پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۴۸۲- اعشارگریز

چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۳۴ ب.ظ

مستانه (یه بلاگر قدیمی که پزشکه و پنج شش ساله کانال‌نویس شده) نوشته بود یکی از چیزهای عجیبی که بعد از زندگی کنار سیندخت (هم‌خونه‌ای طرحش) راجع به خودم فهمیدم اینه که وسواس پر بودن دارم. مثلاً سیندخت وقتی برام آب یا چایی می‌ریزه، لیوان رو سه‌چهارم پر می‌کنه و من اگر خودم برندارم لیوان رو کامل پر نکنم مضطرب می‌شم یا مثلاً پارچ آب رو اگر نصفه بذاریم تو یخچال می‌ره رو مخم و حتماً باید درش بیارم و پرش کنم.

در همین راستا، منم شبا قبل از خواب گوشی همه رو تا صددرصد شارژ می‌کنم بعد می‌خوابم. حتی وقتی مهمون میاد (البته قبل از کرونا. یه ساله که نه ما جایی رفتیم نه کسی اومده خونه‌مون)، اگه باهاشون رودروایستی نداشته باشم می‌گم بدید گوشیتونو شارژ کنم تا وقتی اینجایین پر بشه (همه مدل شارژری هم داریم تو خونه‌مون). به خونه‌هایی که نزدیک پمپ‌بنزین باشن هم بیشتر از خونه‌های دیگه علاقه‌مندم و اگه یه روز بخوام خونه بخرم جنب پمپ‌بنزین می‌خرم. موجودی بانکیمم همیشه یه‌جوری تنظیم می‌کنم چهاررقم سمت راستش صفر باشه. تو ذهنم صد و مضارب صد پُر و کامل هستن و اگه ببینم جزوه‌م ۹۹ صفحه‌ست ترجیح می‌دم به آب ببندمش که بشه صد و اگه ۱۰۱ صفحه باشه، مطالب به‌دردنخور و تکراریشو حذف می‌کنم که بشه صد. اگه نتونم این کارو بکنم لااقل با مضارب ده رندش می‌کنم و اگه اینم نتونم، تهش دیگه سعی می‌کنم تعداد کلمات توش رند باشه (چون تایپ می‌کنم، به تعداد کلمات اشراف دارم). ینی اگه تغییر یکی از قوانین طبیعت دست من بود، عدد پی رو یا به ۳ تبدیل می‌کردم یا ۴. آخه ۳.۱۴ هم شد عدد؟ یا حتی گرانش زمینو می‌کردم ۱۰ به جای ۹.۸. از دفتر و خودکار نصفه هم بدم میاد. چیزای توی کابینت و یخچال هم باید تو ظرفی باشن که اون ظرف پر باشه. مثلاً اگه جعبۀ دستمال کاغذی، مایع ظرفشویی، مایع دستشویی، آب، نمک، شکر یا چیزی باشه که ظرف داشته باشه و قابل‌پرشدن باشه پر می‌کنم، ولی اگه باقی‌ماندۀ غذا باشه منتقلش می‌کنم به ظرف کوچیکتر که اون ظرف کوچیکتر پر بشه. یا اگه ادویه، برنج و حبوبات یا یه شیشه آبلیموی نصفه داشته باشم و یه شیشه آبلیموی کامل، اگه به‌لحاظ انقضا مشابه باشن یکی می‌کنم و منتقل می‌کنم به ظرف یه کم بزرگتر. همیشه نه ها. مثلاً هفته‌ای یه بار یا ماهی یه بار این نظارت و ساماندهی رو انجام می‌دم. البته بستگی به سرعت مصرف اون چیز داره. مثلاً گوشی و پارچ آبو هر شب چک می‌کنم، ولی ظرف حبوبات و ادویه‌ها رو هر ماه. تو خونه البته یه کم دست و بالم بسته‌ست برای اعمال این رویه، ولی تو خوابگاه خیلی خوب پیاده‌ش می‌کردم. 

مامان یه جایی کار داشت. داشت می‌رفت بیرون. رفت و چند دیقه بعد برگشت. پرسیدم چیزی جا گذاشتی؟ گفت نه، اومدم بگم تا من برمی‌گردم کاری به قابلمه‌های نصفه‌نیمۀ توی یخچال نداشته باش و جابه‌جاشون نکن :|

فقط نمکدون و ظرف شکرو پر کردم :)) بعد نشستم به فلسفۀ وجودی نیمۀ گم‌شده فکر کردم و از اینکه این همه آدم نصفه‌نیمه از جمله خودم و نیمۀ گمشده‌م روی کرۀ زمین زندگی می‌کنیم حس اضطراب بهم دست داد. مثل وقتی که شارژ گوشیم پنجاه درصده و ظرف ماست به نصف رسیده و پارچ تو یخچال تا نیمه پره و دانلودم روی پنجاه درصد گیر کرده و جلو نمی‌ره.


۹۹/۰۹/۱۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

مامان

مستانه

نظرات (۹)

۱۹ آذر ۹۹ ، ۱۸:۱۶ 1 بنده ی خدا

من نسبت به تمیزی و بیشتر مرتبی این حسو دارم. خیلی حس بدی بهم دست میده ولی یجایی نشستم که دور وبرم شلوغه.البته خب من دوز کمتری ازاین قضیه رو دارم.

😂اون تیکه که مامانت برگشت واقعا عالی بود.

ایشالا نیمه ی گمشده ی همه پیدا بشه.من واقعا در عجبم که هم سن و سالام و حتی کوچیکترا چطور ازدواج میکنن؟واقعا از کجا ادم مناسب پیدا میکنن؟

پاسخ:
سخت نمی‌گیرن، در نتیجه زود ازدواج می‌کنن.

فکر کنم این یجورایی وسواس فکری-عملیه، نمیدونم علمای روانشناس بیان توضیح بدن‎(:‎

چون ما هم همچین چیزی تو خانواده مون داریم و تا یجایی خیلی عالیه که همیشه همه چیز خوب و مرتب و کامله ولی از یجایی ببعد قشنگ مغز رو سوراخ میکنه:)))

پاسخ:
فکر کنم OCD می‌گن
۱۹ آذر ۹۹ ، ۱۸:۳۵ محمدعلی ‌‌

من اگه یه خواهر یا برادر این‌طوری داشتم، در اتاقم رو قفل می‌کردم و نمی‌ذاشتم واردش بشه. یا اگه نمی‌شد، یه صندوق می‌خریدم و همه‌ی وسایلم رو می‌چیدم توش و بهش قفل می‌زدم :| والا :| اگه بچه‌م هم این‌طوری باشه، توی اتاقش حبسش می‌کنم :)) خلاصه شوخی ندارم سر امنیت وسایلم :|

پاسخ:
به اتاق و وسیلۀ بقیه کاری ندارم. ولی چند سال پیش، یه بار تو خیابون یه دستفروش دیدم که لباساش درهم و برهم بود. می‌خواستم بگم تو رو خدا بذار بی‌مزد و منت اینا رو تا کنم مرتب کنم :))

سلام و درود دُردونه خانوم عزیز 

 

کلی با حرف مادر محترمت خندیدم :)

بنظر من همه‌ی این رفتارهایی ک شرح دادی برمیگرده ب کمالگرائی‌ت !

اگر سعی نکنی ک پیچ این رفتارهات رو یواش یواش کم کنی شک نکن ک در آینده برات خوشایند نخواهد بود (از من گفتن)

 

تصویری هم ک گذاشتی ، عالی ست ! :))

 

انشااله ک مراد زودتر بیاد و دستت رو بگیره ببره 

 

شاد و سلامت باشی 

پاسخ:
سلام
انقدرها هم شدید نیست. یه جوریه که اگه انجام بدم خوشحال می‌شم و اگرم نه اذیت نمی‌شم زیاد

ممنون. ایشالا ^-^
۱۹ آذر ۹۹ ، ۲۳:۱۸ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

بد هم نیست ها

خصوصا اینکه هفته ای یا ماهیانه انجام می شه.

نصفه و نیمه‌ها یه جاهایی دست آدم رو می ذارن تو پوست گردو :|

پاسخ:
من تو خوابگاه آخر ماه با اون نصفه‌نیمه‌ها یه غذای من‌درآوردی درست می‌کردم.

شاید باورتون نشه من وقتی مثلاً تیم ملی بازی داشت اگه صلوات میفرستادم وسواس گرفته بودم که توپ دست خودمون باشه وگرنه اونا گل میزنن (همییییینقدر تباه :)))))

خواستم کامنتو خصوصی بفرستم یه چی دیگه‌ام بگم گفتم بذارم سرانه شادی ملت بره بالا :دی

عکس‌نوشته عااالی :))) قابلیت فوروارد به دوستان رو داره

پاسخ:
اشکالی نداره ذخیره و فوروارد کنی عکسو

بهش میگن وسواس فکری 

 

 

پاسخ:
OCD

با عرض شرمندگی چون قبلاً گفته بودین عکسای عمومی رو اجازه ذخیره دارین، زودتر دست به کار شدم :))) (آیکون دست به صورت)

واااای در مورد لباس منم اینطوریم. یادمه بچگیام چون تو خونه نمی‌ذاشتن کار کنم و خواهرام کار میکردن میرفتم خونه اقوام نزدیک بعد همه لباساشونو مرتب می‌کردم. مدیونین اگه فک کنین یه بار دخترشونو که همسن و سال من بود گفتم برو حمام انقدر آب گرم باز نمیکنی موهات چربه بعد بیچاره گریه میکرد میگفت آب داغه منم میگفتم نـــــــــــــــــــه حرف نباشه بعد سالها یه بار فهمیدم میزان حساسیت کف سر و دست به گرما فرق میکنه :)))) خدایا ببخش

پاسخ:
آره عزیزم راحت باش. برای شما می‌نویسم که استفاده کنید دیگه
۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۲:۰۱ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

ولی عدد پی قشنگیش به همون رند نبودنشه. یا حتی عدد طلایی که خودش عددی هست برای ارزیابی زیبایی:) 

اگر طبیعت هم قرار بود اینقدر رند باشه فکر کنم دنیا خسته‌کننده می‌شد:)

پاسخ:
آره به‌لحاظ زیبایی‌شناسی همه چی رند باشه هم جالب نمیشه