۱۴۲۷- غصۀ اکبر
میگن یکی داشته یه بنده خدایی رو میزده و هی داد میزده میکشمت اکبر میکشمت اکبر. بعد یکی داشته رد میشده، میپرسه چرا میزنیش؟ نزن. اون یارو که داشته کتک میخورده میگه ولش کن بابا بذار بزنه من که اکبر نیستم.
یه بنده خدایی هم بوده که اتفاقاً اونم اکبر بوده. اکبر طبقۀ دوازدهم یه ساختمان نیمهکاره کار میکرده. یکی از پایین صداش میزنه که اکبر، زنت از طبقهٔ پنجم خونهتون افتاد پایین مرد. بیچاره خیلی ناراحت میشه و سریع میاد پایین و میره سمت خونهش. تو راه، یه کم آروم میشه و سر چهارراه اول یادش میاد که خونهشون دو طبقه بیشتر نیست. به راهش ادامه میده و یه کم بعد میگه من که اصلاً زن ندارم. باز به راهش ادامه میده و سر کوچهشون میره تو فکر و با خودش میگه من که اکبر نیستم.
حالا یه بنده خدایی که نمیدونم اسمش چیه (فرض میکنیم اونم اسمش اکبره) به جای شمارۀ خودش، اشتباهی شمارۀ ما رو داده بانک و دیگه هر کنش و تراکنشی انجام میده، پیامکش برای ما میاد. هفتهای دو سه بار، چیزای دوتومنی و دهتومنی و بیستتومنی میخره. بعضی وقتا مینویسه خرید، بعضی وقتا برداشت. بهنظرم اینا رو یا خرج شارژ سیمکارت میکنه یا کارت مترو و بیآرتیشو شارژ میکنه. بعیده بره سوپری و خریدش انقدر رند باشه. بعضی خریداش اینترنتیه، بعضیاشم کارت میکشه. چند بارم رفته دویست تومن از عابربانک گرفته. یه بارم ۵۴۵۰۰ تومن کارت کشید که تنها خرید غیررندش بوده تا حالا. حقوقش ماهی ۲میلیون و ۲۶۶هزار و ۷۹۹تومن و ۱ ریاله که بیستوششم هر ماه به حسابش واریز میشه. معلوم نیست کجا کار میکنه. شاید بازنشستۀ جاییه. شایدم بیمهای، قسطی، وامی، چیزی داره که بابت اونا کم میشه و این مبلغ میمونه. یارانهشو به این حسابش نمیریزن. اگه اینجا میریختن میفهمیدم خانوادهشون چند نفرن. شایدم فعلاً مجرده. اگه مجرد باشه بعیده با این اوضاع حالاحالاها کسی زنش بشه. اکبر امسال تونسته چهار میلیون پسانداز کنه. اگه مجرد نباشه و سرپرست خانواده باشه و تنها نانآور خانه، احتمالاً زندگی سختی دارن. هر بار که پیامک واریز حقوق اکبر میاد صد تومن برای قبضا میذارم کنار، هشتصد تومن برای سه کیلو گوشت و بیست کیلو برنج و صد تومنم برای میوه و سبزی. ایشالا اجارهٔ خونه نمیده. به قیمت پوشک بچه فکر میکنم که شنیدم کمرشکنه، به هزینهٔ تحصیل بچهها، به لپتاپی که لازم دارند، به هزینهٔ جهیزیهٔ بچهها. بگم ایشالا زن و بچه هم نداره که شرمندهشون نشه؟ به قیمت نون و پنیر و ماست و شیر و کره و تخممرغ و رب و روغن و بنزین و کرایهٔ تاکسیا هم فکر میکنم. هر جوری حساب میکنم دخل و خرج این زندگی جور درنمیاد. کم میاد. سر کوچه یادم میافته این پیامک حقوق من نیست و من اکبر نیستم. اکبر نیستم، ولی دلیل نمیشه غصهٔ اکبرو نخورم. که مرد ار چه بر ساحل است ای رفیق، نیاساید و دوستانش غریق. من از بینوایی نیَم روی زرد، غم بینوایان رخم زرد کرد. نخواهد که بیند خردمند، ریش، نه بر عضو مردم نه بر عضو خویش. چو بینم که درویش مسکین نخورد (بخونید نخَرد) به کام اندرم لقمه زهر است و درد. یکی را به زندان درش دوستان، کجا مانَدش عیش در بوستان؟
+ تو کز محنت دیگران بیغمی...