پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۳۹۱- گذشته‌ها رو دوره کن؛ روزای خوبمون گذشت

سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ۰۷:۱۹ ق.ظ

عکس‌نوشت ۱۳۹۱. ترم چهار، با هم‌اتاقیام تو مسابقۀ آشپزی خوابگاه شرکت کردیم. انتخاب نوع غذا دلخواه بود. ملت کلی غذای سخت و پیچیده و محلی و بین‌المللی درست کرده بودن. ما تصمیم گرفتیم ماکارونی درست کنیم. خدایی از منی که تا قبل از خوابگاهی شدنم آب هم بلد نبودم بجوشونم جز این انتظار نمی‌رفت. من ماکارونی رو درست کردم و هم‌اتاقیام سالادو. غذای تیم ما اول شد و ماهیتابه و پنج هزار تومن وجه نقد! برنده شدیم. من ماهیتابه رو برداشتم هم‌اتاقیام پولو. اون موقع با پنج تومن می‌تونستی با قطار بری تبریز :| ینی می‌خوام بگم کم پولی نبود پنج تومن. ماهیتابه رو استفاده نکردم و نگه‌داشتم با خودم ببرم خونۀ بخت و توش اولین نیمروی زندگی مشترکمونو به منصهٔ ظهور برسونم :| من اونی‌ام که ابر قرمز رو صورتشه. به سه نفر اول ماهیتابه دادن و به نفر چهارم که کنار من ایستاده و اسمشو نمی‌دونم و یه سر و گردن از بقیه بلندتره بطری آب. موقعیت عکس هم نمازخونۀ خوابگاهه. داورهای مسابقه هم مسئولین خوابگاه و اون خانومه که از مرکز معارف میومد دخترای دم بختو به پسرای دم بخت وصلت می‌داد و دختر سه‌ساله‌ش بودن.



عکس‌نوشت ۱۳۹۱. چه ذوقی می‌کردیم وقتی مدار جواب می‌داد.



عکس‌نوشت ۱۳۹۱. غذای خوابگاه و دانشگاهو نمی‌خوردم. یا از خونه غذا می‌بردم یا خودم درست می‌کردم. ولی هر از گاهی هم پیش میومد که راه گم کنم و برم سلف.


چون که مدلش رمز خانوماست.


عکس‌نوشت ۱۳۹۱. شاهگلی شاهگلی که میگن اینجاست. البته اسم بعد از انقلابش ائلگلیه ولی ما خودمون عادت کردیم می‌گیم شاهگلی. با هم‌مدرسه‌ایام اینجا دورهمی داشتیم. بعد از کنکور، اوایل از این دورهمیا زیاد داشتیم و تند تند دلمون برای هم تنگ می‌شد. ولی از یه جا به بعد دیگه سراغ همو نگرفتیم و دلمون هم تنگ نشد برای هم.



سفرنوشت ۱۳۹۱. سال ۹۱ دو تا سفر داشتیم. قم-جمکران، کربلا و نجف. هم جمکران رفتنم اولین بار بود هم کربلا. ترم چهار بودم اون موقع. سر کلاس محاسبات عددی نشسته بودم که بابا زنگ زد. رفتم بیرون و جواب دادم. گفت داریم می‌ریم سفر و ادامۀ صحبت‌ها (به‌شدت توصیه می‌کنم کلیک کنید روش و خاطرۀ اولین سفر کربلامو بخونید).



پی‌نوشت. سال ۹۱ کلاس رانندگی رفتم و آزمون کتبی دادم و برای اولین بار با ماشینِ بدونِ کلاج و ترمزِ کمکی رانندگی کردم. البته فرصت نکردم امتحان افسرو بدم و چهار سال دیگه! قراره گواهینامه‌مو بگیرم. فعلاً اینو گوشۀ ذهنتون نگه‌دارید، تو پست ۱۳۹۵ خاطرۀ امتحان افسرم هم تعریف می‌کنم براتون.

عنوان. بخشی از آهنگ گذشته‌ها از احسان خواجه‌امیری

۹۸/۱۲/۱۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

آتنه

بابا

ریحانه هم‌اتاقی

سارا هم‌اتاقی

نظرات (۳۳)

۱۳ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۵۴ دچارِ فیش‌نگار

کاربردای دیگه هم داره ماهیتابه :)

پاسخ:
مثلاً چنین کاربردی وقتی مراد دیر میاد خونه:

تنها چیزی که به  ذهنم میرسه اینکه پیر شدیم مخصوصا با اون لینک یا فکر کردن به اینکه ۹ ۱۰ سال وبلاگستان شده محل گشت‌وگذارمون

از دوران دانشگاهم (مخصوصا لیسانس )عکس ندارم یا حداقل خیلی کم دارم و الان حسرت میخورم 

عکس سلف اون بنده خدا پشت سرتون شاکی به نظر میرسه=)

پاسخ:
من که حس می‌کنم فسیل شدم و دیگه باید ببرنم سالمندانِ بلاگستان :))
آره. اعصاب نداره.

سلام

اهههه ازین مسابقه آشپزیا:))

ما با کشک بادمجون شرکت کردیم‎:D ولی خیلی داغان بود

کل سالن ورزش میز چیده بودن به چه عظمت با حضور مسئولین کشوری و لشکری که همه مرد بودن و احتمالا تصورشون از زندگی خوابگاهی دوسه کیلومتری جابجا شد

پاسخ:
سلام :))
یه بار این مسئولین کشوری و لشکری اومدن خوابگاه ما بازدید. مسئولین خوابگاه هم چون می‌دونستن واحد ما همیشه مرتب و تمیزه بدون هماهنگی قبلی!!! هدایتشون کردن سمت واحد ما. چند ماه بعد یه سری وزیر وزرا هم می‌خواستن بیان بازدید. روز قبل از کنکور ارشدم بود :| اون روزم لطف کردن ده دیقه قبلش اطلاع دادن. ینی فکر کن تو اون ده دیقه من و مژده چیا رو کجاها چپوندیم!!! عمق فاجعه اونجا بود که رئیس دانشگاه شریف استاد دانشکده برق بود و استاد مژده و معاونشم باز استاد برق بود و استاد راهنمای کارشناسیم :|
این پستو تو اون موقعیت نوشتم:
۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۲۰ هم مسیر باد

سلام سلام:)

بله متاسفانه شاه گلی بعد انقلاب تبدیل به ائل گلی شد مثل خیلی از جاهایی که تنها عنوان تغییر پیدا کرد ولی باید بگم اینجا لفظ شاه به معنای فرمانروا نیست بلکه به معنای بزرگه که مسیولین بدون توجه به معنای دقیق کلمات تغیرش دادن.این مورد دقیقا در مسجد شاه اصفهان تکرار شده که بعدا به مسجد امام اصفهان تغیر نام داد.منبع هم اگر بگم موثقه و برای یک مقاله دانشگاهی داشتیم روش کار میکردیم...اینا رو گفتم بگم ما هنوزم شاه گلی میگیم :))در هر حال خوشحالم از آشناییتون همشهری.مدت ها بود میخوندمتون ولی خاموش.این پست بهانه ای شد تا عرض سلامی کنم

پاسخ:
سلام
از آشنایی باهاتون خوش‌وقتم :)
چه جالب!!! من تا حالا فکر می‌کردم اونجا مال پهلویا بوده و شاهش برمی‌گرده به محمدرضا شاه :|

ینی از سال ۹۱ وقت نشده بری گواهی نامه بگیری یا چی؟

 

 

واسه منم سوال بود که چرا مچ دستت...

متن زیرشو خودم یادم اومد چی به چیه : )

پاسخ:
اون موقع یه سری صنم داشتم که این یاسمن توش گم بود. کارآموزی و ماه رمضون و مسافرت و پروژه‌های آخر ترم و امتحانا و کلی بدبختی دیگه :)) بعد چون مربیم آقا بود، باید یکی همراهم میومد که مشکل محرم نامحرمی پیش نیاد :| وقتی من وقت داشتم همراهام وقت نداشتن وقتی اونا وقت داشتن من وقت نداشتم وقتی ما وقت داشتیم مربی و آموزشگاه وقت نداشت. وقتی آموزشگاه وقت داشت ما سفر بودیم. یادمه یکی دو سال بعدش رفتم آموزشگاه گفتن انقضای دورۀ آموزشیت تموم شده باید دوباره دوره ببینی. این سری با مربی خانوم برداشتم دوره رو. ماه رمضونم بود تازه. نزدیک خونه‌مون هم نبود آموزشگاه. ملت هی می‌گفتن میری امتحان افسر رد میشی و باید دوباره دوره ببینی و من چون حوصلۀ این کارا رو نداشتم نمی‌رفتم امتحان بدم. البته چون اغلب تهران بودم، ماشینو لازم نداشتم که گواهینامه‌شم لازم داشته باشم. سال بعدش خواستم برم امتحان دیدم آموزشگاهه جمع کرده رفته یه جای دیگه :)) رفتم اون جای دیگه گفتن باید دوره ببینی. گفتم بی‌خیال دیگه بلدم. گفتن لااقل دو ساعت بچرخ تو شهر مربی قوانینو یادآوری کنه. گفتم باشه. چنین کردم و فرداش رفتم امتحان دادم. مسئول آموزشگاه باورش نمیشد قبول شدم. حتی مربیم هم یادمه روز قبلش تو اون دو ساعت دور دور! وقتی فهمید افسر کیه پیش من داشت به شاگرداش زنگ می‌زد که فردا نیاید این افسره سخت می‌گیره رد می‌کنه و الکی پولتون هدر میره و شما خوب بلدید و ازتون مطمئنم و شما بار اول باید قبول بشید و حیفید که گیر این افسر بیافتید. بعد به من هیچی نمی‌گفت که فردا نرو امتحان :| لابد مطمئن بود رد میشم :| روز امتحانم یه دختره اومده بود می‌گفت چند ساله هر ماه میام امتحان میدم و افسره ردم می‌کنه. بار بیستمش بود :| یه خانومه هم می‌گفت باید آیۀ وجعلنا بخونین افسر خطاهاتونو نبینه :))))))))))

آره دیگه. ما حواسمون به همه چی هست :دی
۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۲۶ محسن رحمانی

سلام و عرض ادب .

چه جالب .خاطره گرفتن گواهی نامه رو که تعریف کردید که افسره گفته پس من ترمز دستی رو بکشم اگه اشتباه نکنم.

پاسخ:
سلام
آره تو وبلاگم پستشو گذاشته بودم :)
۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۲۸ دچارِ فیش‌نگار

چقدر لاغر شدی خونه ی مراد!

پاسخ:
:)) بس که حرص می‌خورم
۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۲۶ هم مسیر باد

:))نه والا مال خیلیی قبل تره.مال دوره آق قویونلو ها بوده

پاسخ:
خدا رو شکر اسم امامزاده شاهچراغ شیرازو عوض نکردن :))

سلام

چقدر قیافه ات تغییر کرده الان :))

 

غذاهای که گذاشتی اشتهام رو باز کرد :))

 

ماهیتابه اتم مبارک :)

منم یه ماهیتابه موقعی که دانشجو بودم از پدرم هدیه گرفتم :))

که هنوز دارمش تا وقتش ازش استفاده کنم :)

 

 

عکس کاربرد ماهیتابه اتم قشنگ بود :)

آفرین به خلاقیتت :))

توام مثل سمیرای ماهیتابه دست کاربرد ماهیتابه ات باحال بود :))

 

 

 

پاسخ:
سلام. تو مگه می‌بینی قیافه‌مو؟ :دی
ایشالا به زودیِ زود ازش استفاده کنیم :))

اتفاقا باید و طبیعیه که اسم مکان‌ها و خیابون‌ها رو عوض کنن....، عجیبه که مخالفی....

اما بالاخره بعضی وقتها همون قبلی رو میگن از سر عادت.... 

پاسخ:
مخالف که نیستم. 
دیگه آدم به هر چی عادت کنه همونو میگه.
تهران که بودم اسم خیابونا رو براساس نقشه می‌گفتم که جدید بود. ولی آدمای مسن و قدیمی قدیمیا رو می‌گفتن.
۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۰۵ معلوم الحال

اونجوری که شما ماهیتابه رو نگه داشتین، هیچ کس جرات نمیکنه جلو بیاد :))

 

4 سال بعد؟ :| 

پاسخ:
:))
مثل پروپوزالم که چهار سال پیش تصویب شده و هنوز دفاع صورت نگرفته :))

این خانمه که وصلت می‌داد رفته؟:)))) چرا من نشنیده بودم تا حالا؟ ای خدا! :)))))

مدارهای ما از ۴ تا گیت بیشتر می‌شد دیگه جواب نمی‌داد:))) بس که همه‌چی‌مون داغون بود و به تعداد کافی قطعه‌ی سالم نداشتیم! تهش می‌رفتیم توضیح می‌دادیم که مدار رو چطور بستیم و یه شبیه‌سازی هم تحویل می‌دادیم بلکه بهمون نمره بدن که تازه اونم بعضیاشون نمی‌دادن:| ولی بعضی گروه‌ها راه میومدن. در این حد که مثلا گفته‌بودن از ۱۰ تا آزمایش، تو دو تاش نتیجه بگیرید، حله! 

و این که میز و صندلی‌های سلف چرا عوض شده؟ اینا که کهنه به نظر نمیان!

پاسخ:
من اینو سال ۹۱ گرفتم. نمی‌دونم الان چه شکلیه صندیا.
ما تقریبا همیشه نتیجه رو می‌گرفتیم بعد آزمایشگاهو ترک می‌کردیم. مورد داشتیم وقت آزمایش تموم میشد و فرداش می‌رفتیم تنهایی انجام بدیم که نتیجه رو بگیریم. فیلم هم می‌گرفتیم که شاهد و سند داشته باشیم. برای همین من الان کلی فیلم از آزمایشگاه‌هامون دارم :)))
داد که نمی‌زنه خودشو معرفی کنه بگه من کی‌ام. من خودمم بعداً فهمیدم. نامحسوس میاد ازت می‌‌پرسه آیا قصد ازدواج داری یا نه. شرایط و معیارهات چیه. همسرش یا شایدم همکارش (یه حاج آقاست که نمی‌دونم همسرشه یا همکارش) هم نامحسوس میره همین سؤالو از پسرا می‌پرسه و بعدشم بادا بادا مبارک بادا :)) بعد از فارغ‌التحصیلی هم همچنان پیگیرناااا. نگران نباش اگه یه وقت مجرد فارغ‌التحصیل شدی. همین چند وقت پیش حاج آقاهه بهم پیام داد پرسید آیا کماکان مجردم یا نه. منم گفتم کماکان منتظر مرادم :)) شوخی نمی‌کنما. همین جوابو دادم بهش :دی

بلی می بینم :)))

من با چشم بصیرت میبینم :دی

 

 

 

آمین 🙏

پاسخ:
:)) احسنت

هعی یه ماهیتابه نیاز داشتم برم بخرم... تو لیست خریدم بود که بازار تعطیل شد :(

الان این پست رو خوندم لیست خریدم جلو چشمم رژه می‌رن

پاسخ:
خدا رو شکر من از زندگی مشترک لااقل ماهیتابه‌شو دارم :)))
۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۴۴ محسن رحمانی

با خانم واران موافقم چهرتون قابل تشخیصه.

پاسخ:
:|

آقا آقا مسجد شاه اصفهان بخاطر شاه عباس اسمش مسجد شاهه

کل میدون نقش جهان به دستور شاه عباس ساخته شده بخاطر اینکه تو چل و چال بقیه بکنه

توی مسجد شاه نماز مردم عادی و ... خونده میشده، توی مسجد شیخ فضل ا... که روبروی عمارت عالی قاپوئه کلاس درس و مجلس خصوصی بوده و یه داستانهایی میگن یه مسیر زیرزمینی از عالی قاپو به مسجد شیخ فضل ا... میرفته برای رفت و آمد حرمسرای شاهی

همین دیگه‎(:‎

پاسخ:
با تشکر از شما بابت اطلاعاتی که با ما به اشتراک گذاشتی
خیابون ولیعصر هم ولیعهد بوده قبلا

سلام

یه ویژگی ای پستهاتون داره که من همیشه برام جالب بوده

شما همه چیو با جزئیات کامل مینویسید...

انگار مینویسید برای بچه ها نوه ها و نتیجه هاتون

برای اینکه در تاریخ ثبت بشه

کامل و دیتیل ...

که خیلی هم خوبه

اما در مورد عکسا:

 

1- شبیه عکسای دابسمش شده..کاش یه آهنگیم روش میذاشتید...شما هم به قد بلندا حسرت میخورید؟ قد بلند فقط بدرد دهه سوم زندگی آدم میخوره...بقیه اش نه!

 

اون ماکارونی سمت راست عکس  مال شماست که اول شده؟ اون غذا چرا باید اول بشه؟ بیاید براتون مارکارونی درست کنم قیافه غذا همه جایزه ها رو درو کنه!:)

 

2- عکس سوم باید مدار یه FPGA باشه تو درس مدار ممد تقی! (مدار منطقی)- درسته؟

 

3-سلیقه آهنگی شما قابل تحمله.....میشه شنیدشون....برخلاف خانم حوا که اصلا نمیشه آهنگایی که ایشون معرفی کرد رو شنید...الانم ما رو بلاک کرده منم بلاکش کردم! 

 

4-نمیشد عکس چهارم رو یکم بزرگتر بگیرید یا بذارید که ما اطلاعات کارت دانشجوییتونو بخونیم؟:)

غذا چی بوده؟ بنظر میرسه چلوگوشت شترمرغ باشه:)

پاسخ:
سلام.
آره :) هر بار که پست جدید می‌نویسم جوری اطلاعات می‌دم که نه برای قدیمیا خیلی تکراری باشه نه برای کسی که اولین بارشه پاشو گذاشته اینجا خیلی نامأنوس و نامفهوم باشه. یه جوری هم باشه که بعداً اگه کسی خواست بخونه بفهمه چی به چیه.

دههٔ سوم :)) نه خدا رو شکر من از اعتماد به نفس و رضایت کافی و وافی از ظاهر و قد و وزن و ریخت و قیافه‌ام برخوردارم.

آره اون اول شد :)) شاید دلیلش این بود که لقمه‌ای درست کردم و پیچیدم دور ته‌دیگ و سرخش کردم و همه تونستن ماکارونی رو با ته‌دیگ، بدون قاشق تست کنن. بقیهٔ غذاها یه جوری بودن که ظرف و قاشق لازم بود و دردسر داشت و یه سریا نخوردن و امتیاز ندادن. یه سریا هم تقلب کرده بودن از خونه آورده بودن.

نههههه. اف‌پی‌جی‌ای برای ترم‌های بعده. اینجا در حد گیت‌های نات و اند و اور منطقی و روشن خاموش کردن دیود و سون‌سگمنته آزمایشامون.

حوا رو نمی‌خونم. نمی‌شناسم.

یادم نیست چی بود غذا. اصلا یادم نیست اونجا چی کار می‌کردم :)))
اگه واضح بود رعد و برق می‌نداختم روش.


همون بین ۹۱ و ۹۲ عوض شده پس:))

خب بالاخره یه فرقی باید بین برقی‌ها و با بقیه می‌بود دیگه:))

خب پس امیدوار باشم:)))))

پاسخ:
منتظر بودن من فارغ‌التحصیل شم. بعدش حتی صندلیای تالارها هم عوض شد و خوشگل شد. دقیقا سال ۹۴ عوضشون کردن :| ما رو صندلیای داغون درس خوندیم.
۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۱۷ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

پنج هزار تومان! سال ۹۱! یعنی نه اینکه خیلی دور باشه ها! الان ما کارت اتوبوسمون رو هفته‌ای ۵ هزارتومان شارژ کنیم نمی‌صرفه!

با توجه به اینکه ترم ۴ هست انتظار دارم آزمایشگاه دیجیتال ۱ یا همون مدار منطقی باشه! ولی قیافه بورد خیلی با حدسیاتم جور نیست!

پاسخ:
سال ۹۰ غذای سلف ۱۷۵ تومن بود :| الان که ۹۸ باشه دو تومن :))
۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۵۴ اقای ‌ میم

سال 90 غذای سلف دانشگاه ما سیصد تومن بود

شهریه اش هم برای شبانه ها دویست سیصد تومن

دو سال پیش دوستم‌ دانشگاه قبول شد گفت شهریه اش شده هشتصد تومن://

 

پاسخ:
علی برکت الله :))

اون عکس اول چرا اینقدر سنگین سانسور شده؟ حساب کردم حدود سی‌وسه درصد از پیکسل‌هاش رو برداشتید! :)

عکس آخر هم انگاری یه عکسه، دو نفر پیش هم ایستادند :)

راستی، برام سوال شد که توی این پست یادتون رفته رعد و برق بزنید، یا چون تار بوده بی‌خیال شدید؟

http://nebula.blog.ir/post/846

پاسخ:
چون حجاب دوستام داغون بود. یکی روسری داشت، ولی آستین کوتاه پوشیده بود، یکی مانتو داشت روسری نداشت. اغلب با لباس خونه اومده بودن و روسری نداشتن. من چون چادر داشتم روسریمو دادم به سارا. البته خودمم چادرمو یه جوری پوشیدم که موهام خیلی خیلی بیرونه و معلومه. آتنه هم دستمالی که باهاش قابلمه برمی‌داشتیمو انداخت رو سرش. لذا مجبور شدم انقدر سانسور کنم :))
عکس آخری یکیش جمکرانه یکیش نجف.
یادم نرفته :)) من سانسور ساعتم یادم نمیره، اون وقت فکر کردین اونجا یادم رفته خودمو سانسور کنم؟ اولاً چون تار بود سانسور نکردم، ثانیاً این عکس تو سایت شریف و خبرگزاریا و کانال‌های خبری بود. اگه سانسور می‌کردم ملت می‌رفتن بدون سانسورشو دانلود می‌کردن :|
۱۳ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۴۸ شهاب الدین ..

سلام،

خوب هستین ان شاءاللّه؟

راستش درباره میز غذای مسابقه و جایزه تون خواستم یه چیز بگم که ایده تون برای بقیه انواع کاربرد ماهیتابه، همون عکسی که در جواب آقای فیش نگار گذاشتین، نابودم کرد!! 

خدایی اش شوخی اش هم ترسناکه، مخصوصا برای امثال منی که موارد سر وقت به خونه رسیدنم کمتر از انگشتای دستامه!

پاسخ:
سلام :)
ممنون. پس لازم شد من یه صحبت مختصری با نرگس خانومتون داشته باشم. حالا درسته ایشون چند تا روسری بیشتر از من پاره کردن، ولی لازمه چند جلسه بیان دورهٔ آموزشیِ نحوهٔ برخورد با مردانِ دیربه‌خانه‌برگردنده بذارم براشون. چه معنی داره مرد سر وقت نیاد خونه؟ 
والا!

دارم چند تا ولی میخوام سایزهای متفاوت باشه الان متوسطش رو نیاز دارم :دی

پاسخ:
اوصیکم بدیجی کالا

دیجی کالا رو تحریم کردم

پاسخ:
عه خوبه که. اولا هر بهانه‌ای بیاری پس می‌گیره. ثانیاً خریدار باید عاقل باشه چیز گرون نخره. فرزانه کل جهیزیه‌شو از دیجی خرید. کلشو ها. میگه یه کارت دستم بود هی سفارش دادم هی آوردن :))) بدون دردسر. چون تهرانه خریدای سوپرمارکتشم از دیجی می‌خره :))) 

بخاطر گرونی نه! اتفاقا سابقه خریدم از دیجی کالا بالاست. ولی اخبار احتکار که اومد بیرون تحریمش کردم. گویا تکذیب شد اما من هنوز مطمئن نیستم و تا اطمینان دوباره سراغم نیاد نمی‌خوام خرید کنم.

پاسخ:
آهان. از اون لحاظ. در جریان جزئیاتش نیستم ولی یه عده از مردم هم هستن که همهٔ کالاهای موجود در همه جا رو می‌خرن، یه قیمتی می‌ذارن روش می‌فروشن دوباره. اون موقع طرف حق داره نفروشه کالاشو. و البته درستش اینه که مدیریت کنه و به هر کی نیاز داره بفروشه.
مثلا چند وقت پیش یه مانتو دیدم که هم تخفیف خورده بود هم قیمتش خیلی خوب بود. من مطمئن بودم اینو مغازه‌دارا می‌خرن و می‌ذارن روش دوباره تو مغازه‌شون می‌فروشن. کلا اینجوریه که هر جا کالای ارزون و خوب هم گیر بیاد یه عده همه رو می‌خرن که گرون‌تر بفروشن :|

واقعا ملت فرهیخته و قشنگی هستیم :|

پاسخ:
به این کار میگن دلّالی
اون موقع که سیب و گوجه‌فرنگی کیلویی بیست تومن شده بود یه کشاورزه مصاحبه می‌کرد با خبرنگار. می‌گفت اینا رو ازم کیلویی دویست تومن هم به زور می‌خرن. 
ولی وقتی می‌رسه دست من و تو بیست تومنه :|

سلام:) اول که عذر می خوام سوالم نامرتبط به پسته.من همه ی پست هارو می خونم همیشه:) دوم اینکه قبلا یه پست گذاشته بودین رمزپویاروتوضیح داده بودید الان هر چی گشتم پیداش نکردم می خواستم اگه میشه لطف کنید لینکش رو بهم بدین.مرسی:))

پاسخ:
سلام
تو اون پسته بود که پلشت‌ها رو گفته بودم

مرسی:)

ولی من بغیر پلشت ها یه پستی تو ذهنمه که تو تیکهی آخرش نوشته بودیدکه دوستان پرسیدن رمزپویاچیه و چطورفعال میشه و بعدش مفصل توضیح داده بودید،یعنی اشتباه یادمه؟؟قاطی کردم:)))همچین پستی هم پیدانکردم تا آذرماه رو نگاه کردم🤔

پاسخ:
فقط همین پست بود. شاید در جواب کامنتا مطلبی لینکی چیزی گذاشتم.
از گوگل هم می‌تونی کمک بگیری برای فعال کردنش

سلام. تقدیم به شما که اعداد رند رو دوست دارید!

http://s7.picofile.com/file/8390026342/ce.jpg

عکس از گروه دانشکده‌‌مونه. CE یعنی مهندسی کامپیوتر. ساعت و درصد شارژ و پیام‌های خونده‌نشده و تعداد اعضا و تعداد آنلاین‌ها هم کاملاً واقعیه. بامداد دیروز منتظر این لحظه بودیم، و نهایتاً یکی از بچه‌ها تونست عکس رو شکار کنه :)

پاسخ:
سلام
:)) قشنگه. من این‌جور مواقع، مثلا وقتی افراد آنلاین وبلاگم و بقیهٔ اعداد اون جدول آمار تقارن دارن انقدر ذوق می‌کنم. ولی نمی‌دونم چرا بقیه ذوق نمی‌کنن :))
چند ماهه منتظرم ۴۴۴۴ روز بشه عمر وبلاگم
البته قرار نیست کار خاصی انجام بدم اون روز. فقط منتظرم :))

بازم مرسی به هر حال :)

پاسخ:
خواهش می‌کنم :)

عجب سفرگشتی

دلت میخاد دوباره برگردی اون دوران؟

پاسخ:
بله، ولی نه برای لذت مجدد. دوست دارم برگردم گذشته، صرفاً برای اینکه اشتباه‌هایی که کردم رو نکنم و حالم نشه این‌

وا، مگه چته الان؟؟

اتفاقا به نظر میاد تو از اونایی هستی که هر جور خوشت اومده زندگی کردی که، چه اشتباه‌هایی مثلا؟؟!

 

پ. ن. بیشتر به معنی همون سلام معمولی مینویسم سلام، نه به عنوان اسم.... قبلا با یه اسم دیگه اینجا کامنت میذاستم، اگه گفتی چه اسمی؟ 

پاسخ:
اتفاقا چون هر جور خوشم اومد زندگی کردم الان به این نتیجه رسیدم.
پ.ن. به اسمِ ب؟

نمیدونم چی از خودت انتظار داشتی که الان بودی، اما به هر حال از رفتارت زیاد به نظر نمی سه که از چیزی تو زندگیت خیلی پشیمون باشی.... البته نمیدونم، خودت باید بگی....

 

_ به اسم GB کامنت گذاشتم..

اما سلام که مینویسم دیگه سلام و علیک کردیم دیگه، لازم نیست تو کامنت بیاد :) 

پاسخ:
گذشته‌ها گذشته. معتقدم وقتی نمیشه جبرانشون کرد، دیگه آه و ناله چه فایده‌ای داره. لذا حفظ ظاهر می‌کنم و خم به ابرو نمیارم و شما فکر می‌کنید خیلی راضی و خوشحال و خوشبختم. حالا لابد با خودت فکر می‌کنی چه اشتباه‌هایی کردم. یه درسیو باید حذف می‌کردم نکردم. یه درس دیگه رو نباید حذف می‌کردم کردم. سرنوشتم با همین دو اشتباه عوض شد. ترم آخر یه درسیو نباید برمی‌داشتم برداشتم. اصلاً نباید ریاضی می‌خوندم وقتی می‌تونستم تجربی و پزشکی بخونم. نباید برق می‌خوندم خوندم. نباید گرایش الکترونیک می‌خوندم خوندم. نباید زبان‌شناسی می‌خوندم خوندم. نباید گرایش اصطلاح‌شناسی رو انتخاب می‌کردم کردم. نباید با فلانی پایان‌نامه‌مو برمی‌داشتم برداشتم. و ده‌ها اشتباه تحصیلی دیگه. نباید سکه‌هامو می‌فروختم فروختم. باید ماشین می‌خریدم نخریدم. و ده‌ها اشتباه مالی دیگه. اعتمادهای اشتباهی که به آدم‌های اشتباه کردم و وارد زندگیم کردم و روح و روانم آسیب دید. اشتباه‌هایی که سال‌ها بابتشون تاوان دادم. و قراره همچنان بدم.
بحث خوشایندی نیست. اگر میشه ادامه ندیم.

پس ب نیستی. GB قدیمی‌تر‌ از ب هست.