چهارشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۲۵ ق.ظ
چند وقت پیش آقای فیشنگار در وبلاگشون پرسیده بودن شما (ینی ما) در زمینۀ فکری و فرهنگی، به آثار چه کسانی مراجعه میکنیم. خواسته بودن حداقل اسم پنج نفرو ذکر کنیم. گویا تعداد پاسخها کافی نبوده و ایشون از من خواستن من هم این سؤال رو اینجا مطرح کنم. هر چند بهشون گفتم جامعۀ آماری خوانندگان وبلاگ من با وبلاگ شما، پستهای وبلاگ من و وبلاگ شما و کلاً فاز من با فاز شما زمین تا آسمون فرق داره و این تفاوت، نتایج تحقیقات رو دگرگون میکنه، ولی دوست داشتن این تفاوت رو ببینن. واقعیتش اینه که خود من پاسخی برای سؤالشون نداشتم و کامنتی براشون نذاشتم. ینی هیچ وقت درگیر مسائل فرهنگی و فکری نشدم که به آثار کسی هم مراجعه کنم. میدونم نوبره دانشجوی فرهنگستان باشی و دغدغۀ فرهنگی نداشته باشی. ولی پاسخهایی که دوستان ایشون بهشون داده بودن قابل تأمل بود. برخی اسامی بارها در پاسخها تکرار شده بود و نشون میداد این افرادی که ملت اسم بردن متفکر هستن و خیل عظیمی، مرید و دنبالروشونن. اکنون! سؤال ایشون رو من اینجا تکرار میکنم: «در زمینۀ فکری و فرهنگی، به آثار چه کسانی مراجعه میکنید؟» و صرف نظر از اینکه این سؤال ایشون بود، الان واقعاً دوست دارم بدونم شماها دنبالروی تفکرات چه کسانی هستین؟ طرز تفکر شما رو کیا شکل میدن؟ فکر میکنید اصلاً؟ :))
پ.ن۱: بدیهیه که باید کامنتها با تأیید و با تأخیر منتشر بشه که از رو دست هم تقلب نکنید.
پ.ن۲: میتونید کامنت خصوصی هم بذارید، من بدون ذکر نام شما نتایج رو به ایشون منتقل میکنم.
پ.ن۳: از کرامات وبلاگ شیختان همین بس که هم خوانندۀ دوازده ساله دارم که با گوشی مامانش میاد وبلاگم، هم خوانندهای که پسر بیستساله داره.
پ.ن۴: کسی میدونه معنی عنوان چیه؟ بخشی از شعر یار دبستانی منه. هیچوقت پیام و معنیشو درک نکردم. گفتم بپرسم شاید بدونین.
پ.ن۵، ساعت ده و ده دقیقه: وای وای وای بچهها! الان یه چیزی کشف کردم! داشتم برای هزارمین بار یار دبستانی من رو گوش میکردم. خونه در سکوت مطلق بود و صدای آهنگ بالاترین مقدار ممکن و کیفیت هندزفریمم عالی. تمرکز کرده بودم روی معنی دشت بیفرهنگی ما که یه لحظه شنیدم میگه بسّه بیفرهنگی ما! گفت بسّه نگفت دشتِ. بعد الان هی چی تو گوگل مینویسم بسه بیفرهنگی ما، میگه آیا منظور شما دشت بیفرهنگی ماست؟! :| اولین بارمم نیست آهنگا رو کج و کوله میشنوم. مثلاً یه امشب شب عشقه همین امشبو داریم چرا قصهٔ دردو برا فردا بذاریمِ هایده رو سالیان سال چراغِ سهٔ درد میشنیدم و همین شکلی تکرار میکردم. یه عروسکم داشتم قلبشو فشار میدادی اینو میخوند و از همون موقع سؤال بود برام چراغ سهٔ درد چیه :| خواجهامیری هم یه آهنگی داره توش میگه که این ینی شروع مرگ ما هر سه. از این مثلثای عشقیه محتوای آهنگش. مرگ ما هر سه رو یادم نیست چی میشنیدم ولی شک ندارم آنچه میشنیدم داغونتر از چراغ سهٔ درد بود :))
۹۷/۰۸/۳۰
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)
فیش نگار
پاسخ:
نمیشناسمشون. راستش اولش فکر کردم اثر اسم کوچیکشه. اثر غفاری :)) یه آقایی خانومی توضیحی چیزی
پاسخ:
خب اینجور پستا رو نخون صبر کن از اونجور پستا بذارم :)) اینجا همه چی درهمه سوا نکن خانوم :دی
پاسخ:
آره تا حدودی درسته، ولی عقل خود آدم از یه جا به بعد جواب نمیده و باید بره بگرده ببینه بقیه به چه نتایجی رسیدن و چی فکر میکنن. تقلید کورکورانه مد نظر نیست.
پاسخ:
ولی انگار وقتش رسیده که بریم چار تا آدم درست و درمونو شناسایی کنیم از جهالت درمون بیارن :))
پاسخ:
بهنظرم اول باید محبت و معرفت ایجاد بشه بعد این تبعیته صورت بگیره. لازمهش دوست داشتن اون فرد و شناختنش هست. این دو تا شرط که تحقق پیدا کنن، تبدیل میشیم به مرید.
پاسخ:
آره میگه بسه. ولی نمیدونم چرا هیچ جا ننوشته بسه. بستِ بیفرهنگی؟ یا بسط بیفرهنگی؟!
آقا اینو کی خونده خودش بیاد اعتراف کنه :))
فرانک عمیدی رو نمیشناسم، ولی همین خرمالوی سیاه خودمون برای هفت پشتم بسه. انقدر رو مخم بود یکی دو سال پیش دیاکتیو کردم از اینوریدر. من اصن آبم با فمینیستا تو یه جوب نمیره
پاسخ:
چه جواب کاملی :)
میتونستید شاخههای مختلف فکری رو هم جدا کنید دقیقتر بشه. مثلا دین، سیاست، فلسفه، روانشناسی و...
منم نسبت به معلمها و استادهام همین نظرو دارم. اصن اینکه قبلا ملت میرفتن پای منبر کسی و چشم تو چشم میشدن باهاش و منشش رو میدیدن خیلی خوب بود. اینکه از نزدیک معلمت رو ببینی خیلی اثرگذاره تا وقتی که از دور حرفاشو بخونی. البته خب عمر آدما نامحدود نیست و بالاخره همه همیشه نیستن در محضرشون باشیم.
پاسخ:
خوندن دغدغههای بقیه شاید برای خواننده مفید باشه، ولی برای نویسنده آسون نیست مطرح کردنش.
پاسخ:
از گوگل نهایت میشه خوند و دید و شنید. نمیشه با طرف زندگی کرد. من خودم ترجیح میدم از نزدیک عقاید و سبک زندگی طرفو ببینم بعد مریدش بشم. ینی اول باید ببینم این نسخهای که برای بقیه میپیچه برای خودشم جواب داده و باور قلبی داره بهش یا شعاره. وگرنه همه بلدن حرفای خوب بزنن. مهم عمل کردنشه.
پاسخ:
دشت نمیگه اصلا. دقیق گوش بدید میگه بسه.
گوش نیاریم چی بیاریم پس :)))
پاسخ:
:)) پس خدا رو شکر تنها نیستم. کمپین بزنیم بقیهٔ دوستامونم پیدا کنیم
پاسخ:
خوب نیست ولی...
باید بگردیم دنبال جواب سؤالامون. باید سؤال ایجاد کنیم برای خودمون
پاسخ:
سلام :)
نمیدونم خاصیت مطهری و شریعتی چیه که همه از دبیرستان میخوننشون :))
+ دشت نمیگه آخه. خیلی واضح میگه بسه. ولی معنی شما هم درسته.
+ یه خانوم چهل و چند ساله هم وبلاگمو میخوند سه تا پسر داشت. غیب شد یهو. وبلاگشم رها کرد رفت که رفت.
+ خدایی خیلی سخته یه مطلب بنویسی هم به درد اون دوازده ساله بخوره هم به درد چهل و چند ساله
پاسخ:
:)) آره هم از تو اسم بردم، هم از آقای کامنت قبل که پسرشون بیست سالشه :))
نوشته بودی رو جدا بنویس. فقط ماضی نقلی رو با نیمفاصله بنویس. مثل رفتهام، رفتهای، رفتهاست، رفتهایم، رفتهاید، رفتهاند.
البته رفته است رو برخی جدا مینویسن و منم جداشو ترجیح میدم
پاسخ:
من فکر میکردم رحیم اسم کوچیک آقای پور ازغدیه :| الان دیدم اسمش حسنه، رحیمپور فامیلشه ازغدی هم لابد اسم یه شهره :|
از آقامیری و پناهایان چند تا سخنرانی شنیدم. دوست داشتم. ولی آثار بقیهٔ بزرگوارانو نخوندم و فیض نبردم.
پاسخ:
آره اول این آثارو میخونیم دغدغه ایجاد میشه. بعد از شروع دغدغهها هم دوباره باید بریم سراغ متفکرانی که یه پله بالاترن
پاسخ:
شاید دلیلش اینه که نیازهای ما در طول زمان تغییر میکنن.
ولی انصافاً تفکر حضرت علی و نهجالبلاغهش برای تمام عمر کفایت میکنه بهنظرم.
پاسخ:
فقط علی شریعتی رو میشناسم. اونم در حد اسم. دبیرستان که بودم چند تا کتاب ازش خوندم دیدم نمیفهمم رهاش کردم.
من از تفکرات کسی که باهاش زندگی کردم و سبک زندگیشو دیدم بیشتر تبعیت میکنم تا نویسندهها. ترجیح میدم ببینم اون تفکراتو چجوری روی زندگی خودش پیاده کرده.
پاسخ:
سلام :)
تا حدودی حق با شماست. ولی شباهتهاشون انقدر زیاد هم نیست. عمیق که بشین تفاوتها رو میفهمین
پاسخ:
چقدر چیز میز بلدی تو!
اسم همهٔ این افراد رو شنیدم، جز آقای طاهرزاده. آثار هیچ کدومم نخوندم جز چند تا کتاب از شهید مطهری، اونم نه الان. وقتی نوجوان بودم :|
من تنها درسی که از امام خمینی گرفتم اینه که وقتی آب میخورد و نصفش میموند دور نمیریخت و بعداً میخورد. و همینو تو زندگیم پیاده کردم.
الان ینی برام فرقی نمیکنه هتل باشم خونه باشم خوابگاه باشم قبض آب بدم یا ندم. نگاهم به اون یه لیوان آب نگاه خمینیگونه هست :))
پاسخ:
حالا من شروع رو غروب میشنیدم. ما هر سه رو هم یه چیز پرت دیگه که یادم نیست
پاسخ:
سلام :))
من به این چیزا فکر نمیکنم، ولی کلاً انقدر فکر میکنم که سر پل صراط وقتی به مرحلهٔ افلاتتفکرون میرسم خدا به فرشتههاش میگه اینو از این مرحله سریع رد کنین بدبخت همهٔ عمرشو داشت فکر میکرد :))
پاسخ:
اول فکر کردم حاج آقا نوروزی شریفو میگین. یه حاج آقای جوون بود، دو تا بچهٔ سه چهار ساله هم داشت، میومد نمازخونه برای نماز جماعت و بچههاشم میاورد.
ولی تو این سایته عکس حاج آقای شما پیرتر بود. با حاج آقای ما فرق داره انگار.
دکتر جابری لابد استاد خودتونه که نمیشناسم، ولی منم به اساتیدم بیشتر تکیه دارم تا نویسندهها و متفکرایی که سبک زندگیشونو ندیدم. ینی اون استادی که رفتم اتاقش باهاش چایی خوردم بیشتر روم اثر میذاره تا یه نویسندهٔ غایب که فقط حرفاشو میخونم و زندگیشو نمیبینم.
زیباکلامها رو در این حد میشناسم که یکیش اینوریه یکیش اونوری. بعد نمیدونم کدوم کدوم وریه :)))
شهید آوینی رو در حد اسم میشناسم و حسام ایپکچی رو به اسم هم نمیشناسم. و برای خالی نبودن عریضه و افزایش اطلاعات عمومیتون، ایپک به ترکی ینی ابریشم. ایپکچی هم ینی ابریشمچی.
پاسخ:
من کتابای شهید مطهری رو وقتی راهنمایی دبیرستان بودم خوندم. خیلی سال پیش.
آوینی نخوندم هیچی. میلاد دخانچی و امیررضا مافی هم نمیدونم کیه :|
ولی یه فرید ابراهیمی هست که اونم نمیدونم کیه، ولی اونو دوست دارم. کانالشو دنبال میکنم.
پاسخ:
نگران نباش زندهام. ایشالا تأیید میکنم همه رو فردا :)
پاسخ:
سلام :)
ازش ۱۹۸۴ رو خوندم. به نظرم خیلی سیاه بود. دوستش نداشتم. برای همینم دیگه قلعهٔ حیواناتشو نخوندم.
پاسخ:
خیلی کار دارم امروز. گزارش کارمو برای استادم بفرستم، چشم جواب میدم :)
پاسخ:
دور از جونتون یا دوقطبی هستین، یا جاسوس، یا منافق :))
پاسخ:
آخ آخ... نمونهٔ اعلای این همهچیزخواری خود خودمم. یه سر به اون لینک شبآهنگ گوشهٔ وبلاگم بزنید میبینید توش از حامد زمانی هست، کامران و هومن هست، حمیرا هست، شجریان هم هست. ولی به این نکته اشراف دارم که منی که عاشششششق آهنگ از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامهٔ نامجوام، با عقایدش مشکل دارم ینی اگر هم مصرفش میکنم صداشو مصرف میکنم نه عقایدشو.
ساسی مانکن نه، ولی سامی بیگی هم گوش میدم :))
پاسخ:
من برای قرآن تفسیر خاصی نخوندم تا حالا. راستش علاقهمند هم نیستم. ینی درکشون برای سخته و ترجیح میدم کمکم خودم فکر کنم. همیشه هم میگن دوستام که فلان تفسیر خوبه و اینا. ولی واقعا جذب نمیشم. یه کم میخونم تفسیرا رو. بعد رها میکنم.
چند وقت پیش داداشم قرآن ویراستارانو خرید. خییییییلی خوبه ترجمهش. هر چند معمولاً بدون ترجمه میفهمم چی میگه ولی این قرآن ویراستاران ترجمهش خیلی اثرگذاره و تصمیم دارم امسال همه رو با تدبر و موشکافانه بخونمش
پاسخ:
ولیکن غمگین و شکستخورده و له و لوردهام و از بس نسکافه و قهوه خوردم این یه هفته، احساس میکنم آنچه در رگهایم جاریست مایعیست قهوهای رنگ!
پاسخ:
منم در این حوزه، مرید جول اوستینم :)
پاسخ:
نظر خودمو لابهلای جوابا گفتم دیگه
پاسخ:
تو گوگل جستوجو بفرمایید شوهر مهناز افشار + شیر خشک فاسد
پاسخ:
سخته پیدا کردن کسی که از تمام وجوه قبولش داشته باشی. من یکیو از نظر مثلا دینی قبول دارم از نظر سیاسی نه
پاسخ:
ببین من خیلی دلی برخورد میکنم. الان هزار بار هزار نفر دیگه هم بگن این تفسیر خوبه نمیرم بخونم. بعد فکر کن یه روز این تفسیرو از کسی که برام خیلی عزیزه هدیه بگیرم، یا اصن راجع به این تفسیر یا نویسندهش در حد یه جمله! حرف بزنه. همون روز از ب بسم الهش تا نون پایانشو میخونم. با عشق هم میخونم. تحت تأثیر هم قرار میگیرم :| خیلی از کتابایی که خوندم یا فیلمایی که دیدمو اینجوری دیدم و خوندم
پاسخ:
:)) پس یادم باشه اون دنیا ازش بپرسم ببینم منظورش چی بوده.
ببین من با خیلی از مکاتب، طرز تفکرات و رفتارها مشکل دارم. قبلاً با قاطعیت و صراحت تو وبلاگم مینوشتم که مثلا با فلانیا مشکل دارم و دوست ندارم این کارو. ولی الان میبینم دور و برم پر از همچین آدماییه و حتی کلی از دوستانم. اینجوری میشه که من خیلی نمیتونم با صراحت بگم با کی و چی مشکل دارم. البته همینقدر که با فمینیستا مشکل دارم با اونایی که بیچون و چرا تابع شوهرن و بدون اجازهش آب نمیخورن هم مشکل دارم. مثلا یکی از همینا بهم میگفت الانو نبین هی دم به دیقه میری تهران دورهمی. ازدواج کنی برای خرید تا سر کوچه رفتنم باید ازش اجازه بگیری و اگه نداد نباید ناراحت بشی چون اون صاحب توئه :|
پاسخ:
:) عشق چیز شگفتانگیز و خطرناکیه... عاشق رو همرنگ معشوق میکنه
مهمه عاشق کی باشی
پاسخ:
من آهنگ فریدونو دارم که میگه بسه
پاسخ:
نظرت محترمه
ولی منم نظر خودمو دارم
+ اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
پاسخ:
نه، دوست ندارم :)
مگه دست خودته انتخاب کنی که عاشق کسی بشی که جهانبینیش مشابه جهانبینی توئه؟ مگه انتخابیه؟ چی فکر کردی راجع به عشق؟
پاسخ:
البته نظرات خوانندگان همیشه برای من محترم بوده و در حد امکان برآورده کردم خواستههاشونو
پاسخ:
عذرخواهی میکنم بابت سانسور نظرت.
تا حدودی بله، بود.
پاسخ:
حدست اشتباهه. برای همینم سانسور کردم این سوء تفاهم برای بقیه پیش نیاد. هیچ وقت همچین چیزی نبوده. هیچ وقت حتی یه ذره :)
پاسخ:
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
پاسخ:
من که گفتم معنیشو نمیفهمم. ولی اینی که فریدون خونده میگه بسه!
پاسخ:
ممنونم :)
هی به خودم میگم دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور :) ولی یکسانه :|
پاسخ:
سلام
فایلی که من دارم میگه بسه. ولی اصراری برای اثبات حرفم ندارم. انرژی و حوصلهشم ندارم :(
چشم. خوب گوش کردن رو تمرین میکنم :|
+ نمیدونم چرا حس میکنم دو روز بیشتر نیست با من و وبلاگم آشنا شدید
پاسخ:
سلام :)
آره بسه رو با لحنی میگه که انگار جمله تموم شده و از نظر زبانی جمله کامله. ولی اگه میگفت دشت بیفرهنگی ما، لحن جمله ناقص بود و فعل نداشت
پاسخ:
آره تو یه شاخه از علم میشه، ولی تو سبک زندگی نه. زندگی همه چیش درهمه
پاسخ:
خوش به حالت :)
خیلی خوبه آدم از بچگیش با همچین کتابایی بزرگ بشه. سلیقهٔ من تو کتاب خوندن عجیب و غریبه. یادمه اولین کتابایی که خوندم داستانهای شاهنامه و محاصرهٔ اقتصادی در صدر اسلام و هابیل و قابیل بود. به قدری سنگین بودن و مخصوص بزرگسال این کتابا که هنوزم مغزم درد میگیره یادشون میافتم :))
پاسخ:
قانون ایران که نه، کلا شرع. همون که میگه برای خروج زن از کشور حتی برای مسابقه ورزشی اجازه کتبی همسر لازمه. یا برای عمل جراحی بچه اجازه پدر لازمه و اجازه مادر کافی نیست. یا اونجا که پدر اگه بچهشو بکشه به کسی لازم نیست دیه بده ولی مادر اگه همچین کنه به باباش باید دیه بده
پاسخ:
ممنون بابت معرفیش :)