۱۵۶۶- تُنسى، کأنَّکَ لم تَکُنْ
دنبال یه مطلب قدیمی بودم که جزئیاتشو فراموش کرده بودم، ولی چون قبلاً تو وبلاگم در موردش نوشته بودم، رفتم سراغ آرشیو بلاگفا. آرشیو ده دوازده سال پیش. مطلبی که دنبالش بودمو پیدا کردم ولی حین جستوجو، موقعی که داشتم دنبال اون موضوع میگشتم چشمم خورد به یه خاطرۀ ناآشنا و غریب از دوران کارشناسی که کاملاً فراموشش کرده بودم. شروع کردم به خوندن اون پست. و این نوشته انقدر برام تازگی داشت که با شگفتی و حیرت میخوندم که ببینم تهش چی میشه. و باورم نمیشد که من هم بلد باشم چیزی رو فراموش کنم.
حالا اون خاطره از این قرار بود که یه روز یکی از دخترای غیربرقی که شمارهشو نداشتم با شمارۀ یه دختر غیربرقی دیگه که دورادور میشناختمش و شمارهشو از یکی از کلاسای عمومی داشتم بهم زنگ میزنه و ازم میخواد آمار یکی از پسرای برقی رو بگیرم ببینم آخر هفته کجاست. گویا پسره آخر هفته تولدش بوده و دختره میخواسته غافلگیرش کنه و فکر کرده بود چون من همکلاسی اون پسرم، میدونم که آخر هفته کجاست و میره شهرستان یا تهران میمونه. تا اینجای پست که هیچی یادم نمیومد از این قضیه. ادامۀ ماجرا به این صورت بود که من از اون پسره میپرسم آخر هفته کجایی و اونم میگه با اردوی دانشگاه میرم طالقان. منم از اونجایی که نمیدونستم طالقان کجاست، میپرسم تو مسیر طالقان به خونهتونم سر میزنی؟ دیگه بماند که خونۀ اونا مرکز و جنوب ایران بود و طالقان شماله. چندتا سؤال عجیب و غریب دیگه هم در راستای تکمیل اطلاعاتم از موقعیت مکانی آخر هفتهش میپرسم و یادم نیست که این سوتیا رو چجوری جمع کرده بودم ولی درونمایۀ پستم این بود که موقع گرفتن آمار، برای اینکه طرف شک نکنه چرا این سؤالا رو میپرسم، بهش میگم فلان جزوهتو برای هفتۀ بعد لازم دارم و باید ازت بگیرمش و الکیالکی یه جزوهای هم کپی میشه این وسط. و من که الان حتی یادم نیست کدوم جزوه، آخه این چه کاری بود اون موقع کردم گویان اومدم کلیدواژۀ طالقان رو تو ایمیلهام جستوجو کردم و دیدم دانشگاه سال 2011 اطلاعیۀ این اردو رو برامون فرستاده بوده و اون موقع هم تلگرام و اینا نبود و ارتباطم با همکلاسیام پیامکی بود. پس به احتمال زیاد این مکالمه بهصورت پیامکی بوده. و خب الان خیلی دلم میخواست بدونم اون روز این پرسش و پاسخها چجوری شکل گرفته و پیش رفته و با اینکه میدونم آرشیو پیامها رو از گوشیای قدیمیم پاک نکردم ولی بیخیال شدم، چرا که الان اون پیامکها پرن از خاطراتی که بیشترشونو فراموش کردم و نیازی به یادآوریشون ندارم. و به امید روزی که بقیۀ خاطرات و آدما و کارایی که کردم رو هم به همین آسونی و بدون درد و خونریزی و عوارض جانبی فراموش کنم.
عنوان: فراموش خواهی شد، آنچنانکه گویی هرگز نبودهای.