسته و خواب‌آلود و پر از خمیازهٔ منو تصور کنید]


۱۴. همیشه از کبوترای حرم عکس گرفتیم، یه بارم از کلاغاش بگیریم. همیشه شعبان، یه بارم رمضان. کلاغ دم‌سیاه قارقارو سر کن، مسافرم میاد شهرو خبر کن! 

[لینک دانلود کلاغ دم‌سیاه، شهره]

[یه کلاغ تو حرم رو تصور کنید]


۱۵. این عکسو امروز صبح بعد از نماز و قبل از صبحانه گرفتم. اون پارچهٔ مشکی که روش پیام تسلیت نوشته، برای شهادت امام هادی (ع) هست. امام هادی، دهمین امام شیعیان و فرزند امام جواد (ع) هست. امام جواد هم فرزند امام رضا (ع). پس امام هادی نوهٔ امام رضا میشه و امروزم روز شهادت ایشونه. حرم امام هادی تو شهر سامرای عراقه.

[یه عکس سلفی رو تصور کنید]


۱۶. در حال تماس تصویری واتساپی با اقوام، خویشان، بستگان، دوستان آشنایان و سایر وابستگان هستم. یه ربع قبل از اذان تبریز، ما اینجا نمازمونو تموم می‌کنیم و اگر خواستید می‌تونید اون موقع تماس تصویری بگیرید حرمو ببینید. شمارهٔ منو که دارید. اگرم ندارید *******۰۹۱۴. اگه خواستید با واتساپ بابا تماس بگیرید، اون شمارهٔ واتساپ قبلیش که *******۰۹۱۴ بود مسدود شده و با شمارهٔ جدیدش تو واتساپه. شمارهٔ جدید بابا: *******۰۹۱۴

توضیح بیشتر: یکی دو ماه پیش، یه روز بی‌دلیل واتساپ بابا باز نشد و خارج شد و هر چی زور زدیم وارد شیم نوشت که شما مسدود شده‌اید و نمیشه. بهشون (به دست‌اندرکاران واتساپ) پیام دادیم که چرا؟ جواب ندادن :| عکس پروفایل بابا عکس خودشه و تو بیوش هم یه بیت شعره. فعالیت خاصی هم نداره که بگیم به اون دلیل مسدود شده. از چند نفر پرسیدیم، گفتن چند روز صبر کنید درست میشه. ولی بعد از یه ماه، هنوز اون شماره مسدوده و لاگین نمیشه. 

[منو در حال تماس تصویری تصور کنید]

۰۰/۱۱/۲۲
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امید

بابا

مامان

نظرات (۱۱)

۲۲ بهمن ۰۰ ، ۱۶:۳۳ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

واتساپ قابلیت ریپورت داره؟ فکر کنم ریپورت شدن .

عجیب هست مشهد گرم بوده , زمستونای مشهد که سرد بود قبلاً .

سه باری رفتم، لاکن گاهی چنان فشرده شدم در کنار ضریح که نفسمان بند می‌آمد .گاهی وقت‌ها هم راه باز می‌کردیم برا مسن‌تر ها 😅

پاسخ:
آره داره، ولی کی آخه بابای منو ریپورت کرده؟ و چرا؟ :))
صبر کنید، روز آخر قراره برف بیاد :))
من نزدیک‌تر از ده مترشو ندیده بودم.

سلام، زیارت قبول. آسمون سرمه ای نیمه شب مسجد گوهرشاد رو دلم خواست، مثل آسمون مسجد سهله...منم قرار بود این ایام مشهد مأموریت باشم که نطلبیدن...

پاسخ:
سلام
از مسجد هم عکس می‌ذارم حتماً
ایشالا یه کم وضعیت بهتر بشه می‌طلبه. شاید فعلاً به صلاحت نیست.

تو تصور عکسا خودمم اون حبابا و چیزای دیگه که میزاری رو اضافه کردم!

پاسخ:
اتفاقاً وقتی داشتم عکسامو آماده می‌کردم برای وبلاگ، روشون ابر و رعدوبرق و اینا کشیدم، ولی آپلود نشد. امشب دوباره امتحان می‌کنم ببینم میشه یا نه. سفرنامه بدون عکس جذابیت نداره زیاد.

اوهوم، بله
راستی منم کلاغا رو اولین بار همین تابستون مسجد گوهرشاد دیدم و واقعا برام جالب بود تو حرم تا حالا کلاغ ندیده بودم:)

 

پاسخ:
تا حالا با گندم و کبوتر شعر و ترانه گفتن، زین پس با کلاغ و قارقارش :))

سلام زیارت قبول

این جایی که این چند وقت رفت‌وآمد می‌کنم طبقه اوله و من با پله میرم و میام و همزمان برام عجیبه ملت برای همین چندتا پله کل اون سیستم مکانیکی رو به کار میندازن!😅

 

من اگه بودم از کلاغه یاد این آهنگه می‌افتادم

پاسخ:
سلام. ممنونم. ایشالا قسمت خودت و خانواده :)
من قبل از کرونا هم زیاد از آسانسور استفاده نمی‌کردم و دلم نمیومد به قول تو اون سیستم مکانیکی رو به‌خاطر خودم زحمت بدم. کلاً آدم کم‌مصرفی‌ام و نسبت به مصرف انرژی، حتی اگه هزینه‌ای براش نپردازم هم حساسم (هر جا برم اولین کاری که می‌کنم خاموش کردن لامپای اضافیه). حالا هم کرونا مزید بر علت شده که کمترتر استفاده کنم از آسانسور. 

نشنیده بودم این آهنگو. ممنون بابت معرفیش. چقدر قشنگه :)

عه‌ منم حرم بودم اون موقع :))

پاسخ:
چه جالب. نکنه همدیگه رو دیده باشیم و متوجه نشده باشیم! :)


من فوبیای زحمت دهندگی دارم، هی می‌خوام بقیه اذیت نشن، حالا هر چقدر سایز بزرگتر که بدتر😅

حتی اسنپ هم بگیرم ببینم بخاطر من داره وارد یه مسیر یه طرفه میشه که دور زدنش سخته، اگه سختم نباشه قبلش پیاده میشم که دیگه زحمت ندم😅

آقا من با این رسم‌الخط نیم‌فاصله‌ای یه دوشواریایی پیدا کردم، توی یه متنی مثلا نوشته بودم درست‌ست، این‌ست و... غلط بود؟

و اینکه املای درست مساله و مسئله کدومه؟

نوش جون؛)

 

پاسخ:
لنگۀ خودمی که!
چرا درست است و این است نمی‌نویسی؟ اینست رو فقط تو شعر دیدم.
مسئله

آره😅

یسری ازین اخلاقا از وسواس فکری‌عملی(ocd) میاد

فکر کنم تو اون قسمت ریشه‌ای اشتراکات عمیقی داریم😂😂😂

 

متن بین محاوره و رسمی بود، خیلی حس این است نمی‌داد، این‌ست بهتر بود😅

دیگه تذکر گرفتم که اصلاح بکنم، مساله رو هم همیشه اینجوری نوشتم، اونم تذکر مسئله گرفتم😅

خواستم مطمئن بشم اینا درست‌ترن وگرنه برم به شکل قبل برگردونم😁

پاسخ:
ببین اگه کلمه به ه ختم بشه، میشه نوشت خونه‌ست، این‌کاره‌ست، ولی اگه به صامت ختم میشه «است» بنویسی بهتره.
تو گوگل بنویس املای ویراستاران. هر چیو شک داشتی از اون سایت چک کن. چون نمی‌خوام از وبلاگم لینک بدم، آدرسشو لینک نمی‌کنم. خودت یه سرچی بزن پیدا می‌کنی.

زیارت قبول ، حاجت روا باشید ایشالا 

ناگت با بربری میچسبه وگرنه با بگت که نمیشه سیر شد:))

واتساپ یکی از آشناهای ما هم همینجوری شده بود همون پیغامی که میده که واتساپ شما مسدود شده رو باز کنید برید آخر صفحه اونجا گزینه داره که این توضیحات کامل نبود بعد اونو بزنید شماره میبره به جیمیل باکس و اونجا یه پیغام به زبان انگلیسی بذارید که آی ام بلاک هلپ می بفرستید بعد دو ساعت جواب میاد طبق لینکی که داده واتساپ رو دوباره نصب کنید البته وانساپ قبلی رو اول حذف کنید احتمالا اینجوری مشکلش برطرف میشه

 

پاسخ:
ممنون. ایشالا ^-^
من خالی‌خالی هم سیر شدم.
اتفاقاً همین کارو کردم و بهشون به زبان انگلیسی پیام دادم که چرا این کارو کردید و لطفاً درستش کنید. جواب ندادن. پاک کردم و دوباره نصب کردم نشد. رو یه گوشی دیگه هم امتحان کردم بازم همون پیغامو داد.

نگید که هر روز از پله‌ها استفاده میکنید؟ خدا قوت:)

من انقده دنیای بچه ها رو دوست دارم که گاهی وسوسه میشم خودم برم باهاشون دوست شم ولی دوتا بچه هستن که چندماهیه باهاشون آشنا شدم و به شدت تحت تأثیر مامانشون کارای عجیب غریب میکنن و 5تا آدم بزرگ نمیدونیم چیکار کنیم که ناراحت نشن و یک کلام از پسشون برنمیایم :)
منم هیچ وقت موقع شلوغی نمیرم جلو چون دوست ندارم به کسی بخورم و اذیت شه اما اون باری که رفتم و خلوت بود رو هیچ وقت یادم نمیره. عجیب سبک شدم.
 

پاسخ:
اگه تو آسانسور تنها باشم از آسانسور هم استفاده می‌کنم. ولی کلاً ترجیحم پله‌ست.
من خلوتشو ندیده بودم تا حالا

نهههه سوء تفاهم شد قم رو میگم 

پاسخ:
آهان
تا حالا قم نموندم زیاد. یکی دو بار اومدم یکی دو ساعت موندم.