۱۴۲۰- جای مردان سیاست بنشانید درخت، تا هوا تازه شود
دیشب ارشمیدسوارانه راهحل مشکل عدم تطابق پیدیاف و ورد موقع تبدیل ورد به پیدیافو که تو پست ۱۴۰۰ بهش اشاره کرده بودم فهمیدم و فریادِ یافتم یافتم سر دادم. یه پست عکسدار طلبتون راجع به اون معضل. فعلاً باید تمرکز کنم روی آزمونی که یکی دو ساعت دیگه دارم. امروز آزمون کتبی مصاحبهم قراره برگزار بشه و فردا هم مصاحبۀ شفاهی دارم. آزمونها و مصاحبهها همهشون غیرحضوریه. امتحان کتبی دانشگاه اصفهان پارسال تشریحی بود. از همهٔ درسا، سه چهار تا سؤال داده بودن. یه ساعتم وقت داشتیم جواب بدیم. حالا نمیدونم امتحان این دانشگاهم تشریحیه یا تستی. همهٔ دانشگاهها امتحان نمیگیرن قبل از مصاحبه. قبلاً میگفتم سنگ مفت گنجشک مفت و تو همهٔ مصاحبهها شرکت میکردم که هم تجربه کسب کنم، هم شیوهٔ مصاحبهٔ دانشگاهها رو باهم مقایسه کنم. هم فال بود هم تماشا. البته مفتِ مفت هم نبود و صد تومن هزینهٔ مصاحبه بود و چندصد تومنم هزینهٔ سفر و اقامت. فکر میکردم تو این رفتوآمدها تجربه کسب میکنم، ولی الان میبینم در بلندمدت تأثیر بدی روی روحیهٔ آدم میذاره این ناکامیها. چون بعداً میشینی هی با خودت فکر میکنی آخه فلان استاد که طرحمو دوست داشت، آخه اونی که خودش توصیهنامه داده بود هم اونجا بود، اون چرا دفاع نکرد ازم، فلانی چرا حمایتم نکرد و کلی چرا تو ذهنته که با اینکه براشون جواب منطقی هم داری ولی رهات نمیکنن. بدتر اینکه با استدلال استقرایی امیدتو برای تلاشهای بعدی هم از دست میدی. چون این قضیه ربط زیادی به تلاش نداره. تلاش لازمه، ولی کافی نیست. لذا فقط هزینهٔ همین یه دانشگاهی که فکر میکنم احتمال قبولیم اونجا صفر نیستو پرداخت کردم برای مصاحبه.
برای آزمون یه جیمیل خواستن و یه شمارۀ موبایل واتساپدار. با جیمیل که لابد میخوان سؤالا رو بفرستن، ولی با واتساپ نمیدونم چی کار دارن. میخوان چک کنن که یه وقت حین امتحان کتابامونو باز نکنیم و تقلب نکنیم و خودمون جواب بدیم؟ یه لیست دادن روش نوشتن ملزومات مصاحبه: کامپیوتر مجهز به دوربین، گوشی هوشمند مجهز به دوربین، اینترنت پرسرعت، نرمافزارهای لازم جهت استفاده از ادوبی کانکت، آشنایی با گوگل فرم، یک آدرس ایمیل فعال، اکانت واتساپ. تو یه لیست دیگه هم، اسم و زمان مصاحبهٔ ۳۵ نفری که دعوت کردن رو نوشتن. هیچ کدوم رو نمیشناسم، حتی به اسم. فقط یکیش هماسم دوست دوران راهنماییمه و اگه آزمون حضوری بود میتونستم مطمئن بشم که اونه یا نه. خیلی بعیده، ولی غیرممکن نیست.
پستای مصاحبههای پارسال و پیارسالو مرور میکردم. رسیدم به این پست. مصاحبۀ علوم شناختی دانشگاه تبریزه. چون خونهمون نزدیک دانشگاهه خوشحال بودم که میتونم تا یه ربع قبل مصاحبه خواب باشم و محل مصاحبه رو از پشت پنجرۀ اتاقم ببینم. الانم رو تختم نشستم و با محل مصاحبه یه متر فاصله دارم و خوشحالترینم. من اگه تو این مملکت یه کارهای بودم میگفتم بعد کرونا هم همین روال غیرحضوری و مجازی رو ادامه بدید.
گفتن لباس رسمی بپوشید. حالا من برای اینکه قشنگ تو نقشم فروبرم جوراب و کفش هم پوشیدم. بهصورت نمادین ماسک هم میتونم بزنم. فعلاً دارم زاویهٔ دوربینو تنظیم میکنم به سمتی که در اتاقم اونجا نباشه که یکی یهو ناغافل وارد شد بتونم مدیریت کنم. الان دغدغهم بعد از خود آزمون و سؤالاش اون وانتیهست که هر روز همین موقع قارچ میاره بفروشه جلوی خونهمون. بلندگوی اونو نمیدونم چجوری مدیریت کنم. کیلویی سی تومنه؛ معادل با یه دلار. سال اول کارشناسی بلیت هواپیما سی تومن بود. الان با سی تومن تا فرودگاهم نمیبرن.