۱۵۷۹- از هر وری دری ۱۰
یک. کی فکرشو میکرد منِ وطنپرست که یه زمانی تم گوشیم (گوشیای سونی اریکسونِ دهۀ هشتادی که سیستم عاملشون جاوا و سیمبین بود تم داشتن) پرچم ایران بود، یادم بره رنگ سبز پرچممون بالاست یا پایین و گوگل کنم پرچم ایرانو. سر صبی هر چی فکر کردم یادم نیومد ترتیب رنگا. چون سبز نماد سرسبزی بود و زمین سبز میشه نه آسمون، انتظار داشتم پایین باشه. ولی مطمئن نبودم. ناخودآگاهم سبزو بالا میدید ولی بازم مطمئن نبودم. گوگل کردم.
دو. یه بارم سال اول ارشد، رفتم تو نمازخونۀ مترو نماز بخونم. موقع وضو هر چی فکر کردم اول با دست راستم روی چپی آب بریزم یا با دست چپم روی راستی یادم نیومد. کسی هم نبود بپرسم. اینترنت هم نداشتم. پیامک زدم به دوستم و پرسیدم. از نهسالگیم هم نماز میخونم خیر سرم.
سه. با فاصلۀ ده دقیقه دو بار از اسنپمارکت خرید کردم. با اینکه هزینۀ پیک رو برای هر کدوم جدا داده بودم ولی موقع سفارش سوم از همون سوپرمارکت! روم نمیشد و انتظار داشتم پیکه دعوام کنه که چرا همه چیو یهجا نمیگیرم و هی از اون سر شهر میکشونمش این سر شهر. لذا سومی رو به یه سوپری دیگه سفارش دادم.
چهار. من خریدای اسنپفود و اسنپمارکتو با اپلیکیشن اسنپ (همون که رنگش سبزه) انجام میدم. وارد اسنپ میشم و میرم تو بخش سوپرمارکت یا غذا. اپلیکیشن جداگانۀ اسنپفود و اسنپمارکت رو هم دارم که رنگشون صورتی و آبیه، ولی وقتی آدرس خونه رو به اپ اسنپمارکت میدم میگه اسنپمارکت هنوز تو شهر شما خدمات نمیده. در حالی که با اپ اسنپ، وقتی وارد قسمت سوپرمارکت میشم خدمات میده!. حالا این اسنپمارکت آبیرنگ که تو شهر ما خدمات نمیده، چند روز پیش یه نظرسنجی گذاشته بود و زحمت کشیدم و به سهتا سؤالش جواب دادم و اونم بهعنوان تشکر، برام یه کد تخفیف ۴۰هزارتومنی فرستاد. امتحان کردم دیدم وقتی سفارشو به آدرس خونه میزنم قبول نمیکنه و میگه تو شهر شما فعلاً خدمات نداریم. ولی وقتی آدرس خوابگاه تهرانو میزنم کد رو قبول میکنه. اون سوپرمارکت نزدیک خوابگاه شرط حداقل خریدش شصت تومن بود. باید شصت تومن خرید کنید که چهل تومن رو تخفیف بده. نمیدونم کدش اختصاصی برای نام کاربری منه یا بقیه هم میتونن استفاده کنن. میذارمش اینجا. مال هر کی که زودتر از بقیه برشداره. البته لزوماً برای تهران نیستا. چندتا آدرس از شیراز و اصفهان و ارومیه و مشهدو امتحان کردم قبول کرد. ولی هر جای تبریزو زدم نوشت در حال حاضر برای این آدرس سرویس فعالی وجود ندارد. SAQ1S60W68
پنج. تو انجمن علمی دانشگاه یکی هست که کارش مستندسازی و گزارشنویسیه. یعنی تا حالا هر چی کارگاه و نشست برگزار شده و هر فعالیتی داشتیم با عکس و تاریخ آرشیو کرده و نگهداشته. گزارش این یه سالو نوشته بود و دبیر انجمن فرستاد برای من که بهلحاظ ویرایشی بررسی کنم. داغون بود. گفتم چرا هیچجا نیمفاصله نزده؟ گفت چون ارشده هنوز بلد نیست. کمکم یادش میدیم. برای جلسات واتساپی! اسکرینشات چتهامونو گذاشته بود. برای جلسۀ مرداد تصویری گذاشته بود که توش یه جمله از من بود. منم از بهمن به گروه ملحق شده بودم و از اونجا فهمیدم عکسا الکیه. پیام گذاشتم تو گروه و مطرحش کردم. قرار شد کلاً عکس نذاریم. بعد این دوستمون که گزارشو نوشته بود اومد خصوصی و [کلیک].
شش. یه کارگاه نگارش و ویرایش قراره برگزار کنیم. هزینهش برای چهار جلسه دویست تومنه. من چون گواهی و مدرک ویراستاری ندارم برای گرفتن اینا هم که شده میخوام شرکت کنم. و چون خودم شرکت میکنم و چون شرکتکنندگان قراره اضافه بشن به یه گروه و بهمدت یک ماه! اونجا تمرین کنن و سؤالاشونو از استادها بپرسن، نمیتونم لینک بدم شما هم شرکت کنی :| ولی میتونید سؤالای ویرایشیتونو ازم بپرسید که از استادها بپرسم.
هفت. پوستر کارگاه نگارشی و ویرایشی رو با نهایت دقت! طراحی کردم و فرستادم برای دبیر انجمن که تأییدش کنه و تبلیغاتو شروع کنیم. این یه بخشی از پوستره که همونطور که انشاءالله! ملاحظه میکنید کادرش آبیه. جواب داده که بچهها میگن برای کادرش یه رنگی انتخاب کنید که به سبز بیاد. گفتم قرمز و سبز مکملن. فکر کردم لابد منظورش اینه به جای آبی، قرمز کنم کادرو. گفت مثلاً تونهای مختلف آبی!. کادر پوستر از اول آبی بودا ولی آبی رو بنفش میبینن همهشون! :|
هشت. هزینۀ این کارگاه بهنظر من معقوله، ولی میخواستن به دانشجوهای دانشگاه خودمون تخفیف بدن. استادها قراره همین دویست تومن رو بگیرن از هر شرکتکننده، ولی چند نفر گفتن از بقیۀ شرکتکنندهها یه ذره بیشتر بگیریم و به دانشجوهای خودمون تخفیف بدیم. کلی بحث کردیم و تهش دبیر انجمن گفت «ما یه بودجهای دستمونه که حقوق شما رو از اونجا میدیم و میتونیم با بقیهش مسابقه برگزار کنیم و جایزه بخریم، میتونیم باهاش اردو برگزار کنیم یا وام بدیم یا کارگاه رایگان برگزار کنیم و هزینه رو از این بودجۀ دانشگاه تأمین کنیم. حالا اگه خرجش نکنیم دانشگاه ازمون پسش میگیره. برای همین میگم برای دانشجوهای خودمون تخفیف بدیم که به هر حال این پول برای دانشجوهای خودمون صرف بشه». قانع شدیم که از بودجه خرج کنیم برای تخفیف. یاد شهردارمون افتادم. تبریزیا هر موقع میرن اصفهان و خیابوناشو میبینن و با آسفالت خیابونای خودشون مقایسه میکنن میگن شهردار اونجا هر چی بودجه میگیره صرف آبادانی شهرشون میکنه، اونوقت مسئولای شهر ما خرج نمیکنن و آخر سال بودجه رو برمیگردونن به خزانۀ دولت. بعضی وقتا هم برای اینکه حتماً بودجه رو یه جایی خرج کرده باشن زیرگذرها و روگذرهای احمقانهای تو شهر درست میکنن که هر چی فکر میکنی چرا اینو اینجا ساختن به جواب منطقی نمیرسی.
نه. بالاخره فهمیدم اون کشف اتفاقی پست قبل کار کدوم دانشمند بود. هانری بکرل وقتی داشته روی مقالهای که رونتگن منتشر کرده بود کار میکرد ترکیبهای اورانیومدار رو میذاره کنار فیلم عکاسی و چند روز بعد با یه پدیدۀ عجیب روبهرو میشه. بعدشم، ماری کوری کشف میکنه که اون خاصیتی که هانری بکرل کشف کرده بود و نمیدونست چیه همون پرتوزایی هست. اینا رو یکی از خوانندگان وبلاگم فرستاده: [یک] و [دو]
ده. دیشب تو این وضعیت و خیره به این زاویه خوابم برد. خوابیدن تو موقعیتی که آسمون و ماه و ستارهها رو تماشا میکنی و غوغای ستارگانِ شکیلا یا اصفهانی با صدای آروم پخش میشه حس غریبیه. سه شب دیگه ماه کامل میشه!.