پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

این ماهیتابه و قابلمه رو مامان‌بزرگ خدابیامرزم برام خریده بود

5 سال خوابگاه, تو همینا غذا سوزوندم!

پریروز یه قابلمه و ماهیتابه کوچولوی دیگه خریدم که اینارو بذارم کنار

ولی هر کاری می‌کنم دلم نمیاد...

یادگاری نگهشون می‌دارم... آخه باهاشون کلی خاطره دارم خب :(

ولی چه قدر همه چی گرون شده!!! یه قابلمه و ماهیتابه فسقلی 50 تومن!!!؟

درسته یه شوهرم نداریم... ولی با این شرایط, ملت چه جوری جهیزیه بخرن آخه!

والا!!!

آقاهه سرویس بنفش گذاشته بود جلوم؛ اول وسوسه شدم اونارو بخرم

بعدش پشیمون شدم و مشکی گرفتم که اگه قابلمه هه رو سوزوندم معلوم نباشه زیاد :دی

آقایون تو خواستگاری آنچناﻥ ﺳﻮﺍﻻﺕ فلسفی ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺯﻧﺪگی ﺍﺯ ﺁﺩﻡ میﭘﺮﺳﻦ ﻛﻪ ﺍﺯ ملاصدرا ﻫﻢ ﺑﭙﺮسی هنگ میکنه

.

.

.

.

.

ﻭﻟﯽ بعد از ازدواج، ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻮﺍﻟﺸﻮﻥ ﺍﻳﻨﻪ:

ﺷﺎﻡ چی ﺩﺍﺭﻳﻢ؟! :دی


بعداً نوشت, در راستای پاسخ به یکی از کامنت‌ها :دی


۹۴/۰۵/۰۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

مامان‌بزرگ

نظرات (۱۲)

قابلمه و ماهیتابه‌ی جدید مبارک :)
پاسخ:
:)))))))))))))))))))))
وای ترکیدم از خنده الهام!!!!!
آخه اولش فکر کردم باز اشتباه نوشتم و نیاز به ویرایش داره
:))))))
مرسی
:)))))))

۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۷ مستر نیمــا .
نچ نچ. فک کن چقد برای اون اولین سوزوندن گریه کردی:)))))))
پاسخ:
برای سوزوندن غذاهام گریه نکردم ولی موقع شستن اولین ظرف و پاک کردن کابینت ناگفته پیداست که سیلاب اشک جاری شد!
بعداً نوشت را دریاب
عکس را با رسم شکل توضیح دهید
پاسخ:
:))))) سوخته دیگه! :دی
متاسفانه
یادش بخیر اون اولا که وبتو کشف کرده بودم تو قابلمه کیک پخته بودی فک کنم شب یلدا بود یا اون نزدیکا هنوزم که هنوز با خودم درگیرم مگه میشه ؟ مگه داریم ؟
جریان اون عکسه چی بود ؟ 1 2 3 4 نگرفتم 
پاسخ:
توی قابلمه است خواهرم
سوخته
اون شماره 3 سوپه که سوخته :دی

۰۳ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۵ شن های ساحل
رمز لطفا؟؟!!!!:)
پاسخ:
به عنوان پست دقت بفرمایید :دی

آهنگر دادگر
۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۹ فانتالیزا هویجوریان
پنجاه تومن که خوبه من یه ماهیتابه ی متوسط دیدم از اون سرامیکیا بخرم برا خونه که غذاهای سالم درست کنم و کم چرب که دیدم هفتاد و پنج تومنه! :|
پاسخ:
برای همینه که یه شوهرم نداریم
۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۳ سالهای مرگ و پروانه شدن

بانو این همه از دوران دانشجوی تان نگید!Plz

 ما هم هی سرک میکشیم توی وبلاگتان و اینا رو میخونیم و یاد ایام شباب می افتیم و آه از نهادمون بیرون میاد.

پاسخ:
ایام شباب چیه ما ها هنوز در عنفوان کودکی به سر میبریم
شمام که سنی نداری
والا
۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۵ سالهای مرگ و پروانه شدن
راستی چپ دست ها باهوش تر هستند و احساساتی تر.
پاسخ:
اوهوم!
موافقم...
اخ اخ اخ دلم برا این گازا تنگ شده :)))
نسرین چرا پنج سال ؟
پاسخ:
من ورودی 89 ام
ده دوازده واحدم مونده بود.. دیگه با درسای اختیاری انقدر لفتش دادم 5 ساله تموم بشه
اولش حس خوبی نداشتم مخصوصاً تحت فشار فک و فامیل بودم
ولی وقتی دیدم خیلیا تو همین شریف 5 ساله تموم میکنن بی خیال حرف ملت شدم
خیلیم خوب کاری کردی :)))
پاسخ:
:))
نسرین گشنمه :|
پاسخ:
والا ملت تو این شرایط میرن سراغ یخچال
نسرین من تازه از پیاده روی اومدم! باس لاغر شم! :|
پاسخ:
دلت بسوزه من 45 کیلوام نیازی به این ادا اطوارا ندارم